چرا دلتنگ مصیبت‌های دهه ۶۰ می‌شویم؟

گروه فرهنگ وهنر: سعید مروتی در روزنامه همشهری نوشت: دهه ۶۰. دهه اول انقلاب، دهه آرمان و عقیده، دهه دفاع‌مقدس، دهه حکمرانی نگاه ارزشی و همه آنچه آرمان‌های انقلاب اسلامی خوانده می‌شد با مهم‌ترین رخداد‌های سیاسی و بیشترین تحولات اجتماعی نسبت به دهه‌های ۴۰ و ۵۰، چه ویژگی‌هایی داشت و چگونه در سینما و تلویزیون […]

گروه فرهنگ وهنر: سعید مروتی در روزنامه همشهری نوشت: دهه ۶۰. دهه اول انقلاب، دهه آرمان و عقیده، دهه دفاع‌مقدس، دهه حکمرانی نگاه ارزشی و همه آنچه آرمان‌های انقلاب اسلامی خوانده می‌شد با مهم‌ترین رخداد‌های سیاسی و بیشترین تحولات اجتماعی نسبت به دهه‌های ۴۰ و ۵۰، چه ویژگی‌هایی داشت و چگونه در سینما و تلویزیون تبدیل به نوستالژی شد؟
به‌عنوان یک متولد دهه ۵۰ که کودکی و نوجوانی‌ام را در دهه ۶۰ سپری کرده‌ام، تبدیل‌شدن برخی از مصادیق دهه ۶۰ مثل صف، کوپن و موشک‌باران شهر‌ها به پدیده‌هایی نوستالژیک کمی غریب، اما قابل درک است. غریب است، چون دشواری‌ها و محدودیت‌ها و معذوریت‌های این دهه هرچه بود شیرین نبود که بابت غیبتش بشود حسرت‌خواری کرد.
(درحالی‌که طبقه متوسط در همان مقطع زمانی نوستالژی دهه‌های ۴۰ و ۵۰ را داشت و از طریق تماشای فیلمفارسی به این نیاز پاسخ می‌داد). از طرف دیگر نوستالژیک‌شدن دهه ۶۰ قابل درک است، چون هر آنچه تبدیل به گذشته می‌شود، وقتی از بستر امروز به آن نگاه کنیم احتمالا با «یادش به‌خیر» و «عجب دورانی بود» توصیف می‌شود. در سرزمینی که همه نسل‌ها خودشان را نسل سوخته می‌دانند، گذشته با همه مصایب و گرفتاری‌هایش می‌تواند رؤیایی باشد؛ به‌خصوص اگر دوران کودکی و نوجوانی در آن دوران سپری شده باشد و یا جوانی پشت‌سر گذاشته شده در این سال‌ها بعد از بحران معمول و متداول میانسالی، کارکردی نوستالژیک بیابد.

دهه ۶۰ از نگاه حاکمیت می‌تواند دهه غبطه برانگیزی باشد؛ دهه‌ای که شکاف‌های اجتماعی مثل امروز پررنگ نبود. دهه‌ای که رسانه در آن روزنامه‌های کیهان و اطلاعات و اخبار رادیو و تلویزیون بود.دهه‌ای که این میزان اعتراض به وضع موجود عمومیت نداشت. رسیدن به جامعه یکدست و همگون دهه اول انقلاب به مانند الگویی مطلوب به کوشش‌هایی برای بازتولید مناسبات دهه ۶۰، بازآفرینی این دهه در قالب فیلم و سریال، از این منظر مفهوم یافت و یکی از نخستین و مهم‌ترین محصولاتش هم «وضعیت سفید» بود. دقت در جزئیات و تبحر در نمایش نشانه‌ها و عناصری از دهه ۶۰ که خاطره جمعی همه کسانی است که این دوران را تجربه کرده‌اند در نهایت به تصویری مطلوب و نوستالژیک منجر شد.

محدودیت‌های دهه ۶۰ از چیز‌هایی خاطره جمعی می‌ساخت که در شرایط عادی بعید بود به چنین اتفاقی منجر شود. وقتی تلویزیون در طول هفته فقط ۲ فیلم سینمایی پخش می‌کرد، طبیعی بود فیلم پخش شده در عصر جمعه از شبکه یک، سوژه گفت‌وگوی دانش‌آموزان در صف‌های صبحگاه صبح شنبه باشد. محدودیت، خاطره‌جمعی می‌ساخت، چون همین بود و چیز دیگری نبود. حتی در آنچه ورای فرهنگ رسمی هم جریان داشت و با پدیده‌ای مثل ویدئو امکان نمود می‌یافت هم باز گل‌کردن پدیده‌ها که می‌توانست راکی (استالونه)، فرانکی (ژان کلود ون دم) میان پسربچه‌ها و خواندن رمان‌های عاشقانه توسط دختران باشد، محدودیت منابع، خودش سلیقه و خاطره می‌ساخت.

