سیستان و بلوچستان استانی فراموش شده است

گروه جامعه: ، فقر و درماندگی شاید اولین واژه‌هایی هستند که در کنار نام سیستان و بلوچستان در ذهن می‌نشینند. مردمی که سال‌ها بزرگترین خواسته‌شان «یک لقمه نان و یک جرعه آب» بوده حالا چند روزی است که با هجوم کرونا وضعیتشان از مرز فاجعه هم گذشته است. به گفته‌ی عبدالوهاب شُهلی‌بُر (جامعه‌شناس و پژوهشگر […]

گروه جامعه: ، فقر و درماندگی شاید اولین واژه‌هایی هستند که در کنار نام سیستان و بلوچستان در ذهن می‌نشینند. مردمی که سال‌ها بزرگترین خواسته‌شان «یک لقمه نان و یک جرعه آب» بوده حالا چند روزی است که با هجوم کرونا وضعیتشان از مرز فاجعه هم گذشته است. به گفته‌ی عبدالوهاب شُهلی‌بُر (جامعه‌شناس و پژوهشگر توسعه) شاخص‌های توسعه در سیستان و بلوچستان به قدری پایین است که در مواقع بحرانی مثل شیوع کرونا، به نوعی فاجعه اتفاق می‌افتد. او معتقد است در طی سال‌ها نه برنامه‌ریزیِ درستی برای توسعه این مناطق شده و نه اگر برنامه‌ای بوده به درستی اجرا شده است همچنین به گفته‌ی او اصلا بودجه‌ای برای رشد این مناطق تخصیص داده نمی‌شود و این مناطق در نگاه حاکمیت مناطقی حاشیه‌ای و فراموش شده هستند. 

مشروح گفتگو با این پژوهشگر توسعه و آشنا به مسائل سیستان و بلوچستان را در ادامه می‌خوانید: 
در ابتدا از وضعیت فقر در استان سیستان و بلوچستان بگویید و اینکه این استان تاکنون چه جایگاهی در برنامه توسعه‌ای داشته است؟ 
استان سیستان و بلوچستان یکی از حادترین مناطقی است که از نظر شاخص‌های توسعه در قعر جدول قرار دارد. این استان در واقع در هیچ دوره‌ای برنامه‌ی آمایش سرزمین جدی‌ای نداشته است. زمانی برنامه‌ی توسعه‌محور جنوب شرق بود و الآن هم بحث توسعه‌ی سواحل مکران مطرح است اما باز اگر واقعیت شاخص‌های توسعه را در این استان نگاه کنیم، سیستان و بلوچستان همچنان ته جدول قرار دارد. یعنی از فضای آموزشی گرفته تا سرانه‌ی بهداشتی و میزان سوءتغذیه و غیره، همه‌ی این شاخص‌های کیفی که سنجه‌های توسعه هستند در این استان وضعیت خوبی ندارند. به همین دلیل تاب‌آوری اجتماعی در سیستان و بلوچستان به شدت پایین آمده و در مواقع بحرانی مثل شیوع کرونا، به نوعی فاجعه اتفاق می‌افتد. 

چرا این برنامه‌ها معمولا با موفقیت اجرایی نمی‌شوند و ما بعد از گذشت سال‌ها از انقلاب همچنان شاهد محرومیتِ شدید این مناطق هستیم؟ 
در برنامه‌های سند توسعه برای کل کشور و ازجمله استان‌های کم‌برخوردار تصمیم گرفته می‌شود اما بحث این است که چقدر این برنامه‌ها مبتنی بر رویکردهای علمی و واقع‌گرایانه است. ببینید در نظام برنامه‌ای در ایران نگاه مرکز غالب است و افرادی در آنجا برنامه می‌نویسند که هیچ درکی از شرایط واقعی و بنیه‌های اقتصادی منطقه‌ی مورد نظر ندارند، در نتیجه برنامه‌های شابلونی برای کل استان‌ها تهیه می‌شود که عملا برنامه‌های واقعی نیستند. 

