زنی با موهای بلوند در مراسم ۱۳ آبان!
گروه سیاسی: جعفر محمدی در عصر ایران نوشت: حضور یک زن بیحجاب (بله، بیحجاب و نه بدحجاب و کم حجاب و شل حجاب) در راهپیمایی روز ۱۳ آبان تهران، بازتاب گستردهای در میان رسانههای اصولگرا داشته است. بسیاری از این رسانهها با انتشار تصاویری از این خانم، نوشتهاند که دیگر بانوان حاضر در مراسم که […]
گروه سیاسی: جعفر محمدی در عصر ایران نوشت: حضور یک زن بیحجاب (بله، بیحجاب و نه بدحجاب و کم حجاب و شل حجاب) در راهپیمایی روز ۱۳ آبان تهران، بازتاب گستردهای در میان رسانههای اصولگرا داشته است. بسیاری از این رسانهها با انتشار تصاویری از این خانم، نوشتهاند که دیگر بانوان حاضر در مراسم که همگی محجبه بوده اند، رفتار دوستانهای با او داشته و حتی بعضیهایشان او را بوسیده اند. تعدادی نیز با او درباره حجاب صحبت کرده و کوشیدهاند وی را متقاعد به داشتن حجاب کنند. اصولگرایان نوشتند: پرچم ما گفت و گوست و انقلاب ما، انقلاب اقناع است.
این که آیا آن بانوی بیحجاب، شخصاً و بدون هماهنگی و به طور بیسابقهای بدون حجاب به مراسم ۱۳ آبان رفته (که اصل را بر این میگذاریم) یا این که او را آوردهاند تا بعداً این گونه استفاده تبلیغی کنند، بر ما معلوم نیست و اهمیتی هم ندارد. مهم، همین جمله آخر و تحلیلهای مترقی اصولگرایان است که تا دیروز دنبال این بودند از بدحجابها عکس بگیرند و با کارت ملیشان تطبیق دهند و برگ جریمه به آدرسشان بفرستند و مهسا امینی و دیگرانی مانند او را به زور سوار گشت ارشاد میکردند و امروز در یک مراسم رسمی، از حضور یک زن کاملاً بیحجاب با موهای بلوند استقبال میکنند و از برافراشته بودن پرچم گفتگو و اقناع سخن میگویند؛ این، اتفاق مهمی است.
سالها پیش بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی گفته بود «کوشش کنید که با بیان و قلم، مسلسلها را کنار بگذارید و میدان را به قلمها و به علمها و به دانشها واگذار کنید.» و رهبران دیگر انقلاب مانند شهید بهشتی و شهید مطهری بارها و بارها از لزوم گفتگو و و اقناع به جای زور و ارعاب و تهدید و تحمیل گفته اند.
با این حال به ویژه در یکی دو دهه اخیر و با قدرت گرفتن جریانهای تندرو، هر چه جلوتر آمدیم گفت و گوی ملی کمرنگتر شد و جای خود را به گفت و شنود داد که در آن یک طرف باید بگوید و مردم باید بشنوند. این گونه بود که بسیاری از صاحب منصبان – که از میان تندروها منصوب شده بودند – رفته رفته گوشهای خود را بیشتر و بیشتر بستند و زبانشان را لحظهای از ادبیات آمرانه، فارغ نگذاشتند.آنها نه صدای مردم را شنیدند، نه به هشدارهای رسانهها توجه کردند و نه حتی وقعی به توصیههای کارشناسان خودی کردند: آنها بهتر از همه میاندیشیدند و صلاح مردم را حتی درباره این که چگونه لباس بپوشند، بهتر از خود مردم میدانستند و قس علیهذا درباب سیاست خارجی و توزیع قدرت و شکل دادن به دولت و مجلس و اقتصاد و اجتماعیات و…!
نتیجه نیز همان گونه که پیش بینی میشد و بارها هشدار داده بودیم، همین وضعیتی شد که این روزها بر کشور حاکم است. ای کاش همین عقلانیت و منطق و مدارایی که درباره آن زن بیحجاب شاهدش بودیم و رسانههای اصولگرا بدان افتخار میکنند و افتخار درستی است، در تمام این سالها حاکم بود، نه فقط در زمینه حجاب که در همه عرصه ها. آن وقت، نه ماجرای غمبار مهسا امینی به بخشی از تاریخ معاصر ایران تبدیل میشد و نه این همه انسان بیگناه جان خود را از دست داده بود. در چنان عقلانیتی، هم بهترین روابط را با جهان داشتیم و هم اقتصادی قوی، مردمی مرفه و جامعهای قدرتمند.در مراسم ۱۳ آبان، شاهد مهر و مدارای اکثریت باحجاب با اقلیت مطلقی بودیم که تنها یک نفر بود، و چه زیبا بود این صحنه و باید به آن خانمهای باحجاب درود فرستاد که این گونه خردمندانه با هموطن بیحجاب خود همراه و همصحبت شده بودند. وقتی با چنین اقلیت مطلقی مدارا میشود و چنان صحنه زیبایی به وجود میآید، حساب کنید اگر با خواستههای اکثریت چنین تعاملی شود، ایران ما، چه بهشت روح افزایی خواهد شد!
