مسیر دشوار یک جریان چند پاره شده

گروه سیاسی: اصلاح‌طلبان روزهای پس از شکست را سپری می‌کنند. ترکیب مجلس یازدهم که بعد از انتخابات اسفند سال ۹۸ شکل گرفت، ترکیب احتمالی کابینه‌ای که قرار است قریب به یک ماه دیگر در پاستور مستقر شود، شورای شهر پایتخت و اغلب شهرها که در اختیار راست‌گرایان و حتی تندروهای این جریان افتاده، یکدستی کم‌سابقه‌ای […]

گروه سیاسی: اصلاح‌طلبان روزهای پس از شکست را سپری می‌کنند. ترکیب مجلس یازدهم که بعد از انتخابات اسفند سال ۹۸ شکل گرفت، ترکیب احتمالی کابینه‌ای که قرار است قریب به یک ماه دیگر در پاستور مستقر شود، شورای شهر پایتخت و اغلب شهرها که در اختیار راست‌گرایان و حتی تندروهای این جریان افتاده، یکدستی کم‌سابقه‌ای در نهادهای حاکمیتی ایجاد کرده و دوران گوشه‌نشینی اصلاح‌طلبان و تحول‌خواهان آغاز شده است. در روزهای عسرت و هجرت از قدرت، زمان بازسازی و بهسازی فرا می‌رسد.

به گزارش روزنامه اعتماد،‌ فارغ از اینکه کدام جریان سیاسی دچار روزهای ترک قدرت باشد، کنار نشستن خواه ناخواه باعث مرور کرده و ناکرده می‌شود. این اتفاق پس از انتخابات سال ۸۴ برای اصلاح‌طلبان رخ داد. خروجی آسیب‌شناسی صورت‌گرفته این بود که تشتت آنها را بازنده انتخابات لقب داده است. البته پیش از آن و در سال ۷۸ اصلاح‌طلبان برخورد چکشی در سطح انتخابات مجلس را تجربه کرده ‌بودند. سال ۸۸ اما همه‌چیز شکل دیگری رقم خورد.
برخوردهای امنیتی با این جریان سیاسی و کنشگران و سمپات‌های آنها باعث شد که علل و عوامل دیگری نیز در کنار گذاشته شدن اصلاح‌طلبان دخیل باشد. از آن پس یکی از مهم‌ترین عواملی که مسیر اصلاح‌طلبان برای حضور در قدرت را سخت می‌کرد، نگاه بخش‌هایی از حاکمیت به آنها بود؛ اصلاح‌طلبان به مثابه فرزند ناخواسته یا ناخلف یک انقلاب بودند که هرچه می‌گذشت بیش از پیش مورد بی‌مهری قرار می‌گرفتند. به همین دلیل از هر ابزاری استفاده می‌شد تا نه‌تنها کنشگران این جریان سیاسی در سطوح بالا در جریان انتخابات ۹۲ تا ۹۸ تایید صلاحیت نشدند، بلکه در سال ۱۴۰۰ هر کسی را که امکان ائتلاف اصلاح‌طلبان با او وجود داشت هم از رقابت کنار گذاشتند تا مبادا تجربه نیم‌بند سال ۹۲ و ۹۶ که حتی اصلاح‌طلبان هم از آن با دل‌خوشی یاد نمی‌کنند، تکرار شود.
حالا شرایط با ۸۴ متفاوت است؛ اصلاح‌طلبان باید با نگاهی به جمیع شرایط، فکری به حال این جریان سیاسی چندپاره شده کنند تا شرایط باز احیای آن فراهم آید. اما طیف‌های مختلف سیاسی حتی بر سر وضعیت کنونی اصلاحات در ایران نیز سویه و رویکرد یکسانی ندارند؛ بنابراین رسیدن به‌نظر یکسان برای سر و سامان دادن به این جریان سیاسی- اجتماعی نیز کار ساده‌ای نیست.
 
