پول دادیم اما چاردیواری نصیب‌مان نشد

گروه اقتصادی: خانه‌دار شدن، رویای همه کارگران است؛ در دهه‌ی ۶۰ و اوایل دهه‌ی ۷۰ شمسی، تعاونی‌های مسکن کارگری براساس الزامات ماده ۱۴۹ قانون کار، فرصت خانه‌دار شدن را برای کارگران فراهم می‌کرد اما در دهه‌های بعدتر که کارگران به تدریج قرارداد موقت و غیردائم شدند و ارائه خدمات رفاهی به کارگران کاستی گرفت، دیگر […]

گروه اقتصادی: خانه‌دار شدن، رویای همه کارگران است؛ در دهه‌ی ۶۰ و اوایل دهه‌ی ۷۰ شمسی، تعاونی‌های مسکن کارگری براساس الزامات ماده ۱۴۹ قانون کار، فرصت خانه‌دار شدن را برای کارگران فراهم می‌کرد اما در دهه‌های بعدتر که کارگران به تدریج قرارداد موقت و غیردائم شدند و ارائه خدمات رفاهی به کارگران کاستی گرفت، دیگر کمتر فرصت صاحبخانه شدن برای طبقه‌ی کارگر وجود داشت.

کارفرمایان تمایلی به ساخت خانه‌های سازمانی نداشتند و تعاونی‌های مسکن نیز عموماً به سمت ناکارآمدی و رکود پیش رفتند؛ این در حالیست که هیچ زمان، الزامات اصل ۳۱ قانون اساسی مبنی بر تامین مسکن برای همه شهروندان با اولویت روستانشینان و کارگران برآورده نشده است.

گتونشینی، ثمره‌ی تورم سرسام‌آور مسکن!
بعد از کاهش فرصت‌های خانه‌دار شدن و رواج سیاست‌های لیبرالی که به تدریج مسکن را تبدیل به کالایی لوکس نمود که دور از دسترس عامه‌ی مردم به خصوص طبقات فرودست قرار گرفت، نه تنها خانه‌دار شدن تبدیل به آرزویی محال شد بلکه اجاره‌نشینی در محدوده‌ی شهرها نیز برای بسیاری از کارگران، بازنشستگان و مزدبگیران کم درآمد، تقریباً غیرممکن گشت. در چنین شرایطی بود که کارگران و مزدبگیران مجبور شدند به کلونی‌های زیست کم‌درآمدها و فرودستان در حاشیه‌ی شهرهای بزرگ پناه ببرند؛ در همین راستا، «گتوسازی» در حاشیه‌ی پایتخت و کلانشهرها به سرعت رواج یافت؛ از برج‌سازان و شرکت‌های انبوه‌ساز که در پیِ سود بیشتر به دنبال زمین ارزان در حاشیه‌ی شهرها بودند، گرفته تا پروژه‌ها و طرح‌های دولتی که با توجه به استطاعت ناچیز جامعه‌ی هدف، مجبور شدند از متن به حاشیه کوچ کنند و به نوعی از گتوسازی روی بیاورند. حاصل این کوچِ ناگوار، سال‌هاست که مقابل چشمان‌مان‌ است: آپارتمان‌های یک‌شکل، سر به فلک کشیده و غالباً بدمنظر که معمولاً فاقد امکانات اولیه‌ی زندگی شهرنشینی هستند و صاحبانِ فرودست آن‌ها باید سال‌ها برای گرفتن حداقل‌های زندگی تلاش کنند.

