روایتی تلخ از فقر و جنایت ۵ نوجوان
گروه حوادث: از ۱۵ تا ۱۷ ساله هستند، اما بیشترشان ۱۵ ساله هستند. ۶ سرقت مسلحانه و دو قتل در پرونده دارند و خودشان میگویند فقر از آنها مجرمان خطرناک ساخته است. قصه هر پنج نفرشان پر غصه است. روایتی تلخ از فقر و حسرتهایی که در همان اول نوجوانی به دلشان مانده و امروز […]
در ادامه گفتگو با اعضای باند سرقت مسلحانه که در ساوجبلاغ مرتکب قتل دو مرد جوان شدند را میخوانید. گانگسترهای نوجوان جزئیات قتلها و اقدامات مجرمانه شان را در پلیس آگاهی البرز برایمان تشریح کردند.فرهاد ۱۷ سال دارد و همه از او حساب میبرند، چهار عضو دیگر باند ۱۵ و ۱۶ ساله هستند، خودش میگوید من و مهران ۱۵ ساله همه کاره بودیم و در همه سرقتها حضور داشتیم، بقیه نوبتی در سرقتها همراه ما میآمدند. در صحنههای دو قتلی که انجام دادیم سه و چهار نفره میرفتیم، اما فقط من و مهران شلیک میکردیم.
*خودت را معرفی کن؟
-فرهاد ۱۷ ساله، اهل محله عرب آباد ساوجبلاغ هستم.
*درس میخوانی؟
-کلاس یازدهم هستم.
*فقط درس میخوانی؟
-نه. کارگر بازیافت هم هستم و در عظیمیه کرج کار میکنم.
*درآمدت خوب است؟
-ماهی ۳ میلیون دستمزد میگیرم، ولی یک میلیون آن خرج هزینه راه میشود. بقیه را هم خرج خانواده میکنم.
*به چه جرمی اینجا هستی؟
-سرقت مسلحانه و قتل.
*قتل انجام دادید؟
-بله فقر ما را به سمت قتل برد.
*فقر مگه باعث قتل میشود؟
-در محله ما همه موتور سیکلت دارند و برای رفت و آمد از آن استفاده میکنند، حتی بچههای افغان هم سوار موتور سیکلت میشوند، آن وقت ما باید حسرت یک موتورسیکلت را بکشیم و پیاده سرکار برویم و بیاییم.
*چون پیاده بودی دست به این جنایت زدی؟
-مهران به من پیشنهاد داد من هم قبول کردم که بریم برای خودمان چند تا موتور سرقت کنیم. برای این کار سه دوست دیگر هم همراه ما شدند. آنها عین خودمان بودند و بچه محل بودیم. قرار شد موتور بدزدیم و بین خودمان هر روز هر کی کار دارد از موتور استفاده کند.
*موتور را سرقت کردید؟
-اولش یک موتور از خیابان بلند کردیم و مهران به خانه شان برد و چند روزی با آن سر کردیم، اما فایدهای نداشت و جوابگوی ما نبود. یاسر اون یکی دوستمان پیشنهاد داد ما که سرقت کردیم پس یکی دیگر هم میتوانیم بدزدیم.
مهران متهم به قتل دیگر این پرونده، وسط حرفش میپرد و میگوید: راست میگوید ۵ نفر یک موتور سخت بود، برای همین تصمیم گرفتیم دو تا موتور دیگر بدزدیم. از او میخواهم خودش را معرفی کند که میگوید ۱۵ ساله و کلاس هشتم است. مجازی درس میخواند و در یک رویهکوبی کار میکند.
*بچه ساوجبلاغ هستی؟
– ما همه بچه محله عرب آباد هستیم و بچه محل.
*تو تعریف کن چه شد؟
-ما بعد از سرقت اولین موتور تصمیم گرفتیم دو موتور دیگر سرقت کنیم، چون بچه بودیم و احتمال داشت کتک بخوریم پول هایمان را روی هم گذاشتیم و دوست فرهاد یک اسلحه وینچستر برایمان آورد. ۷ میلیون تومان گرفت و گفت با این به سرقت بروید تا از شما بترسند، اگر هم مجبور شدید استفاده کنید نگران نباشید و شلیک کنید این اسلحه شکاری است و فقط ساچمه به طرف پرتاب میکند.
*مجبور به استفاده از اسلحه شدید؟
-چند بار.
*اولین بار چه زمانی بود؟
-توی فروردین بود، جلوی یک موتور سوار افغان را گرفتیم و از او خواستیم پیاده شود و موتور را به ما بدهد، اما قبول نکرد و میخواست فرار کند. یک تیر به او زدم و موتور را برداشته و با فرهاد از محل فرار کردیم. یادم میآید ترک نشین او را هم مجروح کردیم.
*چند بار سرقت کردید؟
-۶ بار، ۴ سرقت موفق و دو بار هم ناموفق.
