تهران سری بزرگ با دست‌ و پایی کوچک است

گروه جامعه: خشکسالی پدیده پیچیده‌ای است؛ پدیده‌ای خشن که عامل تحرک و جابه‌جایی اجباری انسان‌ها خواهد شد؛ تحرکی که عامل دل‌کندن‌های موقت یا دائمی خواهد بود. مهاجرت با پدیده فشار و راندن از یک سو و جذبه و به‌سوی خود کشیدن از سوی دیگر (push and pull)، تعریف می‌شود. از این‌رو پژوهشگران، روند زندگی مهاجر […]

گروه جامعه: خشکسالی پدیده پیچیده‌ای است؛ پدیده‌ای خشن که عامل تحرک و جابه‌جایی اجباری انسان‌ها خواهد شد؛ تحرکی که عامل دل‌کندن‌های موقت یا دائمی خواهد بود. مهاجرت با پدیده فشار و راندن از یک سو و جذبه و به‌سوی خود کشیدن از سوی دیگر (push and pull)، تعریف می‌شود. از این‌رو پژوهشگران، روند زندگی مهاجر را به شکل حرف انگلیسی U تشبیه می‌کنند؛ در نخستین گام، تنهایی و در وهله بعد، سقوط آزاد مرتبه‌ اجتماعی. مهاجر فقط از مکانی به مکان دیگر حرکت نمی‌کند، بلکه حرکت او در زمان هم رخ می‌دهد. اما فشار خشکسالی چگونه افراد را وادار به ترک مکان زندگی‌شان خواهد کرد و در این مسیر چه اتفاقاتی برای مهاجر رخ خواهد داد؟در این‌باره با مصطفی آبروشن، جامعه‌شناس، گفت‌وگو کرده‌ایم.

آیا می‌توان خشکسالی را از دلایل مهم برای مهاجرت افراد از محل زندگی و موطن خود دانست؟ 
اگر این سؤال فارغ از این که در چه کشوری زندگی می‌کنیم مطرح شود، پاسخ مشخصی خواهیم شنید. بدیهی است که رابطه معناداری بین خشکسالی و مهاجرت وجود دارد، زیرا بر اساس سلسله‌مراتب نیازهای مزلو مبنای موفقیت و توسعه فردی و اجتماعی رفع نیازهای اولیه و زیستی است. بر اساس هرم مزلو انسان‌ها نیازمند نیازهایی اساسی هستند. رفتار افراد در لحظات خاص تحت‌تأثیر شدیدترین نیازهاست. هنگامی که ارضای نیازها آغاز می‌شود، تغییری در انگیزش فرد رخ خواهد داد، به اینگونه که به جای نیازهای قبل، سطح دیگری از نیاز، اهمیت پیدا کرده و محرک رفتار می‌شود.

خشکسالی که اساس درآمد و اشتغال روستاییان را تحت‌تأثیر قرارمی‌دهد، باعث خواهد شد افراد در برآورده‌کردن نیازهای فیزیولوژی و زیستی دچار بحران شوند. بحران خشکسالی به‌طور مشخص اثرات معناداری در ابعاد اقتصادی و اجتماعی به‌وجود می‌آورد و نیروی کار روستاها را مجبور به خروج اجباری از روستا به سمت شهرها می‌کند. بنابراین افزایش مهاجرت روستاییان به شهرهای اقماری و بی‌رغبتی آنها به زندگی در روستاها، بالقوه می‌تواند انعکاس و پیامد مشخص بحران خشکسالی شود. اما بحران مهاجرت در ایران که سال‌ها پیش از پدیده خشکسالی خود را نمایان کرد، ناشی از نبود زیرساخت‌های مناسب برای کسب‌وکار و معیشت در ایجاد یک زندگی حداقلی است. لذا مدیران دولتی برای اینکه ناکارآمدی خود را در حوزه کشاورزی پنهان کنند، کلیدواژه خشکسالی را عامل اصلی مهاجرت و حاشیه‌نشینی تلقی می‌کنند تا از زیر بار مسئولیتی که به نابرابری‌های اجتماعی در جامعه دامن زده، فرار کنند.

 با توجه به تغییر سبک زندگی اکثر مردم از کشاورزی به صنعت، آیا می‌توان هم‌اکنون نیز یکی از دلایل مهاجرت‌های گسترده را خشکسالی محسوب کرد؟
یکی از عوامل پیشرفت کشورها رشد و توسعه متوازن و همزمان شهرها و روستاهاست. در ایران یکی از مهم‌ترین متغیرها و عامل ایجاد بحران مهاجرت و حاشیه‌نشینی، تغییر بنیادین سبک زندگی از شکل سنتی به مدرن است. به‌عبارتی با گسترش نظام آموزش عالی و افزایش سطح تحصیلات شاهد ظهور نسلی هستیم که سبک شهرنشینی را بر زندگی در روستا ترجیح می‌دهد. در واقع به جای کار در زمین‌های کشاورزی، زندگی کارمندی در اولویت قرار می‌گیرد که رویکردی عموماً معلول حمایت نکردن دولت از پتانسیل‌های اشتغال در بخش کشاورزی است. این بی‌پشتوانگی نیز توسعه‌نیافتن کیفی و شکاف سطح زندگی میان شهر با روستا را چندین برابر کرده است.

چرا در چنین وضعیتی مهاجرت راهبردی سودمند است؟
وقتی سطح درآمد و کیفیت زندگی روستایی ارتقاء پیدا می‌کند و نابرابری‌های موجود بین جوامع روستایی و شهری از بین ‌می‌رود شاهد مهاجرت راهبردی یا معکوس خواهیم بود. مردم از حاشیه شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک، یا از شهرها به مناطق روستایی مهاجرت می‌کنند که این نوع مهاجرت به کاهش فقر، کاهش حاشیه‌نشینی و کاهش آسیب‌های اجتماعی کمک می‌کند.

