انکار خرده روایتها!
مهدی نورمحمدزاده «وحشتناک ترین چیزی که در جنگ تجربه کردیم، پوشیدن لباسهای مردانه بود! بعد دو سال وقتی لباس سربازی زنانه برایمان آوردند خیلی از دخترها از خوشحالی گریه کردند…وقتی جنگ تمام شد و برگشتیم خانه، دامنهای رنگارنگم را به آغوش کشیدم و ساعتها اشک ریختم!» این جملات بخشی از خاطرات یکی از زنان رزمنده […]
مهدی نورمحمدزاده
«وحشتناک ترین چیزی که در جنگ تجربه کردیم، پوشیدن لباسهای مردانه بود! بعد دو سال وقتی لباس سربازی زنانه برایمان آوردند خیلی از دخترها از خوشحالی گریه کردند…وقتی جنگ تمام شد و برگشتیم خانه، دامنهای رنگارنگم را به آغوش کشیدم و ساعتها اشک ریختم!»
این جملات بخشی از خاطرات یکی از زنان رزمنده شوروی در جنگ دوم جهانی است که در کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد!» نقل شده است. خرده روایتهای غیر رسمی همیشه تفاوت قابل توجه با روایتهای رسمی و حکومتی داشته و دارند، اگر روایت رسمی جنگ شامل اخبار قهرمانی ها، آمار کشتهها و بمبها و متراژ سرزمینهای فتح شده است، در مقابل خرده روایتهای غیررسمی عواطف آدمها و باطن جامعه درگیر جنگ را نشانه میرود. خرده روایتهای غیررسمی نه تنها ادبیات و سینما که حتی مسیر تحولات آینده را هم شکل میدهند، ولو اینکه نسبتی با روایت رسمی هم نداشته باشند.
ماهیت واقعی حوادث تلخ سال گذشته نیز مخصوصا در بعد فرهنگی و اجتماعی، لزوما آن چیزی نیست که در گزارشات رسمی و حاکمیتی از قبیل بیانیه وزارت کشور و تحلیلهای کیهان و فارس نیوز و با تاکید بر کلیدواژههای «دشمن»، «توطئه» و «جنگ شناختی» ارائه میشود. باید افسوس خورد که در تدوین روایت ارکان حاکمیت، هنوز هم جایگاهی برای فهم خرده روایتهای غیررسمی جاری در متن جامعه تعریف نشده است!
برخلاف نظر کاسبان سیاست که اغلب دلخوش به روایتهای رسمی هستند و ارزشی برای صحبتها و تحلیلهای مردمی داخل تاکسی و اتوبوس و پاتوقهای خانوادگی قائل نیستند، برای اهل فکر و فرهنگ خرده روایتهای فرهنگی حوادث سال گذشته بسیار قابل تامل، نگران کننده و گاه مایه امیدواری است. فارغ از هرگونه نقد و قضاوت، این روزها کم نیست خانوادههای مذهبی که بر سر شکل حجاب با دخترانشان به مشکل خورده اند، چه بسیار چادرهایی که روسری شده اند یا روسری هایی که گم شده اند، دو قطبیهای اجتماعی تشدید شده است، بخشی از مذهبیها به فرهنگ مدارا و احترام به انتخاب دیگران متمایل شده اند، بحثهای شبه علمی و گاه جدلی در جمع دوستان و خانوادهها برای هضم وضع موجود و راههای برون رفت از آن رونق گرفته است، کتابها و مقالات مرتبط با شوروی و دلایل سقوط آن پرمخاطب شده است، تفرق و چند دستگی در جمعهای انقلابی پدید آمده است، نفرت عمومی از افاضات برخی نمایندگان و ائمه جمعه و تصمیمات جدید گشت ارشاد گونه به اوج رسیده است، اعتبار علمی و مردمی روحانیت سستتر شده است و حتی بدتر از همه، نوعی ناامیدی و بی اعتمادی مطلق نسبت به حاکمیت و همه برنامههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اش در بین عموم مردم ریشه دوانده است!
