پایان رویای زندگی در خارج از کشور

گروه حوادث: دوشنبه هفته گذشته صدای شلیک گلوله در یکی از محله‌های سردشت پیچید. وقتی مأموران پلیس از واقعه مطلع شدند، به محل حادثه رفتند و خود را در برابر پیکرهای خون‌آلود یک زن و مرد دیدند.زن میان‌سال جانش را از دست داده بود و مرد زخمی نیز نفس‌های آخر را می‌کشید. او به بیمارستان […]

گروه حوادث: دوشنبه هفته گذشته صدای شلیک گلوله در یکی از محله‌های سردشت پیچید. وقتی مأموران پلیس از واقعه مطلع شدند، به محل حادثه رفتند و خود را در برابر پیکرهای خون‌آلود یک زن و مرد دیدند.زن میان‌سال جانش را از دست داده بود و مرد زخمی نیز نفس‌های آخر را می‌کشید. او به بیمارستان منتقل شد اما باوجود تلاش پزشکان جانش را از دست داد.

سپس کارآگاهان به تحقیق درباره جزئیات این قتل پرداختند و فهمیدند متوفیان زن و شوهر بودند و مرد میان‌سال همسرش را به دلیل اختلافات خانوادگی به قتل رسانده و سپس به زندگی خودش نیز پایان داد.بررسی‌ها نشان داد این زوج که سه فرزند دارند، سال‌ها با خوبی و خوشی و عاشقانه در کنار یکدیگر زندگی کردند اما مدتی بود بر سر مسائل اقامت باهم اختلاف داشتند. زن میان‌سال قصد داشت در خارج از کشور زندگی کند اما شوهرش نتوانسته بود ویزا دریافت کند. از طرفی مرد میان‌سال دوست نداشت دخترش در خارج بماند و می‌خواست او به ایران بازگردد اما همسر او با بازگشت فرزندشان مخالف بود.

پسر بزرگ این زوج که ساکن انگلیس است، درباره جزئیات این ماجرا گفت: مادرم حدود دو سال بود که فنلاند زندگی می‌کرد. می‌دانستم که پدر و مادرم باهم اختلاف دارند. در کشورهای اسکاندیناوی اگر ویزای شینگن بگیری و سه بار با دعوت‌نامه به این کشورها بروی و مشکلی نداشته باشی، بار سوم می‌توانی درخواست اقامت دائم بدهی. مادر من هم در این سال‌ها دو بار به فنلاند نزد خانواده‌اش رفته بود اما چون دعوت‌نامه ازسوی خانواده مادری فرستاده شده بود، آنها نتوانسته بودند برای پدرم هم دعوت‌نامه بفرستند. برای همین پدرم ویزا نداشت و نمی‌توانست همراه مادرم به اروپا برود. دومین بار که مادرم به فنلاند رفت، برادرم را نزد پدربزرگ و مادربزرگم گذاشت تا درس بخواند. بعد برادرم توانست اقامت بگیرد.

او ادامه داد: مادرم برنامه‌ریزی کرده بود اقامت فنلاند را بگیرد اما کسی از این تصمیم مادرم باخبر نبود و قبلا نگفته بود که قصد دارد برای اقامت اقدام کند. والدین مادرم می‌گفتند بعد از چندماه چون خواهر کوچکم همراه مادرم هست، مادرم می‌تواند به بهانه دلتنگی خواهرم برای پدرم هم ویزا بگیرد و او را هم با خود ببرد؛ اما پدرم نتوانست ویزا بگیرد و هرروز با خواهرم حرف می‌زد و دلش می‌خواست خواهرم برگردد؛ چون دلتنگ او بود. مادرم می‌گفت به‌ خاطر کرونا نمی‌تواند برگردد اما پدرم اصرار داشت خواهر ۱۰ساله‌ام به ایران بازگردد. حتی چندین بار من با مادرم تماس گرفتم و گفتم خواهرم را به ایران برگردانید؛ اما مادرم برنامه‌اش برای اقامت در فنلاند بود و فکر می‌کرد شاید اگر خواهرم را برگرداند، دیگر نتواند او را با خود ببرد. برای همین آخرین بار تنهایی به ایران بازگشت تا برنامه‌هایی که در ذهنش داشت اجرا کند و از پدرم طلاق بگیرد. بعد از چند روز که از سفر مادرم به ایران گذشت، شنیدم که پدرم به او تیراندازی کرده و مادرم فوت کرد.