داروها را ۳ برابر قیمت از بازار آزاد تهیه می‌کنیم

گروه جامعه:  کرونا همچنان می‌تازد و پیش می‌رود، دشمنی که نه معصومیت کودکانه می‌داند و نه حرمت موی سپید کارگری تهی‌دست، بلکه با بی‌رحمی جان تک تک هموطنانمان را نشانه گرفته و ما چاره‌ای جز مقاومت در برابر آن را نداریم. روزها همچون کابوسی شبانگاه با فوت چند صد نفر به پایان می‌رسد، پایانی که […]

گروه جامعه:  کرونا همچنان می‌تازد و پیش می‌رود، دشمنی که نه معصومیت کودکانه می‌داند و نه حرمت موی سپید کارگری تهی‌دست، بلکه با بی‌رحمی جان تک تک هموطنانمان را نشانه گرفته و ما چاره‌ای جز مقاومت در برابر آن را نداریم.

روزها همچون کابوسی شبانگاه با فوت چند صد نفر به پایان می‌رسد، پایانی که دل‌مشغولی بسیاری از افراد که هم خویشانشان نیاز به تخت بیمارستان دارند، اما در این ولوشو تخت خالی یافت نمی‌کنند را بیشتر می‌کند و همین‌عدم تخت خالی در بیمارستان‌ها گاه باعث تشدید بیماری و یا مرگ بیماران می‌شود، حال در کنار درد بیماری و رفتن همیشگی عزیزان از کنارمان، این ویروس هزینه‌های سرسام آوری را بر جای می‌گذارد که شرایط را برای خانواده‌ها سخت‌تر می‌کند.

همچنین با وجود کمبود دارو، همراهان بیمار با ترس بسیار باید تمام شهر را برای یک دارو زیر و رو کنند که در اغلب مواقع هم به خرید اجباری آن از بازار آزاد و پرداخت چند برابر قیمت منتهی می‌شود و ظاهرا دیگر حمایت بیمه‌ای هم در این زمینه وجود ندارد.خبرنگار ایلنا، برای بررسی وضعیت درمان و هزینه‌های بیماران مبتلا به کرونا با چند نفر که عزیزانشان روی تخت بیمارستان بستری هستند به گفت‌و گو پرداخت که هر کدام با صدایی خسته و بی‌جان روایت چالش‌ها از نبود تخت و دارو تا هرینه‌های درمان را بازگو کردند.

روایت اول:
جلوی چشمان بیماران، فوتی‌ها را شکلات پیچ می‌کنند
مادر فاطمه هم مانند خیلی از بیماران دیگر با تصور اینکه شاید دچار سرما خوردگی شده باشند، چند روزی را با درمان‌های خانگی سپری می‌کند، تا اینکه کرونا و سرطانی که بعد از بهبودی همچنان ضعف بدنی برایش به جا گذاشته، این زن میانسال را از پا می‌اندازد و حالا چند روزی است که شب و روزش روی یکی از تخت‌های بخش ویژه بیمارستان سپری می‌شود، فاطمه صدای غمگینی دارد، هیجان موقع صحبت کردن خستگی‌های این مدتش را پشت خود پنهان می‌کند و می‌گوید: «اول که متوجه شدیم مادرم به کرونا مبتلا شده و خبری از یک سرماخوردگی ساده نیست، طبق سی‌تی اسکن فقط ۵ درصد ریه درگیر بود، دکتر دارو داد و ما به خانه آمدیم، اما چند روز بعد حال مادرم بدتر شد و آنقدر سرفه‌های وحشتناکی می‌کرد که هر چیز که می‌خورد را بالا می‌آورد، جمعه بود که یک پزشک داخلی پیدا کردم و بعد از انجام سی‌تی اسکن گفت، درگیری ریه خیلی بالا رفته و تخت خالی در هر بیمارستانی پیدا کردی، سریع مادرت را بستری کن، ترسیده بودم و متاسفانه هر چه می‌گشتم بیمارستان یا پزشکی را پیدا نمی‌کردم، یا جواب نمی‌دادند و یا مثل یک بیمارستان ۸ روز بعد به من نوبت داد و در کل از هیچ کدام به نتیجه نرسیدم.»

