تقدم سیاست داخلی به خارجی
رضا صادقیان هشت سال مدیریت دولت توسط حسن روحانی به روزهای پایانیاش نزدیک میشود. دولتی که با تکیه به حل سیاست خارجی و رسیدن به یک تفاهم بینالمللی با «کد خدا» رای شهروندان را کسب کرد ولی در نهایت امر نتوانست گره فروبسته ارتباطات خارجی را بگشاید. شخص روحانی و اطرافیان او از نخستین روزهای […]
رضا صادقیان
هشت سال مدیریت دولت توسط حسن روحانی به روزهای پایانیاش نزدیک میشود. دولتی که با تکیه به حل سیاست خارجی و رسیدن به یک تفاهم بینالمللی با «کد خدا» رای شهروندان را کسب کرد ولی در نهایت امر نتوانست گره فروبسته ارتباطات خارجی را بگشاید.
شخص روحانی و اطرافیان او از نخستین روزهای کسب رای شهروندان حل مسئلهای هستهای را اولویت کاری خود تعریف کردند. چرا که باور داشتند رسیدن به رشد متوازن، چرخیدن چرخ صنعت هستهای و صنایع مختلف و بازگشت سرمایهها به کشور تنها از طریق رسیدن به یک توافق با طرفهای خارجی امکانپذیر است. اگر به ماههای اول سال ۹۲ بازگردیم و خبرهای همان دوره را مرور کنیم با شمارگان زیادی خبر روبرو میشویم که محتوای هر کدام پوششدهنده خبر دیگر با محوریت سیاست خارجی است.
خبرهایی که حکایت از انتخاب مسئول تیم مذاکره کننده هستهای، وزارت امور خارجه و شخصیتهایی را بیان میکند که قرار است چند صباحی دیگر نقش مذاکرهکنندگان ارشد را برای عبور از بحرانهای کشور را عهدهدار شوند. همچنین در همان خبرها مشخص میشود شخص وزیر خارجه در مقایسه با سایر وزار از جایگاه بهتری در اذهان عمومی برخوردار است و هر کدام از کنش و واکنشهای مرتبط با سیاست خارجی از سوی رسانهها با حمایت چشمگیری روبرو میشود.
این همه نشان از آن داشت که دولت روحانی قرار است با تمام توان معضل و دشوارههای سیاست خارجی را حل کند و با تکیه به روابط خارجی به سراغ سیاست داخلی بیاید. در حال حاضر بهتر از هر زمان دیگری مشخص است گره زدن سیاست خارجی به داخلی و تمرکز به روابط خارجی و حل مسائل داخل با توجه به چشمانداز سیاست خارجی دارای نقاط ضعف و سختیهایی بوده و هست که امکان تحقق یافتن آن حل نشدنی مینماید. آخرین گزارش ظریف به نمایندگان مجلس شورای اسلامی به عنوان چهرهای که طی هشت سال پرونده هستهای، برجام و کلیت سیاست خارجی را دنبال میکرده است نشان از این دارد که به دلیل متعادل نشدن و نرسیدن به تفاهم در داخل، سیاست خارجی نیز آنگونه که باید و شاید موفق نبوده است – در اینجا بحث درباره سنگاندازیهای ترامپ و کشورهای اروپایی مطرح نیست، بلکه تمرکز روی پتانسیل جریانهای سیاسی در داخل کشور است.
ظریف در همین گزارش مینویسد: پس از دو سال مذاکرۀ فشرده و طاقت فرسا برای دستیابی به یک توافقِ قابل قبول، نیز شش سال کوشش نفسگیر برای حراست از حقوق ملّت شریف ایران و جلوگیری از متلاشی شدن توافق همراه با هشت سال ناسزا شنیدن، خون خوردن و دم برنیاوردن بر سر اتهاماتی ناروا… همین فقره کوتاه نشان میدهد گره اصلی را میبایست در داخل کشور جستجو کرد. بدون شک گلههای ظریف در جای خود قابل بررسی است، اما تمام حرف او به سخنان و انتقادهایی است که به حق یا ناحق در داخل کشور اتفاق افتاده است.