چه میشد اگر همین پارسال که بیش از نیمی از مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری مشارکت نکردند و تازه، از بین مشارکت کنندگان نیز ۱۳ درصد رای باطله به صندوق انداختند و ۸ درصد نیز به تنها کاندیدای مخالف جریان برنده رای دادند، مسوولان ما مینشستند و این اعتراض بیصدا، ولی بسیار گویا را بررسی میکردند که این ۷۰ درصد چه میخواهند و چگونه باید آنها را به عنوان اکثریتی که احساس میکنند نمایندهای در حاکمیت ندارند، همراهی کرد؟
آیا منتظر بودند که بخشی از همین صداهای خاموش به اعتراضات خشمگین خیابانی تبدیل شود تا بعد از کلی درگیری و خسارتهای مادی و معنوی و کشته و مجروح شدن بسیاری از ایرانیان، تازه یادشان بیفتد که انقلاب ما انقلاب اقناع است و باید پرچم گفتگو برافراشت؟!
به هر روی، هر چند دیرهنگام و بعد از تحمیل هزینههای فراوان، باید از رویکرد گفتگو و اقناع استقبال کرد. در سرزمین بیگفت و گوی ایران که تک صدایی عامل بخش اعظم تباهیهای موجود است، گفتمانِ گفتگو، بهترین و خردمندانهترین راه است؛ البته به شرط این که گفتگو برای گفتگو نباشد، علنی و با تضمین امنیت همه طرفهای گفتگو باشد، همگانی و در منظر عموم باشد، کسی حق حذف هیچ صاحب سخنی را نداشته باشد و مردم درباره نتایج گفتگوها رای دهند و همه طرفهای گفتگو تعهد دهند که نتایج گفتگوها را در اداره امور کشور به رسمیت شناخته اجرایی خواهند کرد و چنین هم بکنند.
تردید نداشته باشید که در چنان وجهی، ملت ایران برترین پشتیبان نظامشان خواهند بود و هزاران ایران اینترنشنال و بیبی سی و امثال آنها نخواهند توانست ذرهای در همدلی بین حکومت و ملت، خلل ایجاد کنند، ولی اگر گفتگو و مدارا، فقط درباره زنی بیحجاب در یک مراسم و جلوی دوربینها باشد و سپس به چند تحلیل و تجلیل و زیرنویس عکس و توئیت و پست بسنده شود، همچنان شاهد وقوع تنش در جامعه بیگفت و گوی ایران خواهیم بود.
آقایان و خانمهای مسؤول که کاری از دستتان بر میآید!
به طور عملی و واقعی، پرچم گفتگو و اقناع را همواره و در همه عرصهها بالا ببرید و بالا نگه دارید؛ این مفیدترین کار است. نجات ایران در گرو «مهر و مدارا» و «گفتگو و اقناع» است.
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
(سعدی)
این که آیا آن بانوی بیحجاب، شخصاً و بدون هماهنگی و به طور بیسابقهای بدون حجاب به مراسم ۱۳ آبان رفته (که اصل را بر این میگذاریم) یا این که او را آوردهاند تا بعداً این گونه استفاده تبلیغی کنند، بر ما معلوم نیست و اهمیتی هم ندارد. مهم، همین جمله آخر و تحلیلهای مترقی اصولگرایان است که تا دیروز دنبال این بودند از بدحجابها عکس بگیرند و با کارت ملیشان تطبیق دهند و برگ جریمه به آدرسشان بفرستند و مهسا امینی و دیگرانی مانند او را به زور سوار گشت ارشاد میکردند و امروز در یک مراسم رسمی، از حضور یک زن کاملاً بیحجاب با موهای بلوند استقبال میکنند و از برافراشته بودن پرچم گفتگو و اقناع سخن میگویند؛ این، اتفاق مهمی است.
سالها پیش بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی گفته بود «کوشش کنید که با بیان و قلم، مسلسلها را کنار بگذارید و میدان را به قلمها و به علمها و به دانشها واگذار کنید.» و رهبران دیگر انقلاب مانند شهید بهشتی و شهید مطهری بارها و بارها از لزوم گفتگو و و اقناع به جای زور و ارعاب و تهدید و تحمیل گفته اند.
