چاره چه بود که اندیشیده نشد؟

مهدی تدینی انتخابات برای اصلاح‌طلبان پیش از شروع تمام شد. جسته‌وگریخته گفته‌اند از نامزدی حمایت نمی‌کنند و البته به همین حد هم بسنده کرده‌اند. کسی از دل دیگران خبر ندارد و نیت‌خوانی هم نه جزئی از کار علمی است و نه در تحلیلی عینی جایی دارد، اما حدس می‌زنم خود اصلاح‌طلبان هم از این‌که گزینه‌هایشان […]

مهدی تدینی
انتخابات برای اصلاح‌طلبان پیش از شروع تمام شد. جسته‌وگریخته گفته‌اند از نامزدی حمایت نمی‌کنند و البته به همین حد هم بسنده کرده‌اند. کسی از دل دیگران خبر ندارد و نیت‌خوانی هم نه جزئی از کار علمی است و نه در تحلیلی عینی جایی دارد، اما حدس می‌زنم خود اصلاح‌طلبان هم از این‌که گزینه‌هایشان تأییدصلاحیت نشد ته دل خوشحال شدند. البته گواهم برای این ادعا این نیست که جهانگیری گفته بود از خوشحالی در خانه‌شان بابت عدم تأییدصلاحیتش جشن بود! بلکه دلیلم این است که حدس می‌زنم خود اصلاح‌طلبان می‌دانند جو جامعه نسبت به حمایت از آن‌ها چگونه است.

احتمالاً کم نبودند اصلاح‌طلبانی که این بار حدس می‌زدند حتی اگر شاخص‌ترین نماینده‌شان وارد انتخابات شود، شکست خواهد خورد، در حالی که در دوره‌های پیشین نمایندگانشان یا هر نامزد و فهرستی که حمایت آن‌ها را داشت، راه آسانی تا پیروزی داشت ــ یا دست‌کم رقیبشان کار بسیار دشواری برای شکست دادنشان داشت. بنابراین شورای نگهبان بار سنگینی را از دوششان برداشت و حالا می‌توانند نفسی به راحتی بکشند و ادعا کنند طرف مقابل در غیابشان پیروز شده است، در حالی که این بار احتمالاً اگر حضور هم داشتند، رقیب برنده بود.

همین تحلیل را برخی از فعالان اصول‌گرا هم دارند. وحید یامین‌پور گله کرده بود که «پیروزی دلچسبمان به یک پیروزی پر طعن و کنایه بدل شده و رقیب فرصت‌شناس هم شکست کمرشکنش را با یک قهر قهرمانانه بدل زده و… با عجله بیانیۀ خداحافظی در اوج منتشر کرده.» درست می‌گوید، خدا به اصلاح‌طلبان رحم کرد. به شخصه با بسیاری از اصلاح‌طلبان دوستی و آشنایی دارم و اصلاً با برخی از آن‌ها حبس کشیده‌ام و نمی‌توان مرا متهم به بدخواهی کرد، اما اینجا همان بن‌بستی است که منتقدانِ اصلاح‌طلبان آن را پیش‌بینی می‌کردند. واقعیت این است که اصلاح‌طلبان ــ و اصلاح‌طلبی ــ شکست خورده است.

اگر فرضی را که مطرح کردم بپذیریم، باید گفت اصلاح‌طلبان در برابر دو شکست قرار داشتند: اگر نمایندگانشان همگی رد صلاحیت می‌شدند (اتفاقی که افتاد)، باختِ پیش از بازی بود؛ و اگر وارد انتخابات می‌شدند، نمی‌توانستند رأی مردم را مانند دوره‌های پیشین وام بگیرند و افول پشتوانۀ مردمی‌شان را به عینه می‌دیدند که این باخت به مراتب بزرگ‌تری بود (زیرا مگر اصلاح‌طلبان جز پشتوانۀ مردمی چه سرمایۀ دیگری دارند؟). اما در همان حالت اول نیز ابعادِ اصلی باخت ناپیدا ماند: وقتی یک جریان سیاسی همۀ نمایندگان سیاسی‌اش رد صلاحیت می‌شوند و جامعه بی‌تفاوت از کنار آن می‌گذرد، فاجعه نیست؟ کلاً در چه صورت اصلاح‌طلبان می‌پذیرند فاجعه‌ای گریبانگیرشان شده؟

هر بار مطلبی از این دست در نقد اصلاح‌طلبان نوشته‌ام معمولاً با دو دست واکنش احساسی روبرو شده‌ام: از یک سو رأی‌دهندگانی که حس می‌کنند با رأی دادن به اصلاح‌طلبان سرشان کلاه رفته یا رأی‌شان بیهوده بوده است، دلشاد می‌شود، و از دیگر سو کسانی که همدلی استواری با اصلاح‌طلبان دارند رنجیده‌خاطر احساس می‌کنند این نقدها غیرمنصفانه‌ یا غیرواقع‌بینانه است و جملاتی از این دست می‌شنوم: «مگه چی‌کار می‌شد کرد؟»، «کنار گود نشستی و می‌گی لنگش کن!»، «اصلاح‌طلبان این همه هزینه دادند، مگه شما چه کردی؟»

اما در نهایت هر دوی این زوایای دیدِ احساسی اصل قضیه را نمی‌بینند و آن این است که شکست اصلاح‌طلبی شکست همه است؛ حتی شکست کسانی که هیچ‌گاه چشم دیدن اصلاح‌طلبان را نداشته‌اند. مسئله این است که در یک اکوسیستم سیاسی هر جریانی کارکرد خود را دارد و این‌طور نیست که حذف یک عنصر اساسی به نفع دیگران تمام شود. اکوسیستم ناقص ویران می‌شود و آسیب آن گریبان همه را می‌گیرد؛ حتی براندازان باید بسیار خوش‌خیال باشند که فکر کنند پایان این فرایند به نفعشان خواهد بود، زیرا عناصر و نیروهای واگرا و همگرای جامعه بسیار متکثر از آنند که حتی در حالت منظم بتوان برآیند نهایی آن‌ها را پیش‌بینی کرد، چه رسد در تضارب محض! فقط محض یادآوری بگویم که از میان همۀ نیروهایی که به انقلاب ۵۷ دل بسته بودند، فقط یک نیرو کامروا شد!

چاره چه بود که اندیشیده نشد؟ چاره در این بیت محمدعلی بهمنی است: «مگذار که دندان‌زدۀ غم شود ای دوست / این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد!» رابطۀ جامعه با اصلاح‌طلبان همین‌گونه بود: «جنبش اجتماعی» سیبی بود که ناچیده به دامان اصلاح‌طلبان افتاد. اما اصلاح‌طلبان با قرائتی افراطی از نظریۀ «ماندن در حکومت به هر بهایی» آن را از دست دادند. نتیجه اینکه تئوریسین ارشد اصلاحات امروز می‌گوید: «اصلاح طلبان دیگر در شطرنج سیاسی‌ای که حین انجام‌ برقش قطع شود، شرکت نمی‌کنند؛ مگر آن‌که انتخابات آزاد شود.» کسی که باید نفر اول این نکته را می‌فهمید، آخرین نفر فهمید…