آنچه فرهنگ رسمی از دهه ۶۰ نمایش می‌داد و البته مورد تأیید طیف‌های مختلفی از جامعه قرار داشت و همه آن روایت‌ها از حماسه و مقاومت و شهادت و ایثار و در صحنه ماندن و نام پرافتخار شهدایی که ابتدا بر حجله‌ها و بعد بر سر در کوچه و خیابان‌ها حک می‌شد، همه آن خرده‌روایت‌ها از ایستادن در صف و داستان کوپن و دفترچه بسیج اقتصادی و فرهنگ قناعت و گذشت بخشی از تاریخ این دهه هستند. تب انقلاب هنوز داغ بود که جنگ شروع شد و ایستادن در برابر دشمن داخلی (گروهک‌ها) و خارجی (رژیم بعث عراق) با آرمان‌خواهی پیوند یافت و ساده‌زیستی و پرهیز از هر آنچه بعد‌ها به‌عنوان ضروریات زندگی به رسمیت شناخته شد، ولی آن زمان تجمل‌گرایی دانسته می‌شد، حال و هوایی را ساخت که تکرارش حالا برای عده‌ای آرزوست. سریال «وضعیت سفید» باز تولید مفاهیم، نشانه‌ها و عناصر دورانی است که با تکیه بر جزئیات در بازآفرینی و جادوی خاطره‌جمعی، کار را در می‌آورد و از دشواری‌های زیستن شهروندان در سال‌های جنگ نوستالژی می‌سازد.
وضعیت سفید به جای داستان، شخصیت دارد و شخصیت‌ها در موقعیت‌های دهه‌شصتی، انگار آلبوم خاطره‌انگیز مخاطبان را ورق می‌زنند. سریال توصیف دهه ۶۰ از منظر یک نوجوان است و نه نخستین مجموعه تلویزیون درباره این دهه بود و نه آخرین آن‌ها که اتفاقا در این سال‌ها سریال‌های فراوانی ساخته شده که داستانشان در بستر دهه ۶۰ روایت می‌شد. آنچه وضعیت سفید را به توفیق رساند غلبه نوستالژی و خاطره‌جمعی بر داستان بود. نعمت‌الله از محدودیت‌ها و مصایب دهه ۶۰ به‌عنوان مصالح سریال استفاده و آن را با شیرینی روایت کرد؛ شبیه خاطرات به‌جا مانده از دوران مدرسه و سربازی که در گذر زمان انگار زهرش گرفته می‌شود؛ و این دیگر تاریخ نیست بازنمایی نوستالژیک تاریخ است که از دل جزئیات به‌وجود می‌آید، ولی همه آنچه گذشته را در کانون توجهش قرار نمی‌دهد و در عوض تماشای دسته جمعی سریال «هزار دستان» در شب عید سال موشک‌باران تهران و حفظ‌بودن دیالوگ‌های فیلم «تاراج» را با انبوهی نکته ریزبینانه که فقط در گوشه ذهن کسانی زنده است که آن دوران را دیده‌اند، می‌سازد؛ کاری که تقریبا هیچ‌کدام از رهروان و مقلدان وضعیت سفید موفق به تکرارش نشدند.

اینکه این تصویر رؤیایی و شیرین به روح دهه ۶۰ وفادار است یا نه و از توصیف جزئیات فراتر هم می‌رود برای ستایشگران وضعیت سفید اهمیتی نداشت. بازنمایی دهه ۶۰ با وفاداری به فرهنگ رسمی گرچه تداوم یافت، ولی موفقیتی از جنس سریال نعمت‌الله در هیچ مجموعه‌ای تکرار نشد.

جنگ به‌عنوان مهم‌ترین رخداد دهه ۶۰ در فیلم‌ها و سریال‌های زیادی در کانون توجه فیلمسازان قرار گرفته است. فیلم جنگی بخشی از تصویر تکثیر‌شده دهه‌۶۰ است که رخداد دفاع‌مقدس را در بستر جبهه و خط مقدم و سلحشوری رزمندگان روایت می‌کند. این روایت مسلط و مکرر با همه خوانش‌های متفاوت از جنگ و آدم‌های درگیرش، در نهایت در چند قالب مشخص دسته‌بندی می‌شود و زیر‌مجموعه ژانر جنگی قرار می‌گیرد. در روایت پشت جبهه باز ما یک روایت رسمی داریم و کنارش نگاه انتقادی به پدیده جنگ و تأثیرش بر شهروندان دهه ۶۰؛ «بمب: یک عاشقانه» پیمان معادی این تصویر را می‌سازد و به جزئیاتی اشاره دارد که سینمای ایران قبلاً خیلی نخواسته یا نتوانسته بود به آن نزدیک شود.

