نگاهی به ویژگیِ‌های کنونیِ جامعه ایران

گروه سیاسی: حمیدرضا جلایی‌پور فعال سیاسی و استاد دانشگاه در یادداشتی نوشت: انتخابات مهندسی شده ۱۴۰۰، انتخاباتی بود که حدود شصت در صد مردم در آن شرکت فعال یا همدلانه نداشتند (۱). در میان کسانی که نگران اوضاع جامعه ایران هستند، پس از این انتخابات، دوباره پاسخ به سوال «چه باید کرد؟» بگوش می‌رسد. یکی […]

گروه سیاسی: حمیدرضا جلایی‌پور فعال سیاسی و استاد دانشگاه در یادداشتی نوشت: انتخابات مهندسی شده ۱۴۰۰، انتخاباتی بود که حدود شصت در صد مردم در آن شرکت فعال یا همدلانه نداشتند (۱). در میان کسانی که نگران اوضاع جامعه ایران هستند، پس از این انتخابات، دوباره پاسخ به سوال «چه باید کرد؟» بگوش می‌رسد. یکی از این پاسخ‌ها این است که: باید با مردم معترض همراه شد و با تجمیع نارضایتی‌ها و اعتراضات مردمی در قالب یک «جنبش فراگیر یا ابرجنبش» تغییرات ساختاری را به جمهوری اسلامی تحمیل کرد و بیش از این وقت مردم را با «اصلاحات از طریق صندوق رای» نگرفت. به بیان دیگر گفته می‌شود برای نجات ایران باید با مصلحت‌سنجی اصلاح‌طلبان خداحافظی کرد. به باور نگارنده کسانی که برای عبور ایران از معضلات کنونی‌‌اش دنبال «ابرجنبش» هستند (۲)، شایسته است به سه خصیصهٔ کنونی جامعه ایران توجه کنند، چراکه پاسخ و توصیهٔ آن‌ها می‌تواند ناخواسته به وخیم‌تر شدن اوضاع ایران بیانجامد. این نوشته ابتدا سه خصیصه کنونی جامعه ایران را توضیح می‌دهد (۳)، سپس به‌جای تاکید بر راهبرد «ابرجنبش» از راه برون‌رفت دیگری، «ایستادگی مدنی»، دفاع می‌‌کند.

 
ویژگی اول: تحول «جامعهٔ جنبشی» ایران به جامعهٔ «اعتراضی-شورشی»
در دو دههٔ گذشته یکی از نظریه‌های کلان درباره جامعه ایران این بوده است که جامعهٔ ایران، «جامعه‌ای جنبشی» است- بدین معنا که یکی از روندهای عمده در جامعه حرکت‌های جمعی جنبشی، نه شورشی، بوده است (۴). و بر همین اساس از ضرورت انجام اصلاحات برای پاسخ‌گویی به مطالبات جنبش‌های اجتماعی ایران سخن گفته می‌شد. اما از نیمه دهه ۹۰ متاسفانه جامعهٔ ایران در حال حرکت از «جامعه‌ای جنبشی» به سوی «جامعه ای اعتراضی‌‌ـ‌شورشی» است.
 قبل از ایضاح موضوع، لازم است به تفاوت‌های «جامعهٔ جنبشی» با «جامعهٔ اعتراضی-شورشی» توجه کنیم (۵). در همهٔ جوامع، از جمله جامعهٔ ایران، نارضایتی و شکاف‌های گوناگون اجتماعی وجود دارد. جامعهٔ جنبشی جامعه‌ای‌است که یکی از روندها و ویژگی‌های اصلی‌اش این است که حول این نارضایتی‌ها و شکاف‌های اجتماعی «جنبش‌ها»ی گوناگون شکل گرفته‌اند. اما در جامعهٔ اعتراضی-شورشی، جامعه با تراکمی از نارضایتی اجتماعی روبرو است ولی این نارضایتی‌ها، نه به شکل جنبش اجتماعی، که به شکل شورش در برابر مسببین تبعیض‌ها و شکاف‌ها خود را نشان می‌‌دهد. 
 