وزیر خارجه به صورت مشخصتر در ادامه همان مطلب مینویسد: منافع ملی و مصالح عالی مردم و کشور اقتضا میکند که سیاست خارجی صحنۀ دعوای سیاسی و جناحی داخلی نباشد و کارگزاران این حوزه مستظهر به پشتوانه اجماع ملی و همدلی و همراهی عمومی البته همراه با نظارت و نقد مشفقانه باشند. نقد سازنده نیازمند ارائه پیشنهاد عملی و واقع بینانه است و نه صرفاً خردهگیری، حتی از نوع منصفانه. ارائه راهکارهای پیشنهادی از سوی منتقدین از یک طرف میتواند با تضارب آرا به انتخاب گزینههای برتر و کارآمدتر بینجامد و از سوی دیگر امکان تبادل نظر واقعی همراه با پاسخگوسازی کارگزاران را فراهم کند.
اینکه ظریف از خون دل خوردن، ناسزا شنیدن، اتهاماتی ناروا سخن میگوید و در ادامه این همه عرصه سیاست خارجی را محل دعوای سیاسی و جناحی نمیداند دقیقا به همین نکته ارتباط پیدا میکند. در شرایطی که هیچ توافقی در داخل میان نیروهای سیاسی از مفهوم «منافع ملی» و «مصالح عمومی» حتی به صورت نسبی وجود ندارد، نمیتوان توقع داشت که منتقدان داخلی و آنان که شیوههای مذاکره با غرب و آمریکا را در موضوع هستهای قبول ندارند سکوت اختیار کنند و با مذاکرهکنندگان همراهی و آنان را با ادبیاتی تند مورد نوازش قرار ندهند. اگر به زمان مذاکرات پس از سال ۹۲ بازگردیم و خبرهای همان دوره را به صورت گذرا مرور کنیم متوجه میشویم که هر کدام از جریانهای سیاسی و حتی جریان اعتدال مستقر در دولت یازدهم و دوازدهم فهمی متفاوت از منافع ملی دارند. این مسئله آنجا بغرنج میشود که گاه فهم یکی از جریانهای سیاسی از منابع ملی متضاد با فهم دیگر بروز پیدا میکند.
به عنوان مثال؛ در زمان آغاز و تا رسیدن به توافق برجام جریان سیاسی حاکم در دولت از منافع ملی نزدیک شدن به غرب و بهره بردن از تکنولوژیهای جدید و منابع مالی بلوکه شده و فروش نفت و افزایش صادرات را مدنظر قرار میدهند و در مقابل جریان سیاسی منتقد این همه را ذلیل شدن و خیانت به کشور و آرمانها تعریف میکند. نکته مهمتر آنکه طرفهای منتقد دولت و حتی خود دولتیها نیز به خوبی با معنای دقیق مفهوم حاکمیت و نظام نیز آشنا بودهاند، اما اینکه چرا این همه به یک اجماع نسبی و توافق شده در داخل کشور و میان نیروهای سیاسی منتهی نمیگردد دقیقا به حل نشدن سیاست داخلی باز میگردد.
واقعیت آن است که تجربه هشت سال دولت روحانی و تمرکز و تکیه به سیاست خارجی بدون در نظر نگرفتن توان و تاثیرگذاری نیروهای سیاسی در داخل کشور راه به جایی نخواهد گشود. حتی اگر به جای ظریف، تخت روانچی و عراقچی با چهرههای با تجربهتری در ساختار سیاست خارجی روبرو بوده و باشیم، این همه در نهایت امر و در صورت عدم توافق نیروهای داخلی درباره منافع ملی چشماندازی را مقابل دیدگان ما قرار نخواهد داد. شاید وقت آن رسیده که ابتدا توافق و همپوشانی میان طیفهای سیاسی در داخل کشور نسبت به برخی سیاستگذاریها اتفاق افتد و سپس به میدان سیاست خارجی گام برداشته شود.
هشت سال مدیریت دولت توسط حسن روحانی به روزهای پایانیاش نزدیک میشود. دولتی که با تکیه به حل سیاست خارجی و رسیدن به یک تفاهم بینالمللی با «کد خدا» رای شهروندان را کسب کرد ولی در نهایت امر نتوانست گره فروبسته ارتباطات خارجی را بگشاید.
شخص روحانی و اطرافیان او از نخستین روزهای کسب رای شهروندان حل مسئلهای هستهای را اولویت کاری خود تعریف کردند. چرا که باور داشتند رسیدن به رشد متوازن، چرخیدن چرخ صنعت هستهای و صنایع مختلف و بازگشت سرمایهها به کشور تنها از طریق رسیدن به یک توافق با طرفهای خارجی امکانپذیر است. اگر به ماههای اول سال ۹۲ بازگردیم و خبرهای همان دوره را مرور کنیم با شمارگان زیادی خبر روبرو میشویم که محتوای هر کدام پوششدهنده خبر دیگر با محوریت سیاست خارجی است.
خبرهایی که حکایت از انتخاب مسئول تیم مذاکره کننده هستهای، وزارت امور خارجه و شخصیتهایی را بیان میکند که قرار است چند صباحی دیگر نقش مذاکرهکنندگان ارشد را برای عبور از بحرانهای کشور را عهدهدار شوند. همچنین در همان خبرها مشخص میشود شخص وزیر خارجه در مقایسه با سایر وزار از جایگاه بهتری در اذهان عمومی برخوردار است و هر کدام از کنش و واکنشهای مرتبط با سیاست خارجی از سوی رسانهها با حمایت چشمگیری روبرو میشود.
این همه نشان از آن داشت که دولت روحانی قرار است با تمام توان معضل و دشوارههای سیاست خارجی را حل کند و با تکیه به روابط خارجی به سراغ سیاست داخلی بیاید. در حال حاضر بهتر از هر زمان دیگری مشخص است گره زدن سیاست خارجی به داخلی و تمرکز به روابط خارجی و حل مسائل داخل با توجه به چشمانداز سیاست خارجی دارای نقاط ضعف و سختیهایی بوده و هست که امکان تحقق یافتن آن حل نشدنی مینماید. آخرین گزارش ظریف به نمایندگان مجلس شورای اسلامی به عنوان چهرهای که طی هشت سال پرونده هستهای، برجام و کلیت سیاست خارجی را دنبال میکرده است نشان از این دارد که به دلیل متعادل نشدن و نرسیدن به تفاهم در داخل، سیاست خارجی نیز آنگونه که باید و شاید موفق نبوده است – در اینجا بحث درباره سنگاندازیهای ترامپ و کشورهای اروپایی مطرح نیست، بلکه تمرکز روی پتانسیل جریانهای سیاسی در داخل کشور است.
ظریف در همین گزارش مینویسد: پس از دو سال مذاکرۀ فشرده و طاقت فرسا برای دستیابی به یک توافقِ قابل قبول، نیز شش سال کوشش نفسگیر برای حراست از حقوق ملّت شریف ایران و جلوگیری از متلاشی شدن توافق همراه با هشت سال ناسزا شنیدن، خون خوردن و دم برنیاوردن بر سر اتهاماتی ناروا… همین فقره کوتاه نشان میدهد گره اصلی را میبایست در داخل کشور جستجو کرد. بدون شک گلههای ظریف در جای خود قابل بررسی است، اما تمام حرف او به سخنان و انتقادهایی است که به حق یا ناحق در داخل کشور اتفاق افتاده است.
وزیر خارجه به صورت مشخصتر در ادامه همان مطلب مینویسد: منافع ملی و مصالح عالی مردم و کشور اقتضا میکند که سیاست خارجی صحنۀ دعوای سیاسی و جناحی داخلی نباشد و کارگزاران این حوزه مستظهر به پشتوانه اجماع ملی و همدلی و همراهی عمومی البته همراه با نظارت و نقد مشفقانه باشند. نقد سازنده نیازمند ارائه پیشنهاد عملی و واقع بینانه است و نه صرفاً خردهگیری، حتی از نوع منصفانه. ارائه راهکارهای پیشنهادی از سوی منتقدین از یک طرف میتواند با تضارب آرا به انتخاب گزینههای برتر و کارآمدتر بینجامد و از سوی دیگر امکان تبادل نظر واقعی همراه با پاسخگوسازی کارگزاران را فراهم کند.
اینکه ظریف از خون دل خوردن، ناسزا شنیدن، اتهاماتی ناروا سخن میگوید و در ادامه این همه عرصه سیاست خارجی را محل دعوای سیاسی و جناحی نمیداند دقیقا به همین نکته ارتباط پیدا میکند. در شرایطی که هیچ توافقی در داخل میان نیروهای سیاسی از مفهوم «منافع ملی» و «مصالح عمومی» حتی به صورت نسبی وجود ندارد، نمیتوان توقع داشت که منتقدان داخلی و آنان که شیوههای مذاکره با غرب و آمریکا را در موضوع هستهای قبول ندارند سکوت اختیار کنند و با مذاکرهکنندگان همراهی و آنان را با ادبیاتی تند مورد نوازش قرار ندهند. اگر به زمان مذاکرات پس از سال ۹۲ بازگردیم و خبرهای همان دوره را به صورت گذرا مرور کنیم متوجه میشویم که هر کدام از جریانهای سیاسی و حتی جریان اعتدال مستقر در دولت یازدهم و دوازدهم فهمی متفاوت از منافع ملی دارند. این مسئله آنجا بغرنج میشود که گاه فهم یکی از جریانهای سیاسی از منابع ملی متضاد با فهم دیگر بروز پیدا میکند.
به عنوان مثال؛ در زمان آغاز و تا رسیدن به توافق برجام جریان سیاسی حاکم در دولت از منافع ملی نزدیک شدن به غرب و بهره بردن از تکنولوژیهای جدید و منابع مالی بلوکه شده و فروش نفت و افزایش صادرات را مدنظر قرار میدهند و در مقابل جریان سیاسی منتقد این همه را ذلیل شدن و خیانت به کشور و آرمانها تعریف میکند. نکته مهمتر آنکه طرفهای منتقد دولت و حتی خود دولتیها نیز به خوبی با معنای دقیق مفهوم حاکمیت و نظام نیز آشنا بودهاند، اما اینکه چرا این همه به یک اجماع نسبی و توافق شده در داخل کشور و میان نیروهای سیاسی منتهی نمیگردد دقیقا به حل نشدن سیاست داخلی باز میگردد.
واقعیت آن است که تجربه هشت سال دولت روحانی و تمرکز و تکیه به سیاست خارجی بدون در نظر نگرفتن توان و تاثیرگذاری نیروهای سیاسی در داخل کشور راه به جایی نخواهد گشود. حتی اگر به جای ظریف، تخت روانچی و عراقچی با چهرههای با تجربهتری در ساختار سیاست خارجی روبرو بوده و باشیم، این همه در نهایت امر و در صورت عدم توافق نیروهای داخلی درباره منافع ملی چشماندازی را مقابل دیدگان ما قرار نخواهد داد. شاید وقت آن رسیده که ابتدا توافق و همپوشانی میان طیفهای سیاسی در داخل کشور نسبت به برخی سیاستگذاریها اتفاق افتد و سپس به میدان سیاست خارجی گام برداشته شود.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