الان دوران جنگ سرد نیست که شما یا با شرق باشید یا با غرب

گروه سیاسی: با آغاز به کار دولت چهاردهم باز هم مسأله سمت و سوی سیاست خارجی ایران در منطقه و فرامنطقه به سوژه یک بسیاری از رسانه‌ها و تحلیل‌ها تبدیل شده است. در حالی که جنگ در غزه و ضرورت برقراری آتش بس پس از گذشت ده ماه از آغاز این جنگ و پس از […]

گروه سیاسی: با آغاز به کار دولت چهاردهم باز هم مسأله سمت و سوی سیاست خارجی ایران در منطقه و فرامنطقه به سوژه یک بسیاری از رسانه‌ها و تحلیل‌ها تبدیل شده است. در حالی که جنگ در غزه و ضرورت برقراری آتش بس پس از گذشت ده ماه از آغاز این جنگ و پس از آن تلاش برای رفع تحریم از مهم‌ترین اولویت‌های دولت چهاردهم در حوزه سیاست خارجی است، اما در هیچ کدام از این پرونده‌ها نمی‌توان بدون تنش‌زدایی حداقلی از رابطه با غرب را به مقصدی نسبتا ثابت برد.
سایت جماران، با نصرت الله تاجیک، دیپلمات و کارشناس سیاست خارجی درباره رابطه پر گره ایران و اروپا و نقشه راهی که ایران باید برای عبور از این وضعیت تعریف کند، گفت و گو کرده که در ادامه می خوانید:
کابینه دولت چهاردهم پس از اخذ رای اعتماد کار خود را آغاز کرده است. در حوزه سیاست خارجی، عمده توجه و تمرکز تحلیل‌ها بر رفع تحریم، رابطه ایران با همسایگان یا چندوچون رابطه تهران با مسکو و پکن متمرکز شده است. این در حالی است که ما در حال تجربه یکی از سردترین دوره‌ها در تاریخ روابط ایران و اروپا هستیم. به سختی می‌توان از پویایی در این رابطه سخن گفت و به نظر می‌رسد که همه‌چیز به گفت‌وگوهای دوجانبه و عاری از «ابتکار و تلاش برای خروج از بن‌بست» میان دو طرف تبدیل شده است. به‌طورخلاصه، فکر می‌کنید چه عواملی باعث این سردی رابطه شده است؟
به عقیده من دلیل اصلی متوازن نبودن سیاست خارجی ما است. وقتی انقلاب پیروز شد ما با یک رویکرد موازنه منفی با دنیای خارج رو به رو شدیم. این رویکرد یک رویکرد مصدقی است؛ یعنی مرحوم مصدق شعارش موازنه منفی بود؛ نه با شرق و نه با غرب. این ناشی از دنیا جنگ سرد است و در دنیای الآن موازنه براساس منافع است؛ یعنی منافع اقتصادی حرف اول را می‌زند. به دلیل شرایط اقتصادی بین‌المللی و مخصوصاً وضعیتی که ما به دلیل پهنه ژئوپلیتیکی ایران و قرار گرفتن در چهار راه اروپا-آسیا داریم، نیاز داریم که با همه کشورها دارای تعامل باشیم.
با این شرایط، من فکر می‌کنم یکی از دلایل این وضعیت ما این است که سیاست خارجی ما متوازن نیست. در سیاست خارجی متوازن، ما با رویکرد موازنه مثبت با دنیا برخورد می‌کنیم؛ یعنی هم با این و هم با آن، هم با شرق و هم با غرب رابطه داریم. الآن در دنیا مدل‌های توسعه این‌طوری نوشته می‌شود که کشورها خودشان را صرفاً به یک کشور و حتی به یک بلوک هم محدود نمی‌کنند؛ چه برسد به یک کشور. کشورها با بلوک‌ها و کشورهای مختلف کار می‌کنند و تعامل دارند و این مسأله مانعه الجمع نیست. عرض کردم که الآن دوران جنگ سرد نیست که شما یا با شرق باشید یا با غرب.
بنابراین، قسمت اصلی و عمده این قضیه این است که ما نیاز به موازنه مثبت با دنیا داریم؛ مخصوصاً دولت چهاردهم که باید یک دکترین جدیدی را اتخاذ بکند. دکترین‌های قبلی هم واقعاً پاسخگو نیست؛ ما باید با رویکرد تنش صفر جلو برویم. ما حتی نیاز به تغییر اصول هم نداریم. ما باید در اجرای سیاست خارجی، هدف‌گذاری و نوشتن استراتژی خود به این سمت حرکت بکنیم که در سیاست خارجی توازن داشته باشیم.