به علاوه این برنامه‌ها صرفا روی کاغذ پیاده می‌شود و اجرایی نمی‌شود و حتی مثلا ما در اخبار می‌شنویم سند آمایش سرزمین نوشته شد اما این برنامه‌ها در زمین نمی‌نشیند چون با بافت اجتماعی، اقتصادی و تجاری منطقه کاملا بیگانه است. از طرفی بودجه‌ریزی که مبنای عملی شدن این برنامه‌ها است کاملا تمرکزگراست. در چنین شرایطی نه فقط سیستان و بلوچستان بلکه استان‌های کم برخوردار دیگری چون خوزستان و ایلام و و کردستان نیز همین وضعیت را دارند. پس جایی باید در ذهن برنامه‌ریزانِ کشوری تلنگری جدی به وجود آید که چرا کماکان این استان‌ها در ته جدول هستند. 

سوال این است که جایی مثل سیستان و بلوچستان که حدود ۹۵۰کیلومتر مرز زمینی دارد و ۳۰۰ کیلومتر مرز دریایی و این چنین پتانسیل رشد و توسعه دارد، چرا تا به امروز در چنین وضعیتی قرار دارد؟! من معتقدم در مرکز نگاهی وجود دارد که طبق این نگاه استان‌های برخوردار و توسعه‌یافته مهم‌تر پنداشته می‌شود و عملا جایی مثل سیستان و بلوچستان فراموش شده است مگر آنکه مسئله و بحرانی به وجود آید تا برای چند روزی مورد توجه قرار بگیرد. 

ببینید حتی در رسانه‌ها هم به مسائل این استان‌ها آنطور که باید توجه نمی‌شود. ممکن است با نگاه ضد توسعه‌ای، صدقه‌ای و خیریه‌ای توسط برخی افراد و نهادها اقداماتی در این مناطق صورت گیرد اما اینها دردی را دوا نمی‌کند و فقر و محرومیتِ این مناطق اینگونه حل نمی‌شود. 

گروهی معتقدند توسعه‌ی مناطق آزاد و ویژه‌ی اقتصادی می‌تواند به رفع محرومیت کمک کند. آیا شما با این گزاره موافقید؟ 
وقتی در سال‌های اول دهه ۷۰ منطقه‌ی آزاد چابهار ایجاد شد به تبع آن در همان محدوده امکاناتی هم ایجاد شد اما باید توجه داشته باشیم که توسعه‌ی مناطق آزاد در واقع توسعه‌ی جزیره‌ای بوده است. وجود منطقه‌ی آزاد چابهار عملا نه باعث افزایش اشتغال و نه حتی مسکن شد؛ خیلی از افرادی که در جوار این مناطق زندگی می‌کردند مهارت خاصی نداشتند و زمینه‌ی آموزش فنی و حرفه‌ای هم برایشان در نظر گرفته نشد. در نتیجه رشد منطقه‌ی آزاد منجر به حاشیه‌نشینی شد و به تبع آن یکی از فاجعه‌بارترین نرخ‌های حاشیه‌نشینی ایران را همین منطقه‌ی چابهار دارد. 

پس اگر به لحاظ سیاستگذاری قرار بود گسترش مناطق آزاد موجب پیشرفت مناطق هم‌جوار شود، چرا آنچه در عمل اتفاق افتاد بدتر شدن وضعیت و به وجود آمدنِ فقر شدید بود؟ این نشان می‌دهد آنچه به عنوان اهداف مناطق آزاد و ویژه در اسناد بالادستی و متون آورده شده در واقعیت محقق نشده است. در این مناطق طبقات مرفه‌ترِ جامعه شروع به ویلاسازی می‌کنند و یا خیلی از فعالان اقتصادی که دراستان‌های مختلف کار می‌کنند به دلیل معافیتهای اقتصادی که در این مناطق وجود دارد، شرکتهای صوری ثبت می‌کنند. اما در عمل نه تنها چیزی به نام توسعه در آن مناطق اتفاق نمی‌افتد بلکه به دلیل این همجواری با مناطق آزاد، فشارهایی نیز بر مناطق محروم همجوار وارد شده است. به طور مثال به جای اینکه مناطق آزاد باعث بهبود وضعیت آب شرب منطقه شود، از همان سرانه‌ی آب موجود استفاده کردند و یا مثلا راهی جدید در این مناطق ساخته نشد. 