برخی از این کلونی‌ها که در طرح‌های دولتی از جمله طرحِ «مسکن مهر» پا به عرصه گذاشتند، چندین سال بعد از تکمیل ساخت و تحویل، هنوز فاقد امکانات اولیه‌ی زندگی هستند و ساکنان آن‌ها که از فرط بی‌پولی مجبور به زندگی در این مناطق دور از دسترس شده‌اند، باید در حسرت حداقل‌های زندگی مدرن شهری بسوزند و دم برنیاورند؛ گاهی یک فضای سبز کوچک با چند درخت تک افتاده و یکی دو تا نیمکت چوبی ساده، تبدیل به یک آرزو و حسرت می شوند؛ فرزندان این خانواده‌های مهاجر (مهاجران اجباری از متن به حاشیه‌ها و گتوها) باید در حسرت یک فضای کوچک برای دویدن و ورزش یا دوچرخه سواری باشند و از ترس محیط ناایمن که گاهی محل جولان سگ‌های ولگرد است، در فضاهای بسته آپارتمانی بدون امکان نشاط و بازی که لازمه‌ی کودکی است، قد بکشند و بزرگ شوند. البته اگر دیگر بتوانند در همین مناطق بی‌کیفیت خانه‌دار شوند؛ همان آپارتمان‌های یک‌شکل و بدقواره و دور از محیط‌های شهری، به شدت گران شده است؛ قیمت‌ها نجومی است و با قسط و قرض و قوله نمی‌توان خانه‌دار شد!

بیژن امیری (فعال صنفی و بازنشسته خودروسازی) ساکن مسکن مهر هشتگرد است؛ او در این رابطه می‌گوید: تعداد واحدهای مسکن مهر هشتگرد، ۴۹ هزار و ۵۰۰ واحد است؛ تا سه سال پیش، قیمت دولتی این واحدها، ۳۰ تا ۵۰ میلیون تومان نقد و حدود ۴۰ تا ۵۰ میلیون تومان وام بود؛ یعنی یک کارگر یا مزدبگیر که ۳۰ میلیون تومان پس‌انداز داشت، می‌توانست یک واحد آپارتمانِ مسکن مهر را خریداری کند اما امروز قیمت همان آپارتمان‌ها حداقل ۴۰۰ میلیون تومان شده است! اجاره خانه هم به تبع گرانی قیمت ملک زیاد شده؛ رهن کامل این واحدها، بین ۴۵ میلیون تا ۱۰۰ میلیون تومان به نسبت متراژ و محل قرارگیری واحد (فاز یک تا هفت) است. با این حساب، دیگر کارگران نمی‌توانند اینجا صاحب خانه شوند حتی نمی‌توانند از پسِ اجاره خانه‌های بیش از یک و نیم میلیون تومانی این آپارتمان‌ها بربیایند! اکنون بیشتر پولدارها این واحدها را می‌خرند و برای سود کرایه می‌دهند (به خود کارگرانی که دیگر همینجا هم نمی‌توانند صاحبخانه شوند و مجبورند در این محیط بی‌کیفیت مستاجر شوند) یا با سود بیشتر می‌فروشند!

به گفته امیری، علیرغم افزایش قیمت‌ها، بهبود محسوسی در کیفیت زندگی ساکنان این منطقه حاصل نشده است و همچنان کمبود امکانات به چشم می‌خورد. نه فضای سبزی، نه مراکز درمانی باکیفیتی و نه مدارس و محیط‌های آموزشی درست و حسابی!

رویای ناتمام خانه‌دار شدن:
پول دادیم اما چاردیواری نصیب‌مان نشد!
با این حال، معضل فقط محدود به بی‌کیفیت بودن فضاهای زیسته در این مناطق گتووار نیست؛ گاهی معضل بزرگ‌تری هم وجود دارد: کارگران و کم‌درآمد‌ها سال‌ها به امید خانه‌دار شدن، پول داده‌اند اما خبری از خانه نیست؛ حتی یک چاردیواری تنگ و بسته و بی‌کیفیت در یک فضای نامطلوب هم نصیب‌شان نشده است!«مسکن مهر» و پروژه‌های مسکنِ این‌چنینی که بیشتر پوپولیستی و عوام‌فریبانه بوده‌اند تا کاربردی و معطوف به نتیجه، همواره و همیشه گروه‌های فاقد مسکن را وسوسه می‌کند؛ آن‌هایی که به دلیل تورم سرسام آور مسکن و گرانی اجاره خانه، دیگر نه می‌توانند در محدوده‌ی شهرها صاحبخانه شوند و نه توان پرداخت اجاره خانه‌های سنگین را دارند، سال‌هاست که به ناچار به دنبال برخورداری از مسکن ملکی، از طریق چنین پروژه‌هایی هستند؛ پروژه‌هایی که گاهاً فقط یک تابلو  و برندِ پررنگ اما توخالی هستند و خروجی چندانی ندارند.