قدر موقعیت ژئوپلیتیکی کشور را بدانیم و از این قدرت سخت و نرمی که ایجاد کردیم، در یک‌روند جهانی، برای تحقق صلح و امنیت جهانی استفاده بکنیم و این را از طریق یارگیری و اجماع‌سازی باید دنبال کنیم. یکی از مشکلات ما در اجرای سیاست خارجی همین است که نتوانستیم دوستان زیادی در تأمین اهداف‌مان داشته باشیم.
با این تعریف شما مقوله تنهایی استراتژیک که بعضی از نخبگان ایرانی مطرح می‌کنند، بی‌زمینه نیست؟
بله، یعنی ما یک شرایطی در منطقه داریم که بخشی از آن مربوط به پهنه ژئوپلیتیک ما است و یک مقدار آن بستگی به تولید قدرت سختی که مخصوصاً در بخش‌های تسلیحاتی داشتیم، دارد و این وضعیت، شرایطی را بر ما تحمیل کرده است.
من فکر می‌کنم که قسمت عمده قضیه تقریباً همین نبود توازن در سیاست خارجی ما است. تقریباً به این دلیلی که شاید به یک تعبیری ما با همه دنیا ارتباط داریم، ولی به دلیل این موقعیت یا پهنه ژئوپلیتیکی، ما باید با کشورهای تأثیرگذار در تعامل باشیم. درمیان این کشورها ما الآن بیشتر با چین و روسیه در ارتباط هستیم و نتوانستیم از بلوک غرب، حالا چه اروپا و چه آمریکا، یارگیری داشته باشیم. اتحاد استراتژیک شاید عملی نباشد، ولی حداقل یارگیری و یا ارتباط‌گیری نزدیک برای تأمین اهداف سیاست خارجی کشور ممکن بوده است.
بخشی از سوال نخست مغفول ماند و آنهم درباره سرد بودن بی‌سابقه رابطه با اروپا است. به هرحال کشورهای اروپایی بخشی از همان کشورهای تاثیرگذار مدنظر شما هستند.
اینکه ما الان در یکی از سردترین دوره‌های تاریخ روابط ایران و اروپا هستیم، واقعاً درست است. روابط ما نه تنها پویا نیست، بلکه سترون است و ما نتوانستیم یک گفتمان غالب با اروپا داشته باشیم که درهم‌تنیدگی ایجاد بکند. اروپا حوزه تمدنی ما است و بالعکس؛ یعنی ما یک روابط تنگاتنگ فرهنگی و تمدنی و تجاری داشتیم. در طول تاریخِ مراودات خارجی کشورها دو عنصر تجارت و فرهنگ حرف اول را می‌زده است. مباحث سیاسی و امنیتی بعداً به مسائل اضافه شد. ولی ما متأسفانه نتوانستیم از این عناصر مهم استفاده کنیم. اینکه می‌گویم متأسفانه، مفهومش این نیست که لزوماً همه اشتباه یا همه گناه متوجه ما می‌شود.
به هر صورت، شرایطی که الآن داریم این است که ما نتوانستیم آن کانتکست اصلی و یا غلظت اصلی روابط‌مان با اروپا راکه به عقیده من مباحث فرهنگی و تمدنی است، حفظ بکنیم. ما می‌توانستیم این تنیدگی را از طریق این دو عنصر حفظ کنیم؛ یعنی هم در مباحث تجارت و اقتصاد با اروپا می‌توانستیم کار بکنیم و هم در مباحث فرهنگی و تمدنی آن چیزی که علایق دو طرف بود، مورد توجه و تمرکز قرار می‌گرفت.
برای ما از یک‌طرف ایران مهد تمدن است که در چهار راه تجارت جهانی قرار دارد و از آن‌طرف اروپا است که برای ما دروازه غرب بوده است. ما متأسفانه سیاست خارجی خود را خوب تعریف نکردیم. یا اگر هم اشاراتی داشتیم، نتوانستیم به‌گونه‌ای طراحی کنیم، یا به قول شما پویایی داشته باشیم که در حقیقت از فواید آن برای سیاست خارجی استفاده بکنیم.