بیمارستان جا نداشت؛ مادرم را جلوی در اورژانس نشاندیم
شرایط به شکلی پیش رفت که خودم رفتم داخل بیمارستان یک تخت خالی را آوردم تا مادرم روی آن بخوابد، آنقدر حالم بد بود که تخت را به در و دیوار کوبیدم تا به مادرم برسم.این دختر جوان نفسی تازه می‌کند و ادامه می‌دهد: «چاره‌ای نبود و با همسرم مادرم را به یک بیمارستان خصوصی بردیم، اما آنقدر شلوغ بود که حراست اجازه نداد داخل برویم، حتی نگذاشت بخش اورژانس بیمارستان برویم، مادرم را جلوی در اورژانس نشاندیم، حتی همسرم بحثش شد و داد و بیداد راه انداخت، اما فایده نداشت، به من گفت تا بروم داخل بیمارستان و با پرسنل صحبت کنم تا اجازه دهند داخل شویم، من داخل بیمارستان بودم که با صدای فریاد همسرم سریع بیرون آمدم، همسرم بلند می‌گفت فاطمه مادرت از دست رفت، مادرم اصلا بی‌هوش شده بود، من گریه می‌کردم و نمی‌دانستم باید چکار کنم، خلاصه شرایط به شکلی پیش رفت که خودم رفتم داخل بیمارستان یک تخت خالی را آوردم تا مادرم روی آن بخوابد، آنقدر حالم بد بود که تخت را به در و دیوار کوبیدم تا به مادرم برسم، برای مادرم دستگاه اکسیژن وصل کردند و مجبور شدند تا در اورژانس نگه‌اش دارند، منتظر بودیم تا جا خالی شود و مادرم به بخش مراقبت‌های ویژه برود، آن دو روز که در راهروی اورژانس روی تخت بود، ما چندین بیمارستان را گشتیم ولی هیچ کجا را پیدا نکردیم و بعد از دو روز مادرم به بخش مراقبت‌های ویژه همان بیمارستان منتقل شد.»

با تزریق داروی رمدسیور هزینه بستری مادرم، شبی ۸ میلیون می‌شود
 یکی از پرسنل بیمارستان شماره‌ی موبایلی دارد و مثل بازار سیاه، همراه بیماران با این شماره تماس می‌گیرند و دارو را تهیه می‌کنند که آن هم قیمت‌های متغیری دارد، به طور مثال یکی از همراه‌ان بیمار ۷ میلیون داده بود و همراه دیگر هفته‌ی بعد ۱۶ میلیون داده بود.

از او در مورد هزینه‌های درمان که می‌پرسم، می‌گوید: «الان به مادرم داروی رمدسیور می‌زنند که با این دارو هزینه‌ی ما شبی حدود ۸ میلیون می‌شود، تازه اگر رمدسیور جواب ندهد دو داروی قوی‌تر باید تزریق شود که اصلا آن‌ها نیست و خود همراه بیمار باید تهیه کند، یکی از پرسنل بیمارستان شماره‌ی موبایلی دارد و مثل بازار سیاه، همراه بیماران با این شماره تماس می‌گیرند و دارو را تهیه می‌کنند که آن هم قیمت‌های متغیری دارد، به طور مثال یکی از همراه‌ان بیمار ۷ میلیون داده بود و همراه دیگر هفته‌ی بعد ۱۶ میلیون داده بود.»حالا هیجان این دختر به بغض تبدیل شده و با صدای گرفته ادامه می‌دهد: «شرایط خیلی بد است، روزی ۳ الی ۴ فوتی می‌برند، جلوی چشم دیگر بیماران، فوتی‌ها را شکلات پیچ می‌کنند، در این چند روز چشمان مادرم پر از ترس شده است، کاش حداقل فوتی‌ها را طوری بیرون ببرند تا بیماران روحیه خود را از دست ندهند.»

روایت دوم:
تمام خانواده‌ام بستری هستند/ تاکنون فقط ۲۵۰ میلیون هزینه درمان مادرم شده است
همه‌ی خانواده‌ی رضا به ویروس کرونا مبتلا هستند و هر کدام در یک بیمارستان بستری شدند، خودش می‌گوید خدا خواست تا من سرپا باشم و پیگیری بیماری عزیزانم شوم، این پسر جوان می‌گوید: «من تست پی‌سی‌آر دادم و جوابش منفی شد، بعد واکسن زدم که دو روز بعد علایم بالینی پیدا کردم، تست دادم و مثبت شد. مادر، پدر، خواهر، شوهر خواهر و برادرم همه مبتلا شدند، پدر و برادرم در یک بیمارستان، خواهر و دامادمان در بیمارستانی دیگر و مادرم هم در یک بیمارستان خصوصی  بستری هستند و در بین آنها فقط من سرپایی خوب شدم.»

رضا با مکثی ادامه می‌دهد: «زمانی که فهمیدیم مادرم درگیر شده، فقط ۲۰ الی ۳۰ درصد ریه‌اش عفونت کرده بود، اما هر چه به دنبال جا گشتم، هیچ تخت خالی پیدا نکردم، از بیمارستان جم گرفته تا گاندی، لاله و… هیچ  جای خالی را پیدا نکردم، واقعا مادرم داشت از دست می‌رفت، به بیمارستان دیگری رفتیم، با دختر خاله و پسر خاله‌هایم التماس می‌کردیم تا به ما تختی بدهند ولی فایده نداشت، آخر سر کسی را به عنوان رابط پیدا کردیم و به ما تازه تخت اورژانس دادند تا مادرم بستری شود، مادرم دو روز در اورژانس بود و در این مدت با وجودی که دارو می‌گرفت، درگیری ریه‌اش از ۲۰ الی ۳۰ درصد به ۷۵ درصد رسید، مادرم را به بخش مراقبت ویژه بردند، چند روز بعد او را به اشتباه وارد بخش کردند که دوباره حالش بد شد و به آی‌سی‌یو برگشت.»