خوب یا بد، مسیر تحولات آینده جامعه ما از لابلای همین خرده روایتها شکل خواهد گرفت. بله نگران کننده است، درست مثل انبار باروتی که با نگهبانان سیگاری محافظت شود و کودکان کنجکاو و خسته از نگهبانان تندمزاج، دور و برش بچرخند!
«وحشتناک ترین چیزی که در جنگ تجربه کردیم، پوشیدن لباسهای مردانه بود! بعد دو سال وقتی لباس سربازی زنانه برایمان آوردند خیلی از دخترها از خوشحالی گریه کردند…وقتی جنگ تمام شد و برگشتیم خانه، دامنهای رنگارنگم را به آغوش کشیدم و ساعتها اشک ریختم!»
این جملات بخشی از خاطرات یکی از زنان رزمنده شوروی در جنگ دوم جهانی است که در کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد!» نقل شده است. خرده روایتهای غیر رسمی همیشه تفاوت قابل توجه با روایتهای رسمی و حکومتی داشته و دارند، اگر روایت رسمی جنگ شامل اخبار قهرمانی ها، آمار کشتهها و بمبها و متراژ سرزمینهای فتح شده است، در مقابل خرده روایتهای غیررسمی عواطف آدمها و باطن جامعه درگیر جنگ را نشانه میرود. خرده روایتهای غیررسمی نه تنها ادبیات و سینما که حتی مسیر تحولات آینده را هم شکل میدهند، ولو اینکه نسبتی با روایت رسمی هم نداشته باشند.
ماهیت واقعی حوادث تلخ سال گذشته نیز مخصوصا در بعد فرهنگی و اجتماعی، لزوما آن چیزی نیست که در گزارشات رسمی و حاکمیتی از قبیل بیانیه وزارت کشور و تحلیلهای کیهان و فارس نیوز و با تاکید بر کلیدواژههای «دشمن»، «توطئه» و «جنگ شناختی» ارائه میشود. باید افسوس خورد که در تدوین روایت ارکان حاکمیت، هنوز هم جایگاهی برای فهم خرده روایتهای غیررسمی جاری در متن جامعه تعریف نشده است!
برخلاف نظر کاسبان سیاست که اغلب دلخوش به روایتهای رسمی هستند و ارزشی برای صحبتها و تحلیلهای مردمی داخل تاکسی و اتوبوس و پاتوقهای خانوادگی قائل نیستند، برای اهل فکر و فرهنگ خرده روایتهای فرهنگی حوادث سال گذشته بسیار قابل تامل، نگران کننده و گاه مایه امیدواری است. فارغ از هرگونه نقد و قضاوت، این روزها کم نیست خانوادههای مذهبی که بر سر شکل حجاب با دخترانشان به مشکل خورده اند، چه بسیار چادرهایی که روسری شده اند یا روسری هایی که گم شده اند، دو قطبیهای اجتماعی تشدید شده است، بخشی از مذهبیها به فرهنگ مدارا و احترام به انتخاب دیگران متمایل شده اند، بحثهای شبه علمی و گاه جدلی در جمع دوستان و خانوادهها برای هضم وضع موجود و راههای برون رفت از آن رونق گرفته است، کتابها و مقالات مرتبط با شوروی و دلایل سقوط آن پرمخاطب شده است، تفرق و چند دستگی در جمعهای انقلابی پدید آمده است، نفرت عمومی از افاضات برخی نمایندگان و ائمه جمعه و تصمیمات جدید گشت ارشاد گونه به اوج رسیده است، اعتبار علمی و مردمی روحانیت سستتر شده است و حتی بدتر از همه، نوعی ناامیدی و بی اعتمادی مطلق نسبت به حاکمیت و همه برنامههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اش در بین عموم مردم ریشه دوانده است!
خوب یا بد، مسیر تحولات آینده جامعه ما از لابلای همین خرده روایتها شکل خواهد گرفت. بله نگران کننده است، درست مثل انبار باروتی که با نگهبانان سیگاری محافظت شود و کودکان کنجکاو و خسته از نگهبانان تندمزاج، دور و برش بچرخند!
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