از وضعیت سلامتی «حمیدرضا صدر» چه خبر؟

گروه فرهنگ و هنر: عباس یاری، منتقد سینما، در اینستاگرامش، از آخرین وضعیت سلامتی حمیدرضا صدر، منتقد سینما و مفسر فوتبال، پس از انجام شیمی درمانی خبر داد و نوشت: «این روزها برگزاریِ رقابت‌های جام ملت‌های اروپا، باعثِ گرم شدنِ تب فوتبال در اکثر نقاط دنیا، از جمله ایران شده و بسیاری را جلوی صفحهٔ تلویزیون […]

گروه فرهنگ و هنر: عباس یاری، منتقد سینما، در اینستاگرامش، از آخرین وضعیت سلامتی حمیدرضا صدر، منتقد سینما و مفسر فوتبال، پس از انجام شیمی درمانی خبر داد و نوشت: «این روزها برگزاریِ رقابت‌های جام ملت‌های اروپا، باعثِ گرم شدنِ تب فوتبال در اکثر نقاط دنیا، از جمله ایران شده و بسیاری را جلوی صفحهٔ تلویزیون نشانده است، من اما قبل از این که نتایج این رقابت‌ها برایم اهمیت داشته باشد، بیشتر دلتنگ همکار قدیمی و رفیق عزیزم دکتر حمیدرضا صدر هستم که تحلیل‌ها و حضورِ پرشور و حالش در چنین رویدادهایی، جذابیت خاصی به برنامه‌های فوتبالیِ تلویزیون می‌داد. متاسفانه او مدتی است در بستر بیماری است.
پریشب وقتی به همسرش زنگ زدم، آرزو می‌کردم بگوید همه خوب و سرحال و قبراق هستیم و جای هیچ نگرانی نیست، اما متوجه شدم که حال حمید چندان روبه‌راه نیست، پزشکان فعلا شیمی درمانیِ او را متوقف کرده اند و امیدوارند بدن تا حدی آرامش پیدا کند تا آن‌ها بتوانند درمان‌های تکمیلی را ادامه دهند. البته من و حمید که هرکدام دوره‌ای از جوانی و عمرمان به فوتبال و تلویزیون متصل بوده، (من به عنوان تصویربردار در پشت دوربین و او به عنوان مفسر، جلوی دوربین)، هیچ وقت با هم به استادیوم پا نگذاشتیم و تا چند سال پیش، دیدن تئاتر و رفتنِ سینما مهمترین الواتی‌مان بود به‌طوریکه طی هفت روز هفته با انرژی و شادابی تمام، برای دیدار از چندین و چند فیلم و نمایش حاضریراق بودیم! خدا را شکر که حمید و همسرش در طول زندگی، از پسِ سخت‌ترین مشکلات، مانند بیماری سرطان مهرزاد برآمدند و ثابت کردند عشق از هر دارویی کارسازتر است؛ آرزو می‌کنم این بار هم آن‌ها از بحرانِ پیش آمده به‌سلامت گذر کنند. مصاحبت با دوستان خوبی مثل مهرزاد و حمید، طی سال‌ها، جزو لذت بخش‌ترین حوادث زندگی من بوده. این زوج دوست‌داشتنی، آخرهای شب بعداز تماشای نمایش یا فیلمی، لطف می‌کردند و من را که سال‌هاست ماشین ندارم تا جلوی منزلم می‌رساندند و از نانوایی نزدیکِ خانه ما که معمولا تا نیمه‌های شب باز است، چند نان سنگک داغ می‌خریدند. برای حمید آرزوی سلامتی، حال خوب و لب خندان دارم.»