پس عنصر دومی که در ارتباط با مسائل سیاست خارجی و ارتباط با اروپا وجود دارد، این است است که نتوانستیم درهم‌تنیدگی دو طرف و عناصر مهمش که به عقیده من تجارت، فرهنگ، هنر و تاریخ تمدنی دو طرف بود را حفظ بکنیم. از مؤسساتی که آن‌ها در ایران داشتند، متأسفانه تلقی درستی نداشتیم و با نگرش امنیتی با آن‌ها برخورد کردیم. درحالی‌که وجود آن‌ها می‌توانست نقطه وصل و همزه وصل باشد.
متقابلاً از داشته‌های خود در این کشورها هم به گونه‌ای که گویای اهداف و نشان دهنده وزنه کشورمان باشد استفاده نکردیم. در مجموع، این همزه‌های وصل ما از بین رفت و نهایتاًما به این نقطه رسیدیم که امروز با یک اروپایی رو به رو هستیم که در روابط ما با آن‌ها هیچ پویایی وجود ندارد، هیچ طراحی نداریم و هیچ گفتمان غالبی مطرح نیست.
جلسات مشترک یا اجلاس‌های کاری و یا گردهم‌آیی‌هایی که نخبگان دو طرف در مراکز مطالعاتی بنشینند و همزه‌های وصل را پیدا و یا تقویت بکنند، متأسفانه بین دو طرف وجود ندارد. البته این نقیصه فقط در ارتباط با اروپا نیست، ما در ارتباط با منطقه و خاورمیانه و جاهای دیگر هم تا حدی این وضعیت را داریم. درمجموع، ما به این عنصر قدرت نرم جانبی توجه نکردیم و تقریباً می‌توان گفت که این قدرت نرم و یا این بخش از قدرت نرم را از دست دادیم. وقتی قدرت نرم را از دست دادیم، قدرت سخت را جایگزین کردیم. وقتی قدرت سخت جایگزین شده است، طبعاًحساسیت‌های طرف مقابل را هم دربر دارد.
عنصر دیگری که در این زمینه مهم است این است که بالاخره هم اروپا در حوزه امنیتی ما تعریف می‌شود وهم ما در حوزه امنیتی اروپا تعریف می‌شویم؛ یعنی هرگونه ناامنی در ایران تبعاتی برای خاورمیانه و اروپا خواهد داشت. بنابراین، اروپا قائل به ایجاد ناامنی در ایران نیست. بالعکس هم همین‌طور است؛ یعنی مسائل و مشکلات اروپا مخصوصاً در بخش اقتصادی به ما هم منتقل می‌شود؛ چون بالاخره ما یک کشور نفتی هستیم و طبعاً چنین مسائلی می‌تواند روی ما تأثیر داشته باشد.
در مسأله ایران و اروپا، پرونده جنگ اوکراین و متهم شدن تهران به کمک نظامی به روسیه در این جنگ تا چه اندازه مانع جدی روابط به‌حساب می‌آید؟
من نمی‌توانم میزان دخالت ما در اوکراین را در تأثیرگذاری روابط ما و اروپا نفی بکنم. ولی اگر بخواهیم به این مسئله ریشه‌ای‌تر نگاه کنیم باید گفت که الآن هر کشوری که تسلیحاتی دارد و آن را به سطح تولید انبوه می‌رساند، بالاخره آن تسلیحات را در بازار به فروش می‌رساند و راهی جز این نیست؛ چون بقای هر صنعتی به فروش محصولات آن وابسته است. هر صنعتی که باشد، تسلیحاتی، صنایع داخلی، لوازم‌خانگی و…، وقتی به تولید انبوه می‌رسد، باید آن را بفروشند تا بتوانند نوآوری داشته باشند و صنعت خود را توسعه بدهند.
بنابراین، لزوماً مفهومش این نیست که چون ما به روسیه پهباد فروختیم، رابطه ما و اروپا خراب می‌شود. البته من این را واقعاً نمی‌دانم، باید متخصصین نظامی یا کسانی که دست‌اندر کار این امر هستند بگویند. این مسئله در مورد کشورهای دیگر هم مطرح است؛ مثلاً ترکیه که به اوکراین پهباد می‌فروشد، مفهومش این نیست که رودرروی روسیه قرار بگیرد. این مسأله، یعنی دخالت ما در قضیه اوکراین، ممکن است سطح تخریب روابط ما با اروپا را افزایش بدهد، ولی اینکه عامل تخریب روابط ما با اروپا همین باشد، چنین نیست. به عقیده من عامل تخریب همان چیزی است که در سؤال اول خدمت‌تان گفتم.