چهار خصیصه جنبش‌ها را از شورش‌ها متمایز می‌کند. اول این‌که هم جنبش و هم شورش (و هم انقلاب) در جامعه‌ای رخ می‌دهد که نارضایتی‌ها حاد است ولی در جنبش‌ها، ناراضیان در انتقاد به وضع موجود (و حاکمیت و نهادهای پرقدرت) دارای ایده و فکر ایجابی برای آینده در چارچوب ساختار سیاسی هستند (یا به بیان دیگر گفتمان و خط مشی دارند) ولی در شورش‌ها عمدتا مردم ناراضی، عاصی‌ و مستاصل‌ فعال هستند. آن‌ها معترض و نفی‌کنندهٔ وضع موجودند ولی واکنشی‌اند و نقشه راه ندارند. دوم این‌که حاملان جنبش‌ها معمولا از اقشار گوناگون طبقه متوسط‌اند و چند نسلی‌اند ولی بافت اصلی ‌شورش‌ها متشکل از جوانان عاصی و اقشار طبقه متوسط پایین و خصوصا طبقهٔ فرودست است. سوم این که جنبش‌ها از طریق نهادهای مدنی با حاکمیت تعامل می‌کنند و عمدتا دنبال بازی‌های برد-بردند ولی شورش‌ها دنبال ارتباط با حاکمیت نیستند و مخالف و منکر آن هستند‌. معمولا در جامعهٔ شورشی برخلاف نیت حاملان آن به‌جای برد-برد، باخت‌-باخت می‌تواند اتفاق بیافتد و هم حاکمیت و هم جامعه مدنی و هم مردم مستاصل آسیب ببینند. چهارم این‌که جنبش‌ها معمولا جامعهٔ مدنی و دولت‌ها را گشوده‌تر و دموکراتیک‌تر می‌کنند ولی تداوم شورش‌ها حداقل در خاورمیانه می‌تواند جامعه را ناامن‌تر ‌کند و به اقتدارگراتر شدن حاکمیت یا انفعال سیاسی مردم کمک کند. به دلیل همین تفاوت‌ها است که یک «حکمرانی مدبر و خوب» اعتراضات جنبشی جامعه را غنیمت می‌شمارد و با پاسخگویی به مطالبات آن‌ها از شورشی شدن جامعه جلوگیری می‌کند. اتفاقی که در ایران پس از گذشت بیست و پنج سال از شکل‌گیری جریان اصلاحات هنوز اتفاق نیفتاده است.
 
چرا در گذشته جامعهٔ ایران جنبشی بود؟ 
 
در این نوشتار کوتاه از ذکر پتانسیل جنبشی و انقلابی جامعه از حیث «تاریخی» صرف نظر می‌کنم. اما می‌توان گفت جامعه ایران از سال ۱۳۷۶ به بعد با جنبش‌های اجتماعی متنوعی روبرو بوده است (۶). یکی از این جنبش‌ها جنبش اصلاح‌جویی و دموکراسی‌خواهی بود که مورد حمایت جنبش دانشجویان، زنان، جوانان و اقوام نیز بود. البته این جنبش اصلاح‌جویی از حمایت کارگران و تهیدستان به طور مستقیم برخوردار نبود زیرا عدالت اجتماعی به قدر کافی مورد توجه اصلاح‌طلبان نبود. مهمترین مظهر این جنبش را در جامعه ایران می‌شد در جنبش‌های موقت انتخاباتی ۷۶، ۸۰، ۸۴، ۸۸، ۹۲ و ۹۶ رویت کرد. در این رخداد‌ها با مشارکت فعال اقشار متوسط جامعه، نتایج انتخابات معمولا باب میل هستهٔ اصلی قدرت در حاکمیت نمی‌شد. دو فراز دراماتیک از این جنبش اصلاح‌جویانه و دموکراسی‌خواهی در جنبش دانشجویی ۱۳۷۸ و در جنبش سبز ۸۹-۸۸ بود که با کنترل و سرکوب حاکمیت روبرو شد. متاسفانه در بیست و پنج سال گذشته حاکمیت به جای پاسخگویی به مطالبات جنبش‌های انتخاباتی، دانشجویی و جنبش سبز کوشش کرد با تقویت دولت پنهان در برابر این مطالبات بایستد-و در سال‌های اخیر دارد محصول کارش را برