جو ندهید، این جایزه فرهادی اصلا مهم نبود

گروه هنری: دیشب در اختتامیه هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم کن جایزه بزرگ هیات داوران به طور مشترک به «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی و «محفظه شماره ۶» به کارگردانی یوهو کاسمانن رسید.   دامون قنبر زاده (منتقد سینما) در این باره نوشت: جایزه‌ی آقای فرهادی که به شکل مشترک با فیلمی دیگر نصیبش شده، مبارک‌شان باشد. […]

گروه هنری: دیشب در اختتامیه هفتاد و چهارمین جشنواره فیلم کن جایزه بزرگ هیات داوران به طور مشترک به «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی و «محفظه شماره ۶» به کارگردانی یوهو کاسمانن رسید.
 
دامون قنبر زاده (منتقد سینما) در این باره نوشت: جایزه‌ی آقای فرهادی که به شکل مشترک با فیلمی دیگر نصیبش شده، مبارک‌شان باشد. امیدوارم به‌زودی بتوانیم فیلم را ببینیم و درباره‌اش حرف بزنیم. اما نکته‌ای که این میان وجود دارد، نوع برخورد کمی ناآگاهانه، بیش‌تر آگاهانه و البته به‌شدت موذیانه‌ی رسانه‌های ایرانی با این جایزه است که یک چیزی شبیه تقدیرنامه می‌ماند. طبعاً قصدم پایین آوردن ارزش جایزه نیست. ولی این نوع خبررسانی که به‌شدت اشتباه، ناقص و در جهت بالا بردن غرور ملی و سیستم «تو جایزه بگیر، من می‌خواهم شاد باشم» است، کاملاً و دقیقاً ناقض رفتار ژورنالیستی‌ست.
دیشب که جوایز اعلام شد، به هر پیجی که سر می‌زدید، با تیتر درشت نوشته بودند اصغر فرهادی برنده‌ی «جایزه‌ی بزرگ کن» شده است. بعد یک نخل طلا هم کنار عکس گذاشته بودند. کسی که این تصویر و تیتر را می‌دید، اگر اطلاع چندانی از موضوع نداشت، گمان می‌کرد اصغر فرهادی جایزه‌ی اصلی کن، که همان نخل طلا باشد را برنده شده است. این رویکرد موذیانه، باعث شد حتی جناب پرویز پرستویی هم تصور کند اصغر فرهادی نخل طلا برده است! ایشان در استوری مبسوطی، برنده شدن «نخل‌های طلایی» آقای فرهادی را به او تبریک گفت!
این خبررسانی جهت‌دهی‌شده، کاری کرد که حتی کسی متوجه نشود این جایزه، فقط متعلق به آقای فرهادی نیست و با فیلم‌ساز دیگری به شکل مشترک دریافت شده است. حتی رسانه‌ای مانند «بی‌بی‌سی فارسی» هم هیچ اشاره‌ای به این موضوع نکرد، رسانه‌های جوزده‌ی داخلی که دیگر بماند! نگاه غرورزده و اغراق‌آمیز به شرکت فیلم‌های‌مان در جشنواره‌های خارجی، موجب می‌شود ذات فیلم و سینما زیر سئوال برود. حالا با این شکل از خبررسانی اشتباه و عامدانه‌غلط، ذات ژورنالیستی هم زیر سئوال رفته است.