البته میان کمک به یک کشور در حال جنگ و فروش تسلیحات به کشوری که نقش متجاوز را بر عهده داشته تفاوت‌هایی وجود دارد و این موضوع بی‌تاثیر در تند شدن فضا علیه ایران از جانب اروپا نبوده است.
بله اروپا در ارتباط با حمله روسیه به اوکراین الآن مشکلاتی دارد. البته سطح دغدغه‌مندی اروپا با سطح دغدغه مدنی آمریکا یا اهداف و منافع آمریکا متفاوت است؛ اروپایی‌ها عاقلانه‌تر به مسأله نگاه می‌کنند تا آمریکایی‌ها. البته آمریکایی‌ها هم بیشتر هدف‌شان این است که در حقیقت، سیاست خارجی روس‌ها را در مخمصه نگاه داشته و قدرت تأثیرگذاری جهانی روسیه را تضعیف کنند. اروپایی‌ها به دلیل اینکه به مسائل منطقه بیشتر آشنا هستند و توان سرمایه‌گذاری مالی یا کمک به این قضیه را در آن حد ندارند، تلاش می‌کنند فاصله خود از این پرونده را حفظ کرده و و بیشتر از طریق مذاکره، روابط دیپلماتیک و سیاسی قضیه را حل بکنند.
ما در ارتباط با اروپا باید روشی را پیش می‌گرفتیم که این وضعیت ایجاد نمی‌شد. بایستی حجم و نوع روابط ما و اروپا به‌گونه‌ای باشد که اروپا این اقدام ما را بر ضد اهداف و منافع خود تلقی نکند. بخشی آن بر می‌گردد ربه نوع رفتار ما در هنجارهای بین‌المللی و بخشی آن هم مربوط می‌شود به نوع رابطه ما با اروپا.
به دلیل اینکه جنگ اوکراین مصادف شد با سقوط هواپیمای اوکراینی، مسائل روی هم انباشته شد و متأسفانه نه توانستیم این دو مسأله را از هم جدا کنیم و نه یک فرمول معقول در ارتباط با اوکراین تعریف بکنیم. خلاصه کلام اینکه بله، ما در ارتباط با اوکراین چندان موفق نبودیم و در اینجا هر دو طرف می‌توانند مؤثر باشند؛ یعنی یک‌طرف مقصر نیست.
فکر می‌کنید دولت جدید چگونه می‌تواند گره کور به وجود آمده در رابطه ایران و اروپا در خصوص جنگ اوکراین را باز کند؟ ما می‌دانیم که دولت سیزدهم برای رفع اختلاف، چند جلسه مذاکراتی با هیأت‌هایی از کی‌یف داشت که منتهی به نتیجه نشد.
متأسفانه نوعی از دید در میان ما وجود دارد که غرب را یک‌دست می‌داند و اگر این نگاه بر سیاست خارجی ما حاکم شده باشد یا بشود، دید غلطی است؛ زیرا در تضاد منافع بین کشورهای غربی شکی نیست. مخصوصاً آمریکا و اروپا که دغدغه‌مندی‌های متفاوتی دارند؛ چه از نظر مسائل داخلی در بین خودشان، چه در ارتباط با مسائل دیگر از جمله خاورمیانه و ایران.
لذا باید تلاش‌مان این باشد که دید واقع‌بینانه داشته باشیم. البته ظرفیت یا سطح تأثیرگذاری ما این گونه نیست که تضادهای میان آن‌ها را تشدید کنیم و در حقیقت این نوع نگاه، یک‌خرده خیال‌بافی است؛ ولی حداقل این است که ما این تفاوت‌ها را تشخیص دهیم و به حسب هرکدام از طرف مورد مذاکره یا تعامل‌مان روابط مشخصی با آن داشته باشیم و آن‌ها را یک‌دست ندانیم. کشورها هرکدام به دنبال سیاست و منافع خودشان هستند، مسائل و مشکلات خاص خودشان را دارند و تلاش می‌کنند که در ارتباط با آن مسائل نوع رابطه‌شان را تعریف بکنند.