رباط کریم زندگی می‌کنم؛ واقعا ندارم
حداقل دارو را در اختیار ما بگذارند، برای ۴ عدد دارو ۱۶ میلیون تومان دادم، یک روز کامل باید شهر را زیر و رو کنم تا دارو پیدا کنم، دلم پر از درد است، جلوی هر کسی خم و راست می‌شوم تا به مادرم برسند، اما شرایط در بیمارستان به گونه‌ای است که باز هم کادر درمان امکان رسیدگی به همه بیماران را ندارند، خسته شدم.

این پسر جوان بین جملاتش مملو از درخواست برای کاهش هزینه‌های بیماران است و با صدای گرفته از پشت تلفن می‌گوید: «با وجود تمام بی‌مسوولیتی‌هایی که اتفاق افتاده، درخواست من این است حداقل داروها را رایگان کنید، شبی ۱۰ میلیون فقط هزینه‌ی بیمارستان مادرم است، من نمی‌خواهم اشک بریزم، اما چشمانم پر از اشک است که با شما حرف می‌زنم، من رباط کریم زندگی می‌کنم و واقعا ندارم در این حد هزینه درمان کنم، تا الان فقط ۲۵۰ میلیون هزینه درمان مادرم شده که بخش دیگرش هم مانده است.»

رضا ادامه می‌دهد: «حداقل دارو را در اختیار ما بگذارند، برای ۴ عدد دارو ۱۶ میلیون تومان دادم، یک روز کامل باید شهر را زیر و رو کنم تا دارو پیدا کنم، دلم پر از درد است، جلوی هر کسی خم و راست می‌شوم تا به مادرم برسند، اما شرایط در بیمارستان به گونه‌ای است که باز هم کادر درمان امکان رسیدگی به همه بیماران را ندارند، خسته شدم..»

روایت سوم:
داروها را ۲ الی ۳ برابر قیمت از بازار آزاد تهیه می‌کنیم
داروها را پیدا نمی‌کنیم، از هلال احمر تا دیگر داروخانه‌ها را گشتیم، یا نبود و یا می‌گفتند مثلا فردا بیا، اما معلوم نیست فردا هم داشته باشیم. برای همین مجبور شدیم به صورت آزاد داروها را تهیه کنیم، دارویی که ۲۰۰ هزار تومان است را دو میلیون گرفتیم، داروی دیگری هم باید تهیه می‌کردیم که از ۱۰ میلیون تا ۸ الی ۱۲ میلیون قیمت متغیر داشت که تهیه هر کدام هم دو الی سه روز طول می‌کشید.

مهناز از دیگر همراهان بیمار است که همه‌ی خانواده‌اش به ویروس کرونا مبتلا شدند و همه در بیمارستان بستری هستند، او می‌گوید: «مادرم، پدرم، برادرم و همسرم همه با ۴۰ الی ۵۰ درصد درگیری در بیمارستان بستری هستند، همسرم ۲۵ روز است که بستری است، اما بقیه اعضای خانواده چند روزی است که در بیمارستان هستند، اول سعی کردیم تا می‌توانیم کار را به بیمارستان نکشانیم ولی نشد، روزهای قبل که همسرم را بستری کردیم اینقدر شلوغ نبود، اما وقتی مادرم را آوردیم یک روز در نوبت بود تا در بخش مراقبت ویژه بستری شود، بستری پدرم هم چند ساعت طول کشید، بیمارستان خیلی شلوغ است و می‌بینم پرسنل تمام تلاششان را می‌کنند تا بیماران را بستری کنند، ولی واقعا جا نیست، شبانه روز بیمار بد حال می‌آید.»

وی به نبود دارو اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: «داروها را پیدا نمی‌کنیم، از هلال احمر تا دیگر داروخانه‌ها را گشتیم، یا نبود و یا می‌گفتند مثلا فردا بیا، اما معلوم نیست فردا هم داشته باشیم. برای همین مجبور شدیم به صورت آزاد داروها را با دو برابر قیمت تهیه کنیم، دارویی که ۲۰۰ هزار تومان است را ما دو میلیون گرفتیم، داروی دیگری هم باید تهیه می‌کردیم که از ۱۰ میلیون تا ۸ الی ۱۲ میلیون قیمت متغیر داشت که تهیه هر کدام هم دو الی سه روز طول می‌کشید.»مهناز در پایان می‌گوید: «بیمارستان فقط رمدسیور به بیماران می‌دهد و بقیه داروها را باید خودمان تهیه کنیم، اما با وجود تمام مشکلاتی که وجود دارد، پزشکان خیلی خوبی بالای سر خانواده‌ی من هستند و رسیدگی خوبی می‌کنند.»