جشنواره‌ی کن، مانند جشنواره‌ی فجر خودمان عمل کرد و به تمام فیلم‌ها جایزه‌ای رساند تا مبادا کسی دست خالی به کشورش برگردد. فیلم‌ها را کم‌کم خواهیم دید و قضاوت خواهیم کرد. در نهایت این سروصداها، حرف‌وحدیث‌ها، سخنرانی‌های عجیب کارگردان، تیتر‌های غلط، رویکرد موذیانه و حتی «شادی‌های بعد از گل» به فراموشی سپرده خواهند شد. باز هم یک فیلم خواهد ماند و یک من و شما، که باید تماشایش کنیم، با آن حرف بزنیم و به روند تاریخ بسپاریمش.  فرهادی در بخشی از صحبت هایش پس از دریافت جایزه خود گفت: با تمام محدودیت‌ها، فشارها، مشکلات و گرفتاری‌هایی که می‌توانست من را از مسیری که در آن بودم منصرف کند تا این فیلم‌ها را نسازم و شما آن‌ها را نبینید، اما باز هم فیلم ساختم به امید اینکه با هر فیلمی که می‌سازم پرسش‌هایی از شرایط تلخ اجتماعی اطرافم را در فیلمم با تماشاگران آن به اشتراک بگذارم و با فکر کردن به آن‌ها به یک راه حلی دست پیدا کنم.
 پوریا ذوالفقاری (منتقد سینما) در این باره نوشت: نسبت جامعه با اصغر فرهادی پیچیده شده است. برخلاف آنچه دوست‌دارانش می‌گویند این ربطی به «حسادت» ندارد. شاید دیگر فیلم‌سازان و سینماگران به او حسادت کنند، ولی دلیلی ندارد کسانی را که تا جدایی و حتی فروشنده برای موفقیت‌های او اشک شوق می‌ریختند، حالا که به منتقدانش بدل شده‌اند با این برچسب‌ها طرد و تحقیر کنیم. فرهادی باید تکلیفش را روشن کند. یا مثل کیارستمی کلا قید موضع‌گیری‌های سیاسی و اجتماعی را بزند و فیلمش را بسازد و جایزه‌اش را بگیرد و طرفدارانش را خوش‌حال کند یا اگر می‌خواهد تصویر هنرمندی حساس به مسائل سیاسی و اجتماعی از خود ارائه دهد، پایش بایستد و اگر لازم شد هزینه‌اش را بدهد. این که زمان خون دادن به مردم غزه و رای دادن به حسن روحانی حاضر باشی زمان‌های دیگر نه، تناقض دارد. با داشتن دو اسکار و بهره‌مندی از شهرتی جهانی که برایت حاشیه امنی گسترده‌تر از همکاران داخلی‌ات می‌سازند، حتی به اندازهٔ بازیگران و فیلمسازان درجه سه و چهار کشورت موضعی نگیری، این که وقتی فروشنده‌ات در ایران اکران می‌شود نگران گورخواب‌ها شوی و تا نامه‌نگاری برای رئیس‌جمهور پیش بروی و بعد که سه سال از ملتهب‌ترین سال‌های تاریخ معاصر بر مردمت می‌گذرد، چیزی نگویی (چون فیلمی در اکران نداری و نیازمند خبرسازی نیستی؟) و دوباره که با قهرمان به کن می‌روی درباره سیاست جهانی و بهتر شدن دنیا با آمدن بایدن حرف بزنی و همزمان تنها هنرمند تاریخ این سرزمین باشی که سطری علیه سانسور نگفته و ننوشته، شبیه شترسواری دولا دولاست. حالا دیگر بسیاری از منتقدان به این رفتار فرهادی مردم عادی‌اند و نه آن‌ها که خبر‌های سینما را رصد می‌کنند. با کلی‌گویی‌ها و تحلیل‌های مبهمی مثل «حرکت پاندولی مردم ایران بین خودشیفتگی و خودباختگی» نمی‌توان این تناقض را حل کرد. دربارهٔ حاتمی‌کیا بسیار گفته‌اند که شخصیت‌های فیلم‌های اخیرش برخلاف آثار خوب سال‌های دور او، خیلی گنگ و مبهم حرف می‌زنند و صراحت قبل را ندارند و گاهی اصلا معلوم نیست چه می‌گویند. حالا متاسفانه فرهادی شبیه شخصیت‌های فیلم‌های اخیر حاتمی‌کیا شده. مبهم، نصیحت‌گر و کمی طلبکار. انگار حاتمی‌کیا او را نوشته! فرهادی می‌خواهد با گرفتن نوک انتقاد به سمت جامعه و پرهیز از هر انتقادی، مرجعیت اجتماعی‌اش را همچنان بین مردم حفظ کند. دیگر نمی‌شود. نه برای او. برای هیچ کس نمی‌شود. پایان.