چرا انتخابات دیگر برای مردم اهمیت ندارد؟
گروه جامعه: چرا انتخاب شخص دوم کشور اهمیت خویش را از دست داده و از دغدعه مردم خارج شده است؟ در اینجا میخواهم از منظر روانشناسی به ویژه روانشناسی اجتماعی به موضوع پیش رو یعنی انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم بپردازم و تا حدی تبیین نمایم که چرا مردم تاکنون با آن تا این حد سرد برخورد […]
در اینجا میخواهم از منظر روانشناسی به ویژه روانشناسی اجتماعی به موضوع پیش رو یعنی انتخابات ریاستجمهوری سیزدهم بپردازم و تا حدی تبیین نمایم که چرا مردم تاکنون با آن تا این حد سرد برخورد کردهاند. امید است سایر روانشناسان کاستیهای این کار را تکمیل و به غنای نگاه مسوولان جامعه یاری رسانند تا آنان را به چارهاندیشی وادار نمایند.
در ابتدای بحث به نظریه درماندگی آموختهشده سلیگمن اشاره میکنم، آنگاه نظریه شرطیسازی کنشگر اسکینر را مبنای تبیین قرار میدهم و سپس نظریه روانشناسی امید اسنایدر را، تا بتوانم به کمک آنها تبیین دقیقتری را ارایه نمایم.
۱- جمع زیادی از مردم باورمند شدهاند که انتخابات ریاستجمهوری نمیتواند مشکلاتشان را حل کند:
نظریه درماندگی آموختهشده میگوید: وقتی که شخصی باور کند نمیتواند کاری انجام دهد تا موقعیت آزارنده را برطرف سازد یا از آن اجتناب کند آن «باور» را به موقعیتهای دیگری تعمیم میدهد. بنابراین درماندگی آموختهشده از یک تجربه ناگوار به خودی خود ایجاد نمیشود بلکه از ناتوانی ذهنی فرد ناشی میشود که کاری از او ساخته نیست. به عبارتی دیگر فرد یاد میگیرد که نمیتواند موقعیت آزارنده را کنترل کند بنابراین بهطورکلی به حالت منفعل درمیآید. از آنجاییکه فرد از جامعهاش ناراضی است خشم تمام وجودش را فرا میگیرد، آشکارا پرخاشگر میشود و ضرایب جرم و بزه علنیاش افزایش مییابد یا اینکه چون شهامت پرخاشگری علنی را ندارد پرخاشگر منفعل میشود و دست به خرابکاری ریزتر میزند و نارضایتی عمومی را افزایش میدهد.
۲- توضیح انطباقی آن این است که دو، سه دهه هست که مردم با دشواریهای فراوانی در همه حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی درگیرند. در این دوران باور داشتند با کنشگری فعال سیاسی میتوانند بر آن دشواریها پیروز شوند. از دوم خرداد ۷۶ تاکنون آنها هر انتخابات ریاستجمهوری را به یک حماسه سیاسی- اجتماعی تبدیل کردند تا حضور حداکثری آنان بتواند پشتوانه دولتها برای حل مسائلشان باشد، اما آنچه واقع شد این است که نه تنها مشکلاتشان حل نشد بلکه هرروز پیچیدهتر شد و حالا هرکدامشان به بحران و به تعبیر برخی صاحبنظران به ابرچالش تبدیل شدند. متاسفانه بعد از سالها انتخابات، اعم از مجلس و ریاستجمهوری، حالا این باور منفی در جمع زیادی از افراد درحال شکلگیری است که رفتار انتخاباتی آنان دیگر ثمری ندارد و نمیتواند مسائلشان را حل نماید. نظریه درماندگی آموختهشده میگوید هر یک از این جمع کثیر به تجربه دریافتند ریاستجمهوری نمیتواند موقعیتهای آزارنده مردم را از پیش روی آنها بردارد. تکرار تجربه انتخابات هم نتوانست مطالبات مردم را پاسخ دهد، هر انتخابات ناکارآمد به خشمی دامن زد و انتخابات مکرر منجر به خشم و عصبیت متراکمی گردید که میتوانست و میتواند بسیار مخاطرهآمیز باشد اما چون مردم نمیخواهند دست به پرخاشگری سیاسی بزنند به حالت خفیفتر آن روی میآورند که پرخاشگری منفعلانه است و ظهور آن را در انتخابات مجلس پیشین شاهد بودیم که حدود ۴۲ درصد مردم در آن شرکت کردند. در پرخاشگری منفعلانه فرد عصبانی دست به کنشهای منفعلانه میزند مثلا شخص در حالت خفیفش در انتخابات شرکت نمیکند، در حالت شدیدش دیگران را به عدم شرکت تشویق میکند؛ رویدادی که در این دوره شاهدیم.
