نقد و بررسی داستان کوتاه «مبتلا به رنج»
کلمه نیوز_ داستان کوتاه «مبتلا به رنج» به نویسندگی لیلا زارعی، توسط عاطفه غلامزاده، نقد و بررسی شد.
نگاه خسته اش، چرخید و روی نامهربان که مبهوت، کنار دیوار اتاق و روی زمین سرخورده بود، ثابت ماند.
نامهربان، پدرش بود؛ او این اسم را برایش نامگذاری کرده بود و از این رو، کوچکترین آثار پشیمانی در چهره اش نمایان نبود!
دست های استخوانی اش را دور زانوهایش حلقه کرد و خودش را گهواره وار تکان داد.
مژه هایش از خیسی اشک، به هم چسبیده بودند و برخلاف میلش، دماغش را پشت سر هم بالا می کشید.
دلش کمی مردن می خواست. از همان مردن هایی که بی بازگشت بودند!
به یاد کودکی اش افتاد؛ لب هایش کش آمدند و تلخ خندید.
مرور خاطرات کهنه، عذابش می داد.
سال ها پیش، با واژه ی معتاد، آن هم از زبان یکی از همسایه ها آشنا شد. آن زن، در حالیکه دست دخترش را محکم گرفته بود و از شدت خشم، رنگ چهره اش رو به کبودی می رفت، با تهدید از نرگس خواست تا دیگر با دخترش بازی نکند!
نرگس آن روز، متوجه منظورِ زن خشمگین نشد و ملتمس و اشک ریزان از آن جا دور شد؛ اما یک روز که به ستوه آمده بود، تصمیم گرفت به سمت خانه ی مادربزرگش پا تند کند وهمه چیز را برای او تعریف کند!
از بچه هایی گفت که او را مسخره می کردند و همسایه هایی که با وی خوش برخورد نبودند!
مادربزرگش بلافاصله بعد ازشنیدن حرف هایش چنگی بر صورتش زد وازاو خواست تادیگر این کلمه زشت و ناپسند را برزبان نیاورد.
نرگس بعدها، متوجه رفتارهای غیر عادی پدرش می شد. به مقایسه کردن او با دیگر پدران می پرداخت و حس ناخوشایندی به او دست می داد.
مردی که فقط اسم پدر را به یدک می کشید و در زندگی اش هیچ نقشی نداشت و تنها دغدغه اش مصرف کردن مواد بود و بس!
او تمام روز را درون اتاقش و گاهی اوقات تا نصف شب بیرون از خانه می ماند.
نرگس بیچاره،به یاد نداشت که به او محبتی کرده باشد و یا همانند پدری دلسوز، برایش عروسک مو قرمزی را بخرد که مدت ها قبل در ویترین مغازه ی احمد آقا چشمش را گرفته بود.
روز به روز بزرگتر می شد و حسرت هایش بیشتر می شدند. او به دنبال واژه های محبت آمیز می گشت و نامهربان همچنان غرق در اعتیاد بود. او شب ها از غصه ها و درد ها و حرف های مردم اشک می ریخت و نامهربان از نبود مواد نعره سر می داد. دلش می خواست می توانست همه چیز را تغییر دهد؛ اما حقیقت تلخ تر از آن بود، به گونه ای که احساس می کرد مبتلا به رنجی ابدی شده است و در حوالی کاشانه اش، قاصدکی خوش خبر، پرواز نمی کند!
نقد و بررسی داستان مبتلا به رنج به قلم لیلا زارعی
در روایت داستان به دختری اشاره شده است که در فقر و غم زندگی خود را سپری می کند بار عاطفی داستان به گونه ای است که مخاطب را جذب می کند چرا که ساختار داستان بسیار آگاهانه است.
به طوری که خواننده با روایت داستان همذاتپنداری میکند تا به واسطه ی ذهنیت به عمق غم داستان پی میبرد.
در این داستان زارعی توانسته بسیار هوشمندانه به کشف و شهودی برسد تا فراتر از احساساتی باشد که اندوه را به زیبایی به تصویر بکشاند.
چنان عمیق از تکنیک های جذاب نویسندگی استفاده کرده است که پدر را به عنوان نامهربان در روایت داستان معرفی می کند.
روایت داستان باتوجه به کشمکش ها و جدال اثری ارزشمند به حساب می آید که جای تفکر دارد چرا چالش های زندگی را به نمایش گذاشته است.
دختری که نرگس نام دارد چنان در حسرت آروزهایش است نامهربان(پدر ) با والدین دوستانش مقایسه می کند طوری که در بندی از داستان به این گونه آمده است: (پدری که فقط اسم پدر را به یدک می کشید و در زندگی اش هیچ نقشی نداشت و تنها دغدغه اش مصرف مواد بود و بس! )
اوج زیبایی داستان شخصیت اصلی نرگس می باشد که در تلاش است از پستی ها و بلندی های زندگی عبور کند.
نویسنده داستان مفهوم وار احساس دخترانه را به سمت اندوه سوق میدهد چرا که نقش مادر بزرگ در داستان همدل و همراه نرگس است.
پایان بندی: روایت داستان اجتماعی است که مشکلات زندگی را به تصویر کشانده است و مملو از زیبایی که حُسن نویسندگی در اثر زارعی را نشان می دهد.
نام اثر: مبتلا به رنج
به قلم: لیلا زارعی
نقد و بررسی: عاطفه غلامزاده (سرپرست نویسندگان و شاعران انتشارات حوزه مشق)
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