ضیافت عاشقی در مدار صفر درجه/ زائران خارجی از اربعین میگویند
شلمچه – این روزها کربلا کعبه آمال عاشقان است. عاشقانی که برای زیارت حرم امام حسین(ع) سر از پا نمی شناسند و از شدت عاشقی در پوست خود نمی گنجند.
عشق به حسین(ع) رنگ، نژاد و مذهب، و جغرافیا نمی شناسد، فرق نمی کند مسلمان باشی یا مسیحی، یهودی یا ارمنی، عاشق که باشی فقط معشوق در نظرت است و بس و اگر این معشوق حسین(ع) و ۶ گوشه عاشقی باشد که دیگر داستان فرق می کند.
این روزها کربلا کعبه آمال عاشقان است. عاشقانی که برای زیارت حرم امام حسین(ع) سر از پا نمی شناسند و از شدت عاشقی در پوست خود نمی گنجند. در این میان زائران خارجی نیز حرف های زیادی برای گفتن دارند. حرف هایی که خواندنی و شنیدنی است.
سید آذر زائری اهل آذربایجان است. آن طور که او می گوید از نوادگان امام موسی کاظم(ع) است. با کلاهی سیاه بر سر و چشمانی سبز. حس و حال عجیبی برای شوق زیارت دارد. او در گفتگو با خبرنگار کلمه نیوز می گوید: برای چهارمین مرتبه است که به کربلا مشرف می شوم و کربلا در قلب من جای دارد.
کربلا وطن دوم
این زائر آذربایجانی می افزاید: کربلا وطن دوم من است و این باعث شده تا چهار بار به کربلا بروم.
سید آذر درباره ایران و ایرانی ها می گوید: ایرانی ها مردمی عاشق امام حسین(ع) هستند و همین باعث تقویت اشتراک آنها و ما می شود.
وی در خصوص پیام اربعین بیان می کند که استقبال و شوق زائران آذربایجانی برای زیارت کربلا سال به سال بیشتر می شود.
این زائر اهل باکو می گوید: هیچ چیز نمی تواند مانع درخشش اربعین شود و اهمیت آن را کم رنگ کند.
مغناطیس کربلا همه را به سوی خود جذب می کند و جاذبه ۶ گوشه عشق آنقدر قوی است که هیچ کس را یارای فرار از آن نیست. امام حسین(ع) آنقدر تاثیرگذار است که تو را می خواند و به رنگ، زبان و نژاد و ملیت تو کاری ندارد.
فتاح اف رشاد هم مثل سید آذر، اهل آذربایجان و شهر باکو و برای نخستین بار است که مسافر کربلا می شود. او نماز خواندن را از یک سال پیش شروع کرده و محبت اهل بیت و امام حسین(ع) به دلش افتاده است و همین محبت باعث شده تا به زیارت امام حسین(ع) برود.
فتاح اف درباره علت این تأخیر۱۰ ساله برای زیارت کربلا می گوید: مشکلات مالی و کاری باعث شد تا از زیارت کربلا محروم شوم.
او که پدری سنی و مادری شیعه دارد در ایام محرم به مسجد می رفته و امام حسین(ع) را از صحبت های روحانی مسجد شناخته است.
وقتی از فتاح اف درباره احساسش از رفتن به کربلا می پرسم، اینگونه جوابم را می دهد: می خواهم احساسی مثل احساس اسرا داشته باشم و حال آنها را درک کنم و بزرگی امام حسین(ع) را به دنیا نشان دهم و اجازه نمی دهیم صدای او خاموش شود.
سید علی شهب رضوی زائر هندی زبانی است که فارسی را نصفه و نیمه و آمیخته با لهجه هندی حرف می زند. او که طلبه مدرسه المهدی قم است، درباره سفرش به کربلا می گوید: سفر به کربلا سفری روحانی و سفر و ضیافت عاشقان است.
این زائر هندی زبان می افزاید: می خواهم با همه وجود امام حسین(ع) را زیارت کنم.
از آلکس تا ابوالفضل
روی زمین نشسته و نگاهش به سمت مرز دوخته شده است. باد موهای طلایی اش را نوازش می کند. پیدا است که ایرانی نیست. اسمش را می پرسم و در جواب می گوید: آلکس فورتیه هستم اما مسلمان شده ام و اسمم را ابوالفضل گذاشته ام. خیلی خوشحالم که به این سفر رویایی و با عظمت آمده ام.
وی درباره حسش از این سفر می گوید: انگار در خواب هستم و باور نمی کنم که بیدارم. دلم می خواهد هرچه زودتر به کربلا برسم.
آلکس درباره بزرگی امام حسین(ع) می گوید: من درباره امام حسین(ع) تحقیقات زیادی داشتم و پایان نامه ام درباره قیام عاشورا و نهضت کربلا بود و همین باعث شد تا مسلمان شوم. اگر امام حسین(ع) نبود در گمراهی و تاریکی می ماندم و دست و پا می زدم.