البته در بعضی از مقولات که بیشتر مربوط به سطح امنیتی و تا حدی سیاسی می‌شود، تلاش کشورهای اروپایی این است که در برخورد با خارجی‌ها یا رویارویی‌های خارجی نه تنها با ایران، بلکه با آمریکا و دنیا هم یک هماهنگی میان خودشان داشته باشند. به عقیده من مشکل اینجاست که ما نتوانستیم بین ایران و اروپا روابط ساختارمندی به وجود بیاوریم. روابط ساختارمند مبتنی بر روابط تاریخی، فرهنگی، تمدنی و تجاری که براساس آن اروپا بتواند نوعی از رابطه مستحکم با ایران داشته باشد و بتواند آن را پایه توجیه رابطه خودش با ایران در مقابل آمریکا قرار بدهد.
ما اگر می‌توانستیم بر اساس سوابق تاریخی، نوعی از رابطه با اروپا داشته باشیم که ساختارمند باشد و اروپایی‌ها هم از آن منتفع می‌شدند، طبعاً آن‌ها راحت‌تر می‌توانستند با آمریکایی‌ها بر سر نوع رابطه با ایران به مذاکره بنشینند؛ چرا که خود آمریکایی‌ها هم همیشه در ارتباط با مسائل همسایگان‌شان: آمریکای لاتین، آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی، نوعی از این رابطه را دارند و می‌دانندکه بالاخره همسایه‌ها از هم تأثیر می‌پذیرند.
آیا در سطح کلان سیاست خارجی ایران، رابطه با اروپا در سایه رابطه با آمریکا تعریف می‌شود؟ بدان معنا که به دلیل تنش در رابطه با آمریکا و وجود این تصور که اروپا دنباله‌رو رفتارهای آمریکا در قبال ایران است، تلاش مستقل و مجزایی برای بهبود و تعمیق رابطه با اروپا صورت نگرفته است.
این چیزی که ما به‌راحتی می‌گوییم اروپا دنباله‌رو آمریکا است و اراده سیاسیِ کار با ایران را ندارد، باید این را به‌طور مطلق ندانیم و ریشه‌های این قضیه را دربیاوریم و ببینیم چرا به اینجا رسیده است؟ اگر آن مختصاتی که گفته شد از روابط بین ایران و اروپا برقرار بود، کاهش تنش‌ها وجود داشت و اگر فعالیت‌های هسته‌ای ایران و غیر ذلک به‌نوعی با اروپایی‌ها حل می‌شد، آیا باز هم ما اروپا را دنباله‌رو آمریکا می‌دانستیم؟ به عقیده من نه.
مثالش این است که در دوره‌ای که ترامپ از برجام خارج شد، به دلیل کار خوبی که ما هم با آژانس داشتیم و ۱۵ گزارش مثبت از آژانس دریافت کردیم و هم با اروپا همکاری می‌کردیم، آمریکا نتوانست از اروپایی‌ها در یارگیری و اجماع در شورای امنیت و آوردن آن‌ها پشت سر خودش استفاده بکند.
پس این نشان می‌دهد که اگر ما با اروپایی‌ها بتوانیم یک رابطه‌ای معقول و منطقی داشته باشیم، الزاما اروپا دنباله رو آمریکا نمی‌شود. من بیشتر برمی‌گردم به اینکه ما باید راه و روشی را با اروپا طی بکنیم که به یک رابطه ساختارمند، یک دیالوگ و یک گفتمان غالب برسیم و همکاری‌های اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی می‌تواند کمک‌کننده به تعمیق این روابط باشد.
از آن‌سوی میدان آیا اروپا توانسته رابطه‌اش با ایران را در مقابل آمریکا به نفع صلح و امنیت جهانی تعریف کند؟ به زبان دیگر، آیا اروپا سیاست مستقل از آمریکا در مقابل ایران دارد؟
ما اگر با اروپا در چارچوب هنجارهای بین‌المللی رفتار می‌کردیم، اروپایی‌ها هم این‌گونه نبودند. ببینید، برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ بالاخره یک ساختار حقوقی بین‌المللی بود، ما وقتی در داخل آن هنجار حرکت کردیم، توانستیم اروپا را در اردوگاه خودمان نگهداریم و اروپا مقابل آمریکا ایستاد. پس این مسئله بستگی به آن کانتکستی دارد که ما صبحت می‌کنیم. برجام رویکرد بین‌المللی‌گرایی ما بود که ما می‌خواستیم نشان بدهیم برای تأمین منافع و رسیدن به اهداف سیاست خارجی خودمان از جمله تأسیسات و فعالیت‌های هسته‌ای، می‌خواهیم در چارچوب هنجارهای بین‌المللی با دنیا رفتار کنیم و تعامل داشته باشیم و این یک روند مسموعی بود.
