وعده ازدواج به دختران جوان برای سواستفاده

 گروه جامعه روزنامه خراسان نوشت: دخترم که به دلیل شرایط خانوادگی، تاکنون دو بار ازدواج ناموفق داشته است، اکنون مرا تهدید می کند شناسنامه اش را در اختیارش بگذارم تا برای بار سوم با جوان معتادی ازدواج کند که در یک پاتوق زندگی می کند و… زن ۴۸ساله که برای بازداشتن دخترش از یک ازدواج […]

 گروه جامعه روزنامه خراسان نوشت: دخترم که به دلیل شرایط خانوادگی، تاکنون دو بار ازدواج ناموفق داشته است، اکنون مرا تهدید می کند شناسنامه اش را در اختیارش بگذارم تا برای بار سوم با جوان معتادی ازدواج کند که در یک پاتوق زندگی می کند و…
زن ۴۸ساله که برای بازداشتن دخترش از یک ازدواج نامعقول دیگر وارد کلانتری پنجتن مشهد شده بود، درباره سرگذشت تاسف بار دخترش به مشاور و مددکار اجتماعی گفت: ۱۵سال قبل به دلیل اختلافاتی که با همسرم داشتم از او جدا شدم و حضانت دختر و پسرم را به عهده گرفتم.آن زمان دخترم ۱۱ سال بیشتر نداشت و من با کارگری در خانه های مردم او را بزرگ کردم. همسرم نیز با زن دیگری ازدواج کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. خلاصه حدود پنج سال قبل در حالی که دخترم به ۲۱سالگی رسیده بود با یک مهاجر تبعه خارجی ازدواج کرد و چون آن جوان مجوز اقامت در ایران را نداشت به همین دلیل فقط یک صیغه محرمیت بین آن ها جاری شد چرا که آن جوان مدارک هویتی ایرانی نداشت و امکان ثبت رسمی این ازدواج هم میسر نبود.
با وجود این، مدتی بعد آن جوان تبعه خارجی به طور ناگهانی محل سکونتش را تغییر داد و ناپدید شد. به طوری که من و دخترم هیچ گاه نتوانستیم خبری از او به دست بیاوریم. مدتی بعد دخترم مجبور شد از او جدا شود. بعد از این ماجرا توان کنترل دخترم را نداشتم و او هر کاری که دلش می خواست، خودسرانه انجام می داد.
در حالی که دیگر حریف رفتارهایش نمی شدم، بار دیگر به عقد موقت یک جوان ایرانی در آمد و از بهرام نیز صاحب یک فرزند شد اما چون ازدواج آن ها در جایی ثبت نشده بود، همسرش زیر بار مسئولیت یک فرزند بی شناسنامه نرفت، به همین دلیل دخترم مجبور شد فرزندش را به بهزیستی تحویل دهد چرا که از تبعات بزرگ کردن آن پسر وحشت داشت. مدتی بعد افسردگی به سراغش آمد و سردرگمی و تردید وجودش را فرا گرفت.
او گاهی برای دیدن فرزندش به بهزیستی می رفت و گاهی نیز به روستای محل سکونت پدرش سر می زد تا بتواند اجازه پدرش را برای ازدواج رسمی بگیرد اما خانواده همسر دوم پدرش از او به اتهام ایجاد مزاحمت شاکی شدند و من به سختی رضایت آن ها را گرفتم تا دخترم محاکمه نشود اما اکنون دوباره منزل را ترک کرده و به وعده های پوچ جوانی معتاد دل بسته است که در پاتوق خلافکاران و معتادان زندگی می کند. وقتی دخترم مرا تهدید کرد که باید شناسنامه اش را به او بدهم تا با آن جوان معتاد ازدواج کند، به تحقیق درباره خانواده «داریوش» پرداختم و متوجه شدم که خانواده او اوضاع نابسامانی دارند و از وضعیت اخلاقی خوبی برخوردار نیستند. در عین حال دخترم مدتی است که در پاتوق محل سکونت آن جوان به سر می برد و من می دانم وعده ازدواج او فقط برای سوءاستفاده از دخترم است. در همین حال دخترم به پشتیبانی آن خانواده خلافکار اکنون مزاحمت هایی را نیز برای من و پسرم ایجاد می کند و …