*در همه سرقتها اسلحه داشتید؟
-به جز یکی بقیه را با اسلحه انجام دادیم. ما سه موتورسیکلت و یک خودرو پراید را سرقت کردیم.
*نمیترسیدید دستگیر شوید؟
-چرا یک روز در کرج گشت ما را در پراید سرقت دید، اما از دستش فرار کردیم و حوالی قزلحصار ما را گم کرد. همان موقع گفتم بچهها لو رفتیم و پراید را در محلی خلوت رها کردیم.
*بعد چه شد؟
-یک روز تصمیم گرفتیم برای سرقت به یک کافی نت برویم و پول هایش را بدزدیم، با اسلحه مرد پراید سوار رفتیم، اما اسلحه خراب بود و در انجام سرقت ناموفق بودیم. زود فرار کردیم، اما فردایش ریختند خانه ما و من را دستگیر کردند.
*سرقت ناموفق دیگر چه بود؟
-با پراید دنبال یک موتورسوار راه افتادیم به او کوبیدیم و بعد وقتی مقاومت کرد به او شلیک کردیم که غرق خون افتاد، ترسیدیم و بدون بردن موتورش فرار کردیم.
*میدانی قتل کرده ای؟
-باور کنید من از ترس شلیک میکردم. فرهاد میگفت دوستش گفته این اسلحه شکاری است و کسی را نمیکشد.
*پول اسلحه را میدادید موتور بهتر نبود؟
-الان موتور زیر ۱۱ میلیون نیست، ۵ نفر آدم و فقط یک موتور؟
*میدانی چه مجازاتی در انتظارت است؟
-گریه میکند… من فقط ۱۵ سال دارم و نمیخواستم کسی را بکشم. من فقط موتور میخواستم تا با آن سرکار بروم.
*کار میکنی؟
-رویه کوب موبل هستم و روزی ۴۰ هزار تومان دستمزد میگیرم.
*با پول رویه کوبی نمیتوانستی موتور بخری؟
-نصفش که خرج کرایه راه است و نصف دیگرش خرج خودم. من کلاس هشتمی هستم و الان انگ قاتل روی پیشونی من است.
*خانواده ات را دیده ای؟
-با چه رویی خانواده ام را ببینم؟ هنوز یک ساعت از دستگیری من و دو دوستم نگذشته بود که توی فضای مجازی شهر پر کردند اینها قاتل هستند و حکم اعدامشان صادر شده است. عکس ما را چهره باز همه جا زدند و حتی گفتند به زودی اعدام میشویم.
*خودرو پراید را چگونه سرقت کردید؟
-فرهاد: نمیتوانستیم که با موتور برویم و سرقت کنیم. تصمیم گرفتیم برای سرقتها یک خودرو سرقت کنیم و با خودرو به سرقت موتور سیکلتها برویم. آن روز با موتور جلوی یک خودرو پراید پیچیدیم، هرکاری کردیم حاضر نشد از خودرو پیاده شود و اسلحهای را در آورد، آن روز تفنگ دست من بود به او شلیک کردیم، از خودرو پیاده اش کردم و با خودرو و اسلحه سرقتی فرار کردیم.
*حرف آخر؟
-فرهاد: ما فقط میخواستیم گوشهای از آرزوهایمان را برآورده کنیم. پشیمانم.
مهران: باور میکنید نمیدانستم مرتکب قتل شده ام و یک جوان را کشته ام. من پشیمان و کاشکی کسی به ما کمک کند و صدایمان را بشنود.
پدر مقتول درخواست قصاص دارد
گوشهای از سالن انتظار نشسته است و منتظر است قاتلان فرزندش را بیاورند تا با آنها روبرو شود.پسر ۲۱ ساله اش از سوی ۵ نوجوان با اسلحه کشته شد تا موتورش را سرقت کنند. اهل افغانستان است، اما میگوید سالها است که در ایران زندگی میکند. از مرد میانسال میخواهم که از روز حادثه بگوید.
*چگونه متوجه حادثه شدی؟
– مشغول نماز مغرب بودم که برادرم زنگ زد که پسرت را کشتند. وقتی رفتم پسرم را داخل آمبولانس گذاشته بودند، به بیمارستان که رسیدم متوجه شدم او تیر خورده و کشته شده است. او با دوستش قرار بود به آرایشگاه بروند، با موتور رفتند و وقتی دیدند آرایشگاه بسته است میروند سمت عرب آباد دور بزنند که چند بچه جلویشان را میگیرند.یه پسر بچه از پسرم میخواهد که موتور را به او بدهد، اما عزیزالله خودداری میکند و او هم به سمتش شلیک میکند و جانش را میگیرد. یک رهگذر به پسرم و دوستش کمک میکند، اما دیگر پسر جوانم طاقت نمیآورد تا به بیمارستان برسد و در آمبولانس میمیرد.
* خواسته ات چیست؟
– من یک پدر داغدارم و میخواهم که قانون جمهوری اسلامی اجرا شود و قصاص قاتل فرزندم را میخواهم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