به طور کلی آنچه مناطق آزاد ایجاد کرده همان توسعه‌ی جزیره‌ای و ایجاد چند مرکز خرید است. منطقه‌ی آزاد حتی تا امروز نتوانسته یک بیمارستان مجهز ایجاد کند. اساسا نگاه این مناطق نگاه بخشی و سودمحور است و اصلا با رویکرد مسئولیت اجتماعی به قضیه نگاه نمی‌کنند. هر چند در سالیان اخیر تا حدودی به آن توجه شده است اما بحث توسعه پایدار مطرح نیست. 

آیا می‌توان گفت که اراده‌ای برای بهبود وضعیت این مناطق از جانب مسئولان وجود ندارد؟ 
من البته خیلی نگاه فردگرایانه ندارم و نگاهم ساختاری است؛ یعنی شما در ساختاری از توسعه صحبت می‌کنید که نه برنامه‌ریزی و نه اجرای آن درست است و همچنین تخصیص بودجه برای آن صورت نمی‌گیرد و مردم هم مشارکت داده نمی‌شوند تا به عنوان ذی‌نفعان وارد عمل شوند. 

بحث دیگر هم البته این است که بخشی از توسعه در کشورهای جهان سوم براساس برنامه اتفاق نمی‌افتد بلکه براساس حضور نخبگان آن مناطق در قدرت اتفاق می‌افتد. به عبارتی دیگر سیاستمداران و مدیران توجه ویژه‌ای به خاستگاهی دارند که از آن برخاسته‌اند. کرمان و اصفهان و یزد و تبریز چون در ساختار قدرت حضوری جدی دارند در نتیجه شاخصه‌ی توسعه یافتگی نیز در آن مناطق قابل قبول است. 

مناطقی که شما می‌فرمایید یعنی همان تبریز و اصفهان و یزد، پتانسیل بیشتری برای توسعه نسبت به سیستان و بلوچستان ندارند؟ 
نه اینگونه نیست شما به ۶۰ سال قبل برگردید می‌بینید که در آن زمان سطح توسعه بین شهرها تا این اندازه متفاوت نیست. اتفاقا اولین شهرها در جنوب شرق ایران به وجود آمده است. در مورد سیستان و بلوچستان هم این همه موقعیت دسترسی به آبهای آزادی که این استان دارد کدامیک از استان‌های ما دارند. به نظر من این موضوع منحرف کردن بحث است. نخبگان این مناطق در نظام برنامه‌ریزی و نظام حکمرانی ما نقشی ندارند، در نتیجه فکری هم برای این استان‌ها نمی‌کنند. 

با توجه به مشکلاتی که بحران کرونا در این یک سال واندی به وجود آورده است، و با توجه به اینکه در حال حاضر مشخصا سیستان و بلوچستان بحرانِ شدیدی را پشت سر می‌گذارد، شما دوران پسا کرونا را در این استان چگونه می‌بینید؟ 
اول اینکه خیلی‌ها بی‌سرپرست می‌شوند در حالیکه نظام تامین اجتماعی نمی‌تواند آنطور که باید به این افراد کمک کند. موضوع مهم دیگر این است که بحران کرونا به فضای کسب و کار آسیب وارد کرده است و خیلی از مشاغل از بین رفته‌اند. همچنین در این مناطق با ضعف شاخص‌های بهداشتی مواجه هستیم و همین خود باعث افزایش و بحرانی‌تر شدن اوضاع در شرایط شیوع کرونا شده است. ببینید فقر عمومی در این مناطق به قدری زیاد است که آن‌ها حتی نمی‌توانند اقلام بهداشتی برای خود خریداری کنند.
 
نبود زیرساختهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و مسائلی مثل بحرانِ بی‌آبی و شیوع کرونا هم وضعیتِ بد را دو چندان کرده است. الان ما با مهاجرت مردم این مناطق به استانهای برخوردار مواجه هستیم. خیلی از روستاها در حال خالی شدن هستند و سرچشمه‌ی همه‌ی اینها در واقع فقر و فلاکت مردم این مناطق است. من فکر می‌کنم ما با وضعیت تیره و تاری در این مناطق مواجه خواهیم شد و مسئولان باید فکری عاجل به حال این منطقه‌ی محروم کنند.