 آیا می‌توان با آموزش از رشد بی‌رویه مهاجرت‌ جلوگیری کرد؟
وقتی امکان یک زندگی نرمال و توسعه‌یافته در روستاها ممکن نباشد، آموزش برای متقاعد کردن افراد غیرمنطقی است، زیرا وقتی زیرساخت‌های اقتصادی و اشتغال در جامعه روستایی و عشایری مهیا نباشد، هرگونه آموزش و فرهنگسازی بی‌اثر خواهد بود. فقر و توسعه‌نیافته‌گی واقعیتی انکارناپذیر است که اقدامی عملی می‌طلبد. هرگونه گفتار درمانی در این نوع بحران‌ها غیرمنطقی به‌نظر می‌رسد.

 شاید مهاجرت با کلماتی چون جابه‌جایی مکانی از نقطه‌ای به نقطه دیگر، ساده‌سازی شود. اما در واقع در مهاجرت چه اتفاقی برای فرد و جامعه رخ خواهد داد؟ چگونه زندگی افراد به کلی با چنین تصمیمی دگرگون می‌شود؟
مهاجرت در متن و زمینه‌ای که ما در آن به گفت‌وگو نشسته‌ایم، مترادف حاشیه‌نشینی است. این پدیده یکی از معضلات اجتماعی جامعه ماست که نماد و انعکاس زندگی اقشاری از جامعه است که با وجود این که در کنار جوامع شهری ساکن هستند، اما از نظر سطح زندگی و بهره‌گیری از مزایای شهری در شرایط نابه‌سامانی به‌سرمی‌برند. این پدیده که پیامد نادیده‌انگاری و نابرابری‌های اجتماعی است، در طول زمان و روند تحولات تاریخی ایجاد شده که مبتنی بر تقسیم جامعه به ۲ بخش متن و حاشیه است. آن روی سکه مهاجرت، حاشیه‌نشینی است که ۱۳ میلیون ایرانی را درگیر فقر و نابه‌سامانی کرده. اکثر آسیب‌ها و انحرافات اجتماعی زاییده این گروه‌های طرد شده از مناسبات اقتصادی است.

مهاجرت چه تأثیری در هویت فردی و اجتماعی خواهد داشت؟
مهاجرت یا به‌عبارتی حاشیه‌نشینی را می‌توان به‌عنوان بحرانی‌ترین مسئله اجتماعی در کلانشهرها تلقی کرد. وقتی در خیابان‌های اطراف شهرهای بزرگ تردد کنید، پریشان‌حال خواهید شد، زیرا این محیط‌ها به‌طور ناخواسته در تضاد با انسانیت شکل گرفته و بخش بزرگی از مخاطرات زندگی در شهرها زاییده این واقعیت تلخ است. وقتی انسان در محیط‌های جرم‌خیز زندگی کند، با برچسب‌های ناهنجار مورد قضاوت قرار خواهد گرفت و بر همین اساس هویت فردی‌اش از منظر اجتماعی شایسته نخواهد بود. این پیش‌زمینه اجتماعی اکثر جوانان حاشیه‌نشین را به‌ سوی بزهکاری سوق می‌دهد.

برای کاهش مهاجرت‌های این‌چنینی جامعه‌شناسان به توسعه‌ درون‌زا اشاره می‌کنند. این توسعه چگونه توسعه‌ای است و چه کمکی به‌ حل این مسئله خواهد کرد؟
متأسفانه مسئولان دولتی نگاهی سیاسی به مسائل اجتماعی داشته و با این بهانه که مهاجرت زاییده خشکسالی است، مسئولیت خود را نسبت به ارائه خدمت‌رسانی شایسته به این گروه‌های محروم اجتماعی نادیده می‌گیرند. بدین‌ترتیب از خودشان سلب‌مسئولیت می‌کنند، به‌طوری‌که این تفکر نادرست روزبه‌روز ما را به بحران‌های اجتماعی بیشتری نزدیک می‌کند. مجدداً یادآور می‌شوم که مناطق حاشیه‌نشین جزو مناطقی است که فقر مادی در آنجا حاکم است و ساکنان آن به‌علت دور افتادن از نظام آموزشی نظام‌مند دچار فقر فرهنگی هم شده‌اند. بر این مبنا مشاهده می‌کنیم که این گروه‌های اجتماعی هیچ‌گاه این فرصت را نداشته‌اند که جذب نظام اقتصادی و اجتماعی شوند. همین طردشدگی نیز انگیزه آنان را به انحراف‌های اجتماعی به‌شدت افزایش داده.
در وضعیت موجود حاشیه‌نشین‌ها از هرگونه امکانات آموزشی، بهداشتی و فرصت‌های اشتغال بی‌بهره‌اند. در واقع شرایط نامناسب فیزیکی و معیشت غیراستاندارد باعث شکاف عمیق طبقاتی شده است. به‌طوری‌که افزایش آمار انحراف در جامعه نشان از آن دارد که دولت‌ها توان مدیریت وضعیت یادشده را تاکنون نداشته و توسعه درون‌زا یعنی توسعه متوازن و توسعه به‌عنوان ضرورتی ملی و فرهنگی در بستر فرهنگی خود اتفاق نیفتاده است. این به‌معنای آن است که تهران نباید اینقدر جلو می‌افتاد درحالی‌که ایلام تا این اندازه عقب مانده است. این تفاوت در سطح کیفی زندگی و توسعه‌یافتگی هماهنگی را از بین برده، همچون انسانی که سرش بزرگ شده و دست و پاهایش کوچک مانده است.