۳- مردم انتظار پیامدهای مطلوب از کنشگری خود در انتخابات ریاستجمهوری ندارند:
اسکینر در نظریه شرطیسازی کنشگر میگوید شخص وقتی رفتار میکند که انتظار پیامدهای مطلوب داشته باشد وگرنه خاموشی اتفاق میافتد. منظور از خاموشی در اینجا کاهش یا ازبین رفتن میل مشارکت در کارها است، شخصی که در انتخابات ریاستجمهوری شرکت میکند طیف وسیعی از انتظارات را مطالبه میکند و میخواهد انتظارات فردی وی مثل اشتغال، درآمد، رفاه، تفریح، ازدواج، مسکن، آزادی، سبک زندگی تامین گردد و انتظارات اجتماعی وی نیز که مبارزه با تورم، فساد، رانت، تبعیض است تحقق یابد. اگر فرد ببیند کنشگری وی به پیامد مطلوب منجر نمیگردد به میزان عدم تحقق مطالبات میل کنشگری اجتماعیاش به خاموشی میگراید یعنی در انتخابات شرکت نمیکند و به سرنوشت خود بیتفاوت میشود.
۴- نظریهای در روانشناسی که میتواند مکمل نظریه اسکینر باشد نظریه امید است که از روانشناسی مثبتگرا برخاسته است. مطابق این نظریه یکی از پیامدهای مطلوب که میتواند باعث کنشگری شود و به رفتار سیاسی نظیر انتخابات منجر گردد امید مثبت به آینده است؛ مطابق این نظریه، امید عبارت است از «توانایی درکشده برای تولید مسیرهایی به سمت اهداف خوشایند، همراه با انگیزه درکشده برای استفاده از آن راهها تا فرد به هدف مورد نظر برسد». در این نظریه برای امید سه بعد شامل تفکر هدف، تفکر عامل و تفکر گذرگاه ارایه شد. بر این اساس، امید، انتظار مثبت از آینده است، یعنی فرد عامل دارای اهداف خوشایند است و باید در گذرگاهی قرار گیرد که مسیر دستیابی به اهداف را تسهیل کند. امید انگیزه انسان را در جهت دستیابی به اهداف خوشایند نیرومند میکند تا به رفتارهای مطلوب مثل شرکت در انتخابات دست بزند.امید، انتظار مثبت و آینده؛ سه مفهوم کلیدی این نظریهاند. وقتی چشمانداز فرد از آیندهاش مثبت باشد امید جوانه میزند، شور و شوق زندگی، خلاقیت و خوشبینی سر برمیآورد و حرکت تعالیبخش آغاز میشود در غیر اینصورت میل به ساختن آینده کمفروغ میشود.
۵- آحاد مردم وقتی به حافظه تاریخی خود مراجعه و انتخابات چهار دوره اخیر را بررسی میکنند به این باور میرسند که انتخابات گذشته نمیتواند چشمانداز مثبتی برای فرد ترسیم کند. در ۲۴ سال گذشته اگر دوره اصلاحات را مستثنی کنیم که به باور کارشناسان تاحدی توانست حل مسائل، پیامدهای مثبت و امید به آینده را تقویت کند، اما چهار انتخابات اخیر به جای حل مسائل، ایجاد پیامدهای مثبت و امید؛ برای کثیری از مردم یأس، سرخوردگی، اضطراب آینده، افسردگی و ناکامی به همراه آورده است. صرفنظر از دلایل بیشمار آن نظیر تقابل رقیب، عدم همراهی بخشهایی از حاکمیت، ساختارهای نامناسب، مناسبات نامطلوب، بحران مدیریت، فساد سیستمیک باید گفت اینک آحاد کثیری از مردم به صورت تک به تک انتخابات ریاستجمهوری را دیگر قادر به حل مشکلات نمیدانند و بر این باورند که پیامدهای مطلوبی را نمیتوان از آن انتظار داشت و شرکت در آن نمیتواند موجد امید مثبت در آینده باشد از این رو فکر میکنند شرکت در انتخابات فایدهای ندارد.
۶- همانگونه که در ابتدای بحث اشاره کردم میخواهم تاکید کنم همکاران ارجمند روانشناس به ویژه روانشناسان اجتماعی وارد بحث شوند و ابعاد مختلف موضوع را مورد بررسی و تبیین دقیق قرار دهند تا از دل تضارب آرای روانشناسان به همراه سایر اندیشمندان راهکاری برای حل معضل پیش رو اندیشیده شود تا حداقل در دورههای بعد شاهد گرایش اکثریت مردم به سوی صندوقهای رای باشیم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