با این حال به ویژه در یکی دو دهه اخیر و با قدرت گرفتن جریانهای تندرو، هر چه جلوتر آمدیم گفت و گوی ملی کمرنگتر شد و جای خود را به گفت و شنود داد که در آن یک طرف باید بگوید و مردم باید بشنوند. این گونه بود که بسیاری از صاحب منصبان – که از میان تندروها منصوب شده بودند – رفته رفته گوشهای خود را بیشتر و بیشتر بستند و زبانشان را لحظهای از ادبیات آمرانه، فارغ نگذاشتند.آنها نه صدای مردم را شنیدند، نه به هشدارهای رسانهها توجه کردند و نه حتی وقعی به توصیههای کارشناسان خودی کردند: آنها بهتر از همه میاندیشیدند و صلاح مردم را حتی درباره این که چگونه لباس بپوشند، بهتر از خود مردم میدانستند و قس علیهذا درباب سیاست خارجی و توزیع قدرت و شکل دادن به دولت و مجلس و اقتصاد و اجتماعیات و…!
نتیجه نیز همان گونه که پیش بینی میشد و بارها هشدار داده بودیم، همین وضعیتی شد که این روزها بر کشور حاکم است. ای کاش همین عقلانیت و منطق و مدارایی که درباره آن زن بیحجاب شاهدش بودیم و رسانههای اصولگرا بدان افتخار میکنند و افتخار درستی است، در تمام این سالها حاکم بود، نه فقط در زمینه حجاب که در همه عرصه ها. آن وقت، نه ماجرای غمبار مهسا امینی به بخشی از تاریخ معاصر ایران تبدیل میشد و نه این همه انسان بیگناه جان خود را از دست داده بود. در چنان عقلانیتی، هم بهترین روابط را با جهان داشتیم و هم اقتصادی قوی، مردمی مرفه و جامعهای قدرتمند.در مراسم ۱۳ آبان، شاهد مهر و مدارای اکثریت باحجاب با اقلیت مطلقی بودیم که تنها یک نفر بود، و چه زیبا بود این صحنه و باید به آن خانمهای باحجاب درود فرستاد که این گونه خردمندانه با هموطن بیحجاب خود همراه و همصحبت شده بودند. وقتی با چنین اقلیت مطلقی مدارا میشود و چنان صحنه زیبایی به وجود میآید، حساب کنید اگر با خواستههای اکثریت چنین تعاملی شود، ایران ما، چه بهشت روح افزایی خواهد شد!
چه میشد اگر همین پارسال که بیش از نیمی از مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری مشارکت نکردند و تازه، از بین مشارکت کنندگان نیز ۱۳ درصد رای باطله به صندوق انداختند و ۸ درصد نیز به تنها کاندیدای مخالف جریان برنده رای دادند، مسوولان ما مینشستند و این اعتراض بیصدا، ولی بسیار گویا را بررسی میکردند که این ۷۰ درصد چه میخواهند و چگونه باید آنها را به عنوان اکثریتی که احساس میکنند نمایندهای در حاکمیت ندارند، همراهی کرد؟
آیا منتظر بودند که بخشی از همین صداهای خاموش به اعتراضات خشمگین خیابانی تبدیل شود تا بعد از کلی درگیری و خسارتهای مادی و معنوی و کشته و مجروح شدن بسیاری از ایرانیان، تازه یادشان بیفتد که انقلاب ما انقلاب اقناع است و باید پرچم گفتگو برافراشت؟!
به هر روی، هر چند دیرهنگام و بعد از تحمیل هزینههای فراوان، باید از رویکرد گفتگو و اقناع استقبال کرد. در سرزمین بیگفت و گوی ایران که تک صدایی عامل بخش اعظم تباهیهای موجود است، گفتمانِ گفتگو، بهترین و خردمندانهترین راه است؛ البته به شرط این که گفتگو برای گفتگو نباشد، علنی و با تضمین امنیت همه طرفهای گفتگو باشد، همگانی و در منظر عموم باشد، کسی حق حذف هیچ صاحب سخنی را نداشته باشد و مردم درباره نتایج گفتگوها رای دهند و همه طرفهای گفتگو تعهد دهند که نتایج گفتگوها را در اداره امور کشور به رسمیت شناخته اجرایی خواهند کرد و چنین هم بکنند.
تردید نداشته باشید که در چنان وجهی، ملت ایران برترین پشتیبان نظامشان خواهند بود و هزاران ایران اینترنشنال و بیبی سی و امثال آنها نخواهند توانست ذرهای در همدلی بین حکومت و ملت، خلل ایجاد کنند، ولی اگر گفتگو و مدارا، فقط درباره زنی بیحجاب در یک مراسم و جلوی دوربینها باشد و سپس به چند تحلیل و تجلیل و زیرنویس عکس و توئیت و پست بسنده شود، همچنان شاهد وقوع تنش در جامعه بیگفت و گوی ایران خواهیم بود.
آقایان و خانمهای مسؤول که کاری از دستتان بر میآید!
به طور عملی و واقعی، پرچم گفتگو و اقناع را همواره و در همه عرصهها بالا ببرید و بالا نگه دارید؛ این مفیدترین کار است. نجات ایران در گرو «مهر و مدارا» و «گفتگو و اقناع» است.
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
(سعدی)
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