در روزهای اخیر، چندین کارگر در تماس با ایلنا در ارتباط با چنین مشکلاتی، انتقاد کردند و از ده سال انتظار برای خانه‌دار شدن از طریق مسکن مهر گفتند؛ این کارگران که عموماً در تهران کار می‌کنند یک دهه قبل به این نتیجه رسیدند که دیگر امکان زندگی در محدوده‌ی شهر تهران برایشان وجود ندارد، بنابراین ده سال پیش از این، در مسکن مهر پردیس بومهن ثبت نام کردند؛ پروژه‌هایی که قرار بوده حداکثر ۱۸ ماهه تکمیل و تحویل شود اما بعد از گذشت ده سال، هنوز به جایی نرسیده و همچنان ناتمام است!

یکی از این کارگران می‌گوید: ما بارها پول داده‌ایم؛ شاید بیش از ۶۰ یا ۷۰ میلیون تومان در همان زمان به این شرکت پول دادیم؛ اما دریغ از یک چاردیواری که به ما تحویل بدهند؛ شما خودتان حساب کنید ۵۰ میلیونِ چند سال پیش، الان چقدر پول است؛ اگر آن زمان پول‌مان را ساده در بانک گذاشته بودیم تا حالا چقدر سود می‌گرفتیم؛ یا اگر سکه طلا خریده بودیم، الان چقدر سرمایه داشتیم؟! این پول را به خاطر خانه‌دار شدن و فرار از دربدری، دودستی تحویل شرکت سازنده کردیم اما حالا بعد از ده سال، نه خانه‌ای به ما داده‌اند و نه پاسخ می‌دهند که چه بر سر پول‌های ما آمده است؛ تنها جوابی که به ما می‌دهند، این است: خانه‌هایتان هنوز ناتمام است!این کارگران تصاویری از خانه‌های نیمه ساز ارسال کرده‌اند؛ خانه‌هایی پر از خاک و گچ و سیمان که ظاهراً تا سرپا شدن و امکان زیستن در آن‌ها، راه بس درازی در پیش است!

یکی از این کارگران در توصیف انتظار طولانی این سال‌ها می‌گوید: ماه‌های اول خیلی خوشحال بودیم؛ فکر می‌کردیم خیلی زود از اجاره‌نشینی نجات پیدا می‌کنیم؛ برای خانه جدیدمان اسباب و وسایل خریدیم و آماده‌ی اسباب‌کشی شدیم اما هرگز خبری از این خانه‌ی جدید نشد؛ حالا دیگر یک چاردیواری ۵۰ متری از خودمان که با خیال راحت در آن سرمان را روی بالش بگذاریم و شب را به صبح برسانیم، برایمان یک رویاست؛ یک رویای ناکام و ناتمام!

و اما حرف آخر…
نصیب کارگران از زمین و مسکن، همیشه صفر بوده است؛ صفر مطلق؛ نه ماده ۱۴۹ قانون کار و نه اصل ۳۱ قانون اساسی، هیچ کدام برای کارگران «خانه» به ارمغان نیاورده است؛ دهه‌هاست که زمین و آپارتمان و ملک، کالاهایی لوکس و گران‌قیمت هستند که تنها به کار یک گروه خاص می‌آیند: انبوه‌سازان، بساز و بفروش‌ها، واسطه‌ها و همه‌ی آن‌هایی که از راهِ داد و ستدِ ملک و آپارتمان، مالتی میلیاردر می‌شوند. پروسه‌ای که در دهه‌ی ۷۰ شمسی با گران شدن زمین در متن شهرهای بزرگ آغاز شد، امروز به سلبِ کاملِ «حق سرپناه» از تهیدستان شهری و طبقه‌ی کارگر انجامیده است؛ «کالایی‌سازی سرپناه»، کارگران را به کلی از متن شهرها رانده است، حالا به نظر می‌رسد این کم‌درآمدها حتی در گتوهای حاشیه‌ی شهرها هم دیگر هیچ جایی ندارند!