فیلم سرمای روابط زوج جوان را کنار مدرسه‌ای شلوغ قرار می‌دهد و در نوسان بین جدیت و افسردگی و طنز و کنایه به تصویری از دهه ۶۰ می‌رسد که مطلوب نگاه رسمی نیست. درگیری طبقه متوسط شهری با پدیده جنگ با خط ملودرام فیلم و رابطه سرد پیمان معادی و لیلا حاتمی، نوعی افسردگی دهه شصتی را هم بازتاب می‌دهد که نمونه‌هایش را در ادبیات معاصر بیشتر دیده‌ایم تا سینما.
اما پرداختن به دهه ۶۰ به‌عنوان پدیده‌ای نوستالژیک و مفرح و با مناسبات تولید بخش خصوصی و بدون وابستگی به دوگانه فیلم ارگانی و فیلم روشنفکری، با «نهنگ عنبر» به کارگردانی سامان مقدم شروع شد. در نهنگ عنبر دهه ۶۰ ستایش نمی‌شود و ورود به این دوران بهانه‌ای برای بیان مضامین ایدئولوژیک یا مفاهیم روشنفکری نیست. فیلم با محدودیت‌های اجتماعی دهه ۶۰ کار می‌کند و با انتخاب لحن طنزآمیز می‌تواند هم تصویری از آن سال‌ها بسازد و هم ماجرای مردم معمولی و شهروندانی که دنبال زندگی عادی و دلمشغولی‌هایی دور از فضای مسلط دهه ۶۰ بودند را روایت کند. برای تماشاگری که اشراف چندانی به حال و هوای دهه ۶۰ ندارد و فاقد تجربه زیستی در این دوران است هم نهنگ عنبر یک کمدی بامزه است.
موفقیت تجاری نهنگ عنبر به تداوم تولید کمدی‌های دهه شصتی با بازی رضا عطاران انجامید. «نهنگ عنبر: سلکشن رویا» ادامه ماجرا‌های ارژنگ صنوبر (عطاران) با قصه‌ای کمرنگ‌تر از قسمت اول و تکیه بیشتر به چند موقعیت کمدی است که بقیه فیلم به نوعی حکم پاساژ‌هایی طولانی بر این صحنه‌ها را دارد. ساخته‌شدن «هزار پا» (ابوالحسن داوودی) و استقبال فوق‌العاده تماشاگران از فیلم که آن را به پرفروش‌ترین اثر سینمای پس از انقلاب و یکی از پرتماشاگرترین فیلم‌های این سال‌ها تبدیل کرد نشان داد کمدی دهه شصتی با بازی عطاران می‌تواند در گیشه مثل معدن طلا عمل کند. شوخی‌های فیلم با مفاهیم جدی آنقدر مفرح نبود که ارجاعاتش به خلاف‌های دهه شصتی. در این مدل از کمدی‌ها بسیاری از لحظات طنز‌آمیز از دل موقعیت‌هایی ساخته می‌شوند که در دهه ۶۰، باعث رنج و عذاب شهروندان بودند. تماشاگران دهه ۹۰ به چیز‌هایی می‌خندیدند که در دهه ۶۰ جزو مصایب شهروندان محسوب می‌شدند.

شبکه نمایش خانگی به‌عنوان رسانه‌ای که هم از تلویزیون و هم از سینما دست بازتری داشته است، بیشتر یا با قصه‌های روز کار کرده یا در فضای تاریخی قرار گرفته است. بین این سریال‌ها «می‌خواهم زنده بمانم» مجموعه‌ای است که بخش‌هایی از آن در دهه ۶۰ می‌گذرد. شیوه مواجهه سازندگان سریال با کاراکتر‌هایی که در دهه‌۶۰ واجد نگاه رسمی و حاکمیتی بودند حساسیت‌هایی را برانگیخت و نشان داد پرداختن به گذشته آنقدر‌ها هم که عده‌ای می‌گویند کار آسانی نیست. دهه‌۶۰ فقط پیکان جوانان، باجه تلفن و صف و کوپن و کمیته و جنگ و موشک‌باران نیست. این‌ها همه مصادیقی‌اند از دهه عجیب و غریب ۶۰ و روح جمعی و حال و هوای اجتماعی‌ای که در دهه‌های بعدی آنقدر تغییر کرد که می‌شود گفت تقریباً چیز زیادی از آن باقی نمانده است. در مجموعه نسبتا متنوع و مفصل فیلم و سریال، به ندرت تاریخ به مفهوم روایت داستانی رخداد‌ها و مهم‌تر از آن روح و اتمسفر خاص این دهه مورد توجه قرار گرفته و امضای شخصی فیلمساز هم معمولا زیر بار سنگین سفارش‌ها و توصیه‌ها گم شده است.

