دستگیری مرد هوسران در خانه زن متاهل

گروه حوادث: روزی که با «عاطفه» در یکی از کافه های شهر آشنا شدم، خیلی دلم به حالش سوخت و تصمیم گرفتم به هر طریق ممکن به او کمک کنم اما آرام آرام او به طرز جنون آمیزی عاشق من شد و …مرد ۴۵ساله ای که به اتهام برقراری رابطه نامشروع و خلوت کردن با […]

گروه حوادث: روزی که با «عاطفه» در یکی از کافه های شهر آشنا شدم، خیلی دلم به حالش سوخت و تصمیم گرفتم به هر طریق ممکن به او کمک کنم اما آرام آرام او به طرز جنون آمیزی عاشق من شد و …مرد ۴۵ساله ای که به اتهام برقراری رابطه نامشروع و خلوت کردن با نامحرم بازداشت شده بود، در حالی که بیان می کرد نمی دانم همه این حوادث یک نقشه شوم است یا من فریب زن جوانی را خورده ام! درباره چگونگی این ماجرا به کارشناس اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: پدرم تاجر سرشناسی است، به همین دلیل من هیچ وقت از نظر مالی مشکلی نداشتم و طعم بی پولی را نچشیده ام.

بیشتر بستگان‌مان در خارج از کشور زندگی می کنند و من هم قصد داشتم به خارج از کشور بروم و در آن جا سرمایه گذاری کنم ولی فقط به خاطر عشق و علاقه به پدر و مادرم این جا ماندم اما همواره جوانی آزاد بودم و هر کاری می خواستم انجام می دادم. با دوستانم به تفریح و خوشگذرانی می رفتم و چیزی در زندگی ام کم نداشتم، به همین دلیل تا مقطع دیپلم بیشتر درس نخواندم چون قرار بود مسیر تجارت پدرم را ادامه بدهم.
خلاصه وارد بیست و سومین بهار زندگی ام شده بودم که «تبسم» در مسیر زندگی ام قرار گرفت و من نه یک دل بلکه صد دل عاشقش شدم. او هم از خانواده سرشناسی بود و قصد داشت در آزمون سراسری (کنکور) شرکت کند. خلاصه خیلی زود به خواستگاری اش رفتم و با هم ازدواج کردیم.

در طول این سال ها زندگی عاشقانه ای را تجربه کردم و یک پسر حاصل این ازدواج شد اما زندگی من از یک سال قبل در حالی به گونه دیگری تغییر کرد که روزی برای تفریح به کافه ای در یکی از مناطق تفریحی شهر رفته بودم. آن جا دختر جوانی را دیدم که برای گرفتن پول به چند جوان التماس می کرد.

آن ها هم به قصد سوءاستفاده از آن دختر، او را مورد تمسخر قرار می دادند. در این هنگام دلم به حالش سوخت و تصمیم گرفتم آن دختر ۲۰ساله را از این وضعیت اسفبار نجات بدهم. از افرادی که در همان اطراف بودند نشانی منزل او را گرفتم. همه می گفتند «عاطفه» دختری خوب و مهربان است اما اوضاع مالی خوبی ندارد.

وقتی بیشتر پرس و جو کردم تازه فهمیدم پدر عاطفه فوت کرده و او مخارج مادر و برادر کوچکش را تامین می کند. این گونه بود که مبالغی را از پدرم نیز گرفتم و خانه ای برای او اجاره کردم تا دیگر پایش را به کافه نگذارد ولی در میان همین معاشرت ها و رفت و آمدها متوجه شدم عاطفه به من علاقه مند شده است.

او که مدعی بود از همسرش طلاق گرفته است در حد جنون به من ابراز علاقه می کرد تا جایی که نمی توانست لحظه ای بدون من زندگی کند. در این شرایط مجبور شدم بیشتر از گذشته در کنارش باشم تا مشکلی در زندگی نداشته باشد. با وجود این عذاب وجدان آزارم می داد چرا که همسرم را دوست داشتم و نمی خواستم این ماجرا موجب ایجاد فاصله‌ای بین من و «تبسم» شود.

از سوی دیگر هم در برابر عاطفه احساس مسئولیت می کردم و به او نیز علاقه مند شده بودم. همسرم که متوجه تغییر رفتارهای من شده بود چند بار به خاطر خروج بی موقع از منزل به من تذکر داد ولی من هیچ اهمیتی به تذکرات او نمی دادم و کار خودم را انجام می دادم تا این که شب گذشته طبق معمول به خانه اجاره ای عاطفه رفتم اما ناگهان پسر جوانی با چهره ای خشمگین وارد خانه شد و با نشان دادن مدارکی ادعا کرد عاطفه همسر اوست و او درباره طلاقش به من دروغ گفته است.

این بود که با تماس آن پسر جوان نیروهای انتظامی من و عاطفه را به کلانتری آوردند. اکنون همسرم نیز که در جریان ماجرا قرار گرفته است به طرف کلانتری می آید و من نمی دانم همه این حوادث یک نقشه هولناک است یا به خاطر احساس عاطفی فریب خورده ام اما ای کاش… شایان ذکر است، به دستور سرهنگ ابراهیم خواجه پور(رئیس کلانتری آبکوه) این پرونده توسط کارشناسان اجتماعی و قضایی مورد رسیدگی ویژه قرار گرفت.