برجام حاصل کار دیپلماتیک دنیا بود؛ یعنی هرکه هرچه از مردی و زور، به قول فردوسی، داشت، آورد گذاشت روی میز و شد برجام. در چارچوب برجام تا زمانی که برقرار بود توانستیم اهداف و منافع خود را پیگیری کنیم و حتی تا مرحله چهارم کاهش تعهدات برجامی هم اروپایی‌ها چندان با ما دچار چالش نبودند.
بنابراین، در مورد اروپا به عقیده من آن چیزی که مهم است همان تنیدگی و ساختارمند بودن روابط است به‌اضافه‌ای که ما سعی بکنیم هنجارهای بین‌المللی را برای خودمان خوب تعریف بکنیم تا بتوانیم از منافع آن‌ها استفاده کنیم و طبعاً این تا حدی می‌تواند به سیاست‌های ما و نزدیکی به اروپا کمک کند.
در روابط بین‌الملل، کشورهای مخالف و حتی متخاصم با یکدیگر می‌توانند روند اعتمادسازی و مذاکره بر مبنای منافع مشترک را آغاز کنند. فکر می‌کنید میان ایران و اروپا چه زمینه‌هایی برای همکاری مشترک قابل ذکر باشد؟
اگر کشورها اختلاف نداشته باشند و مخالف هم نباشند یا با هم تخاصم نداشته باشند، آنوقت همه دوست هستند و دیگر نیازی به اعتمادسازی نیست. بله، روش اعتمادسازی یا CBM (Confidence-building measures) در حقیقت همین است که کشورهایی که به هم بی‌اعتمادند و رودرروی هم قرار دارند، با هم مذاکره کنند و از طریق مذاکره رودررومسائل و مشکلات را حل کنند. به‌طور مثال، ما برای حل مسائل افغانستان با جامعه بین‌المللی، با اروپا و آمریکا رودررو صحبت می‌کنیم، همین‌طور برای حل مسائل عراق؛ ولی متأسفانه درباره مسائل خودمان چنین رویکردی نداریم.
روش مذاکره غیرمستقیم با آمریکا هم به عقیده من منافع ما را به‌خوبی تأمین و تضمین نمی‌کند. ما باید از این اشتباه ترامپ که حتی منافع آمریکا را هم به خطر انداخت و آمریکا و سیاست‌های آمریکا را متضرر کرد، به خوبی استفاده کرده و امتیاز بگیریم. نه اینکه صورت‌مسئله را پاک کنیم و بگوییم آمریکا برود داخل یک اتاق بنشیند و ما هم داخل یک اتاق دیگر. به عقیده من ما باید جرأت، جسارت این طراحی و این برنامه‌ریزی را داشته باشیم که با ارائه فرمول‌هایی مناسب برای حل مشکلات کشورمان، بتوانیم هم امتیاز بگیریم و هم در فرمت‌ها یا هنجارهای بین‌المللی مشکلات‌مان را با آمریکا حل بکنیم.
به عقیده من برای اینکه ما روی تهدیدها و منافع مشترک با اروپا بتوانیم به تفاهم‌هایی برسیم باید یک فرمول یا سطحی از تنیدگی روابط بین ایران و اروپا که بیشتر بر مبنای اقتصاد، تجارت، فرهنگ، هنر، تاریخ تمدنی و مخصوصاً بحث گردشگری استوار است را بیابیم.
اروپایی‌ها عاشق ایران هستند، ایران ظرفیت بسیار زیادی در گردشگری دارد. ظرفیت‌های طبیعی، درمانی، اقلیمی، آب و هوایی وتاریخی ایران بسیار زیاد است. ما به دلیل رویکرد امنیتی و سیاست‌های غلط نسبت به گردشگری متأسفانه نتوانستیم از این ظرفیت استفاده کنیم.
نساختن ظرفیت گردشگری، حالا چه ظرفیت سخت، مثل جا و محل اقامت: هتل و غیر ذلک و چه ظرفیت نرم: از جهت تأمین نیازهای گردشگران، بانک و غیر ذلک، جلوه‌ای از سیاست‌های نادرست نسبت به گردشگری در کشور ما بوده است. اینها مسائل خیلی مهمی است که من واقعاً امیدوارم دولت چهاردهم توسعه رابطه با اروپا در ابعاد مختلف فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، گردشگری را در اولویت برنامه‌های خود قرار بدهد.