ناکامی در سرقت پس‌ از قتل زن همسایه

گروه حوادث: پسر همسایه ۷ ماه پس از بازداشت، اسرار قتل زن تنها را فاش کرد. پسر شیشه‌ای که با انگیزه سرقت وارد خانه زن همسایه شده و او را به قتل رساند، از ترس فراموش کرد انگشتر طلایی را که روی میز گذاشته بود سرقت کند. تحقیقات در این پرونده جنایی از هشتم مرداد […]

گروه حوادث: پسر همسایه ۷ ماه پس از بازداشت، اسرار قتل زن تنها را فاش کرد. پسر شیشه‌ای که با انگیزه سرقت وارد خانه زن همسایه شده و او را به قتل رساند، از ترس فراموش کرد انگشتر طلایی را که روی میز گذاشته بود سرقت کند. تحقیقات در این پرونده جنایی از هشتم مرداد پارسال شروع شد. آن روز پسری جوان که چندین بار به موبایل و تلفن خانه مادرش زنگ زده و پاسخی نشنیده بود خودش را به خانه وی در حوالی شرق تهران رساند. او هرچه در زد، کسی جوابش را نداد و درحالی‌که نگران وضعیت مادرش بود با کلیدی که داشت وارد خانه او شد. اما به محض ورود با صحنه‌ای هولناک روبه‌رو شد؛ خانه به‌هم‌ریخته و جسد مادر درحالی‌که روسری دور گردنش پیچیده و خفه شده بود در سالن پذیرایی افتاده بود.

پسر وحشت‌زده با پلیس تماس گرفت و لحظاتی بعد مأموران کلانتری ۱۹۰ مجیدیه، قاضی محمدحسین زارعی، بازپرس جنایی تهران و تیم تجسس پلیس آگاهی تهران در صحنه جرم حضور یافتند. شواهد حکایت از این داشت که چند ساعتی از مرگ زن تنها می‌گذرد و علت مرگ فشار بر عناصر حیاتی گردن بوده است. به‌هم‌ریختگی خانه نشان می‌داد که عامل جنایت پس از قتل به جست‌وجو در خانه پرداخته است اما چیزی از آنجا سرقت نشده بود. طلاهای مقتول داخل جعبه و زیر کمد لباس‌ها پنهان بود و ظاهرا قاتل فرصت کافی نداشته تا همه‌جا را بگردد و آن را پیداکند. از سوی دیگر تمام النگوهای طلای مقتول همچنان در دستش بود به جز انگشتر طلایش. اگرچه در ابتدا تیم جنایی حدس زد که قاتل تنها موفق به سرقت یک انگشتر طلا شده اما دقایقی بعد همان انگشتر روی یکی از میزهای عسلی پیدا شد. 
 
ردپای جوان همسایه 
جسد مقتول با دستور قاضی به پزشکی قانونی انتقال یافت و تیمی از مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی عامل این جنایت آغاز کردند. شواهد حکایت از این داشت که قتل از سوی یک آشنا رخ داده است چون قفل در سالم بود و اثری از ورود اجباری به داخل خانه دیده نمی‌شد. در این شرایط مأموران، تحقیقات خود را روی آشنایان متمرکز کردند تا اینکه به جوان همسایه مشکوک شدند. او پسری معتاد بود که از مدت‌ها قبل در دام شیشه گرفتار شده بود. وی به اداره آگاهی احضار شد اما در برابر پرسش‌های تیم جنایی، پاسخ‌های ضدو نقیضی می‌داد. همین باعث شد که بازپرس جنایی دستور بازداشت وی را صادر کند. او ۴‌ ماه بعد از جنایت دستگیر شد اما در این مدت اصرار داشت که قتلی مرتکب نشده و روز حادثه به محل کارش رفته است. با وجود این وی در بازداشتگاه اداره آگاهی بود و هر روز تحت بازجویی قرار می‌گرفت. اما هربار همان جمله‌های قبلی را تکرار می‌کرد.

شکست سکوت ۷ ماهه
حدود ۱۱‌ ماه از جنایت و ۷‌ ماه از بازداشت جوان همسایه گذشته بود و او همچنان قتل را انکار می‌کرد تا اینکه متهم ۳۶ ساله روز دوشنبه گذشته سکوت خود را شکست و اسرار قتل زن همسایه را برملا کرد. او گفت با انگیزه سرقت دست به قتل زن تنها زده است اما چیزی نصیبش نشده و به‌خاطر ترس و وحشت از آنجا فرار کرده است. متهم با قرار بازداشت در اختیار اداره آگاهی قرار گرفت و تحقیقات از او ادامه دارد.
 