وقایع سال پرحادثه ۶۰ در بستری که مشحون از نگاهی ایدئولوژیک است، بعد از شکست نمونه‌هایی، چون «ماهی سیاه کوچولو» (مجید اسماعیلی) که فاقد تعین و ناتوان از نمایش رخداد بود یا «امکان مینا» (کمال تبریزی) که فاقد لحن متناسب و روایت باورپذیر بود، دشواری‌های بازنمایی دهه ۶۰ را هم نمایان می‌کردند؛ همچنان که سریال‌های تلویزیونی با موضوعات مشابه، بیشتر درگیر آکسسوار صحنه بودند تا ورود به عمق ماجرایی که سال‌های ابتدایی دهه ۶۰ را از خود متاثر کرد. در این مدل تصویر سیاسی و ایدئولوژیک از دهه‌۶۰، «ماجرای نیمروز» (محمد حسین مهدویان) سرآمد است؛ تریلری که بخشی از ماجرای سال۶۰ را روایت می‌کند و تمرکزش بر ماجرای گیر‌انداختن موسی خیابانی، مرد شماره دو سازمان در بهمن سال‌۶۰ است و به ندرت تمرکزش بر هدفی که تعیین کرده را از دست می‌دهد.

ماجرای نیمروز، نوعی زیبایی‌شناسی برای خلق حال و هوای دهه‌شصتی پیشنهاد می‌دهد که از جنس نگاتیو‌ها و گرین‌دار‌بودنشان شروع می‌شود و به دوربین روی دست و نما‌هایی که التهاب در آن‌ها موج می‌زند، ختم می‌شود. فیلم، بیشتر دستاوردهایش را در تکنیک جست‌وجو می‌کند و می‌کوشد برای بیان مفاهیم ایدئولوژیک مطلوب، راه‌حل‌های بیانگر سینمایی بیابد. محدودیت تعریف‌شده برای فیلمساز تا حدودی به نفع فیلم تمام می‌شود و ماجرای نیمروز بخشی از فضای هولناک خیابان‌های تهران سال ۶۰ را به نمایش می‌گذارد؛ تهرانی که بازآفرینی‌اش در فیلم باورپذیر از کار درآمده است. محدودیت تعریف‌شده برای فیلمساز و حیطه‌ای که فیلم امکان ورود به آن را دارد با تمرکز بر فضاسازی و خلق حال و هوا، قرار است به تصاویر، کیفیتی اسنادی ببخشد.

ماجرای نیمروز، نخستین فیلم امنیتی دهه‌شصتی سینمای ایران نیست، ولی توفیق فیلم در جشنواره فیلم فجر و همراهی بخشی از منتقدان که معمولا استقبالی از آثاری که مهدویان نمایندگی‌اش می‌کند به عمل نمی‌آورند، باعث می‌شود موجی از آثار مشابه با محوریت رخداد‌های سیاسی دهه ۶۰ به راه بیفتد. ماجرای نیمروز: رد خون ساخته مهدویان ادامه داستان را در سال ۶۷ پی می‌گیرد و با پروداکشن عظیم‌تر و بلند‌پروازی و البته شتاب بیشتر می‌خواهد موفقیت قسمت اول را تکرار کند. در فیلمی، چون «لباس شخصی» به کارگردانی امیر عباس ربیعی دستگیری عوامل حزب توده در سال ۶۲ به‌عنوان یکی از رخداد‌های مهم سیاسی – امنیتی دهه ۶۰ که سینمای ایران سراغش نرفته بود، دستمایه قرار می‌گیرد؛ فیلمی که مشخصا در پی تکرار الگوی ماجرا نیمروز است. فیلم‌های امنیتی دهه شصتی که بیشترشان در نیمه دوم دهه ۹۰ ساخته شدند، با خود باری ایدئولوژیک به همراه دارند که قرار است در قالب تریلر تماشاگران را با بخشی از تاریخ معاصر آشنا کنند.