او را که به صورت سهوی آلکس صدا می زنم اخم هایش در هم می رود و چپ چپ نگاهم می کند و به انگلیسی که با لهجه فرانسوی اش آمیخته شده از من می خواهد او را به اسم تازه اش یعنی ابوالفضل صدا بزنم.
تسبیح سرخ رنگ
این تازه مسلمان فرانسوی زبان که مهندس معماری هم هست درباره رمز و راز پیاده روی اربعین می گوید: وقتی کسی همه هستی و نیستی اش را برای زنده نگهداشتن امری مقدس فدا می کند و مظلومانه کشته می شود باید صدایش به گوش همه برسد و پیاده روی اربعین این کار را انجام می دهد.
ابوالفضل تسبیح سرخ رنگی را که در دست چپش است به من نشان می دهد و می گوید: این تسبیح را از روحانی گرفتم که به عنوان مبلغ به فرانسه آمده بود و من همه روزهای انتظار را با این تسبیح شمردم تا به امروز برسم.
او از دروغ هایی که درباره اسلام در اروپا رواج دارد حرف می زند، دروغ هایی که یقین او را بیشتر کرد. ابوالفضل درباره این دروغ ها این گونه سخن می گوید: در اروپا همیشه تصویری سیاه و منفی از اسلام نمایش داده می شود و مردم را از مسلمانان می ترسانند. حتی خودم هم که مسلمان شدم تا مدت ها مورد هجمه و آزار عده زیادی بودم اما کنایه ها و توهین ها را همه به جان خریدم تا امروز اینجا باشم.
بلند می شود و کوله پشتی اش را روی دوشش می اندازد. دوستانش که استراحت شان تمام شده به او اشاره می دهند که باید بروند. با من دست می دهد و با همان لهجه آمیخته فرانسوی به فارسی نصفه و نیمه ای که به گفته خودش از دوستان ایرانی خود در فرانسه یاد گرفته است، می گوید: بوی کربلا را از همین جا حس می کنم و با گفتن این جملات خداحافظی می کند.
قصه دلدادگی به امام حسین(ع) قصه عجیبی است. انگار یک نخ نامرئی همه این آدم ها را به سوی خود می کشاند. همه آدم هایی که در این گوشه خاک ایران یعنی شلمچه جمع شده اند انگار مثل دانه های تسبیح در کنار هم و به صف ذکر یاحسین می گویند.
ماراتن بدون جایزه
گوشه یکی از مواکب چهره زنی مرا به خود جلب می کند. پسر نوجوانی که احمد نام دارد می گوید این خانم فارسی بلد نیست و از من می خواهد گفته هایش را برای آنها ترجمه کنم. فکر می کردم او هم ترک زبان یا آذربایجانی باشد. اما از لهجه اش می شد فهمید که روس است. انگلیسی هم بلد است. او خود را ماریانا به من معرفی می کند. درباره مسیر می پرسد و من از روی نقشه مسیر را به او نشان می دهم. سر صحبت که باز می شود از ماریانا درباره علت حضورش در مراسم اربعین حسینی می پرسم و او می گوید: چند سال بود که دوست داشتم به ایران بیایم و از نزدیک شاهد این رویداد بزرگ باشم. چیزی شبیه دوی ماراتن است، اما اینجا خبری از جایزه و جام نیست.
ماریانا می گوید: هیچ وقت این همه جمعیت را یک جا ندیده ام. آدم هایی که بدون این که پولی از تو بگیرند به تو غذا می دهند، وقتی از آنها می پرسم چقدر باید پرداخت کنم ناراحت می شوند و می گویند: ما از زائر حسین(ع) پول نمی گیریم. اینجا همه چیز رایگان است. حس عجیبی دارم که تا قبل از آن هیچ وقت آن را تجربه نکرده ام و نمی توانم درباره آن حرف بزنم. فقط می خواهم این مسیر را تا آخر ادامه دهم و به آن شهر مقدس که اسمش کربلا است برسم تا جواب سئوالم را آنجا بگیرم.
او که معلم ریاضی است می گوید: این همه آدم و عشقشان به شخصیت بزرگی به نام امام حسین(ع) در هیچ معادله ای نمی گنجد. عشق این آدم ها مثل معادله مجهولی است که به دنبال پیدا کردن جوابش هستند. معادله ای که من اسم آن را معادله دلدادگی می گذارم که جوابش تنها در کربلا پیدا می شود.
صحبت هایمان که تمام می شود از من با لبخندی که در گوشه لبش نقش بسته تشکر می کند و به مسیرش ادامه می دهد و من هم به راز جمع شدن این همه آدم فکر می کنم. رازی که به قول ماریانا تنها در کربلا جوابش را باید یافت. اینجا جای سوزن انداختن نیست. فوج فوج انسان های عاشقی که به شوق زیارت امام حسین(ع) پای پیاده مسیر عاشقی را طی می کنند. شلمچه این روزها حال و هوای دیگری دارد. حال و هوای عاشقی. عاشقی در مدار صفر درجه.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