گفت‌وگو با متهم
چرا تصمیم به سرقت از خانه زن همسایه گرفتی؟

من معتاد به شیشه بودم و آن روز خیلی شیشه کشیده بودم. هر وقت در مصرف آن زیاده‌روی می‌کردم توهمات عجیب به سراغم می‌آمد. گاهی در ذهنم صداهایی می‌شنیدم و گاهی دست به کارهایی عجیب می‌زدم. آن روز انگار تشنه سرقت بودم. دلم می‌خواست پول یا طلا بدزدم. دچار توهمات عجیب و غریب شده بودم و آرامش نداشتم. آن روز با مادرم در پارکینگ ساختمان در حال جابه‌جاکردن تعدادی وسیله بودیم. بعد سوار آسانسور شدیم که به خانه برویم. خانه ما طبقه چهارم و خانه مقتول طبقه دوم بود. بیشتر از چند بار مقتول را ندیده بودم اما می‌دانستم تنها زندگی می‌کند. ناگهان یاد او افتادم چون چندبار دیده بودم طلا به‌ خودش آویزان می‌کند. درواقع اتفاقی به ذهنم آمد که از او سرقت کنم.

 اما سرقتی انجام ندادی؟
فقط دستانم به خون یک انسان آلوده شد و عذاب وجدانش تا آخر عمرم با من است. نتوانستم سرقتی انجام بدهم چون خیلی دستپاچه و ترسیده بودم.

چرا ؟ از روز حادثه بگو؟
آن روز تصمیم گرفتم به خانه پیرزن بروم. به مادرم گفتم باید به سرکار بروم و خودم را مقابل خانه پیرزن رساندم. در زدم و وقتی در را باز کرد با دستانم دهانش را گرفتم و او را به داخل خانه هل دادم. بعد وارد شدم و دستانم را برداشتم اما مقتول داد و فریاد راه انداخت و ناچار شدم با روسری خفه‌اش کنم. بعد انگشترش را از دستش خارج کردم. می‌خواستم النگوهایش را هم سرقت کنم اما نتوانستم از دستش بیرون بیاورم و چون صدای همسایه‌ها را می‌شنیدم ترسیده بودم. بی‌خیال النگوها شدم و انگشتر را روی میز عسلی گذاشتم که هنگام خروج از خانه آن را بردارم. سپس به داخل اتاق‌ها رفتم و شروع کردم به جست‌وجو اما طلایی پیدا نکردم. از سوی دیگر صدای همسایه‌ها را همچنان می‌شنیدم و می‌ترسیدم مبادا برسند و لو بروم. وحشت‌زده بودم و تصمیم گرفتم خانه را ترک کنم. بیرون که آمدم به سمت محل کارم که حوالی فشم بود رفتم. در آنجا بود که یادم آمد انگشتر را در خانه مقتول جا گذاشته‌ام. به این ترتیب من بی‌آن که نقشه سرقت را اجرا کنم، ‌دست به آدمکشی زده بودم.

شغلت چیست؟
نصاب کولر هستم اما اعتیاد به شیشه زندگی مرا نابود کرده. دو سالی می‌شود که معتاد شده‌ام و همین ماده مخدر باعث شده تا تبدیل به قاتل شوم.

در ۷ ماهی که زندان بودی چرا سکوت کرده بودی و حقیقت را نمی‌گفتی؟
به خاطر وحشت از قصاص. من از مرگ می‌ترسم. شاید باور نکنید اما از روزی که قتل اتفاق افتاده من یک شب هم راحت نخوابیده‌ام. مدام کابوس می‌بینم و عذاب‌وجدان دارم. مدام تصویر جنایت مقابل چشمانم است. بارها خواستم اعتراف کنم و حقایق را بگویم اما نتوانستم چون وقتی به مرگ، قصاص و چوبه دار فکر می‌کنم دست و پایم می‌لرزد. به همین دلیل سکوت کردم اما دیگر نتوانستم به سکوتم ادامه دهم و تصمیم گرفتم حقایق را بیان کنم.

چه شد که پلیس به تو مشکوک شد؟
چند وقت بعد از قتل از من تحقیق کردند. هول شده بودم و دروغ می‌گفتم. همین دروغ‌بافی کار دستم داد و باعث شد تا پلیس به من مشکوک شود. ۴‌ ماه بعد از جنایت هم بازداشتم کردند و از آذر پارسال تا تیر امسال در بازداشتگاه بودم و مدام بازجویی می‌شدم تا این که در آخرین بازجویی با خودم گفتم که بهتر است حقیقت را فاش کنم. چون هرچه می‌گفتم قاتل نیستم مأموران باور نمی‌کردند.