تفاوت از زمین تا آسمان؟
 سعید حجاریان که به تئوریسین جریان اصلاحات معروف است، چندی پیش و پس از انتخابات ریاست‌جمهوری در توییتی از مرگ «اصلاحات صندوق‌محور» نوشت؛ «اصلاحات صندوق‌محور مُرد! اما قبل از تدفین شکوهمند باید به اتاق تشریح برده شود تا علت مرگ روشن شود. آیا مرگ به علت کهولت سن بوده است یا می‌توان رد پای قاتل یا قاتلانی را پیدا کرد؟» او بعد از انتخاب دور دوم خاتمی به‌دلیل انتقاداتی که از فروکش کردن جنبش دوم خرداد و تبدیل آن به دولت و افتادن به دست بروکرات‌ها داشت از جمله تروتسکی وام گرفته و گفته بود «اصلاحات مُرد، زنده‌باد اصلاحات»؛ او با این جمله تلاش داشت تا باب انتقاد درون جریانی را بگشاید تا از دل این انتقادات قوامی تازه به جریان اصلاحات داده و این جنبش را بازسازی کند.
حالا او با تاکید بر گزاره مرگ اصلاحات صندوق‌محور از روشن‌ شدن علت مرگ صحبت کرده است. با این حال همه جریان اصلاحات – همان‌طورکه در انتخابات اخیر دچار شکاف و تشتت تصمیم‌گیری شدند- با حجاریان هم‌نظر نیستند؛ اخیرا حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران که هم در انتخابات اسفند ۹۸ و هم خرداد ۱۴۰۰ مشارکتی فعال داشتند به پایگاه خبری- تحلیلی خبرآنلاین گفته است: «اصلاح‌طلبی نمی‌میرد ممکن است افراد جابه‌جا شوند.»
 او در بخش‌های مختلف مصاحبه تلاش دارد حمایت این حزب از عبدالناصر همتی را به عنوان یک کنش درست سیاسی در یک بازه زمانی معرفی کند و همچون هم‌حزبی‌هایش معتقد است که نباید مشارکت از طریق صندوق را زیر سوال برد؛ چراکه «اصلاح‌طلبی منهای صندوق رای هیچ ‌کارکردی نخواهد داشت.» سخنگوی کارگزاران معتقد است که اگر شکست خوردیم، اشکالی ندارد؛ چرا که سیاست زمین برد و باخت است اما بعد از شکست می‌توان علل شکست را بررسی کرد.  همزمان با انتشار این مصاحبه یادداشتی از محمدرضا تاجیک، تحلیلگر اصلاح‌طلب در اعتمادآنلاین منتشر شده که با نگاهی فراتر از انتخابات و صندوق رای به مشکلات بنیادین این جریان سیاسی اشاره دارد.
 
او این یادداشت را با این جمله «باید چیز جدیدی خلق کنیم. ما نمی‌توانیم راه رفته را تکرار کنیم، بلکه باید از نو راه دیگری بسازیم» از آلن بدیو فیلسوف فرانسوی شروع کرده تا از همان ابتدای یادداشت تکلیفش را با اصلاح‌طلبی کنونی مشخص کند؛ اصلاح‌طلبی‌ای که باید برای آن راه و مسیری نو ساخت.  تاجیک معتقد است که آن مشکل که جریان اصلاح‌طلبی را «به یک «ایما» و «خاطره» و «داستان قدیمی» تبدیل کرده است، فقدان خلاقیت یا استعداد آفرینشگری است.
اصلاح‌طلبان دیری است که سیاست را خلق ممکن از ناممکن (دریدا)، خط گریز (دلوز)، تصمیم و تدبیر در شرایط فقدان تصمیم و تدبیر (دریدا)، میلی جمعی به خلق جهان جدید و داستانی جدید (بدیو)، نخواهندگی قدرت و خواهندگی برابری (رانسیر)، نمی‌دانند و نمی‌فهمند و دل در گرو سیاستی دارند که به تعبیر بدیو، با قدرت و ثروت گره خورده و به‌ تبع آن، جریان اصلاح‌طلبی نیز، دیری ‌است که امکان و استعداد خلق سوژه‌بودگی خود در تجربه خلق ممکن از درون ناممکن و خلقِ سوبژکتیویته نوین و متفاوت از درون این «ممکن» – و وفاداری به آن ممکن- را از دست داده است و در پستوهای تنگ و تاریک نوعی عقل ابزاری سیاسی – که به‌ مثابه یک طرحِ ازپیش‌تعیین‌شده، با احکام و اصول متعالی و استعلایی، عمل می‌کند- گرفتار آمده است.»
او اصلاح‌طلبان را همچون «ابله داستایوسکی» توصیف می‌کند که نمی‌توانند بفهمند سیاست و کنشگری سیاسی چه تعریف‌ها و تصویر‌ها و ترسیم‌های متفاوتی دارد بنابراین «جاهلانه و ساده‌لوحانه» آنچه با فهم و دانش‌شان تفاوت دارد یا انکار می‌کنند یا غیرواقعی و غیرعقلایی می‌دانند. پیشنهاد تاجیک این است که در گام اول جریان رسمی اصلاح‌طلبی باید «از هسته سخت خود امتناع و تخطی کند و هسته‌ای نرم و انعطاف‌پذیر و خلاق را جایگزین آن کند»، هسته سختی که مدت‌هاست به قدرت خوگر شده است. همچنین به‌ گفته تاجیک باید انتقادات را حتی بی‌رحمانه بپذیرد و در گام سوم مراقب باشد تا در این فرآیند خودنقادی و خودسازی، اسیر رویا، ایدئولوژی و مصالحه‌های فرصت‌طلبانه نشود.
 
اگر اظهارات مرعشی و تاجیک را نه تماما اما حدودا بیانگر دو نگاه متفاوت به اصلاح‌طلبی و اصلاح‌طلبان بدانیم، متوجه خواهیم شد که حتی در تلقی از شکست هم ‌هم‌پوشانی وجود ندارد و گویی تفاوت از زمین است تا آسمان؛ چه برسد به اینکه در راه‌حل این بازسازی و جبران یک مسیر طی شود. به نظر می‌رسد اصلاحات پساانتخابات ۱۴۰۰ با وجود همه شرایط  احتمالی حاصل از یکدستی قدرت و البته به هم‌ریختگی جریانی اصلاح‌طلبان، مسیری دشوار برای بازسازی در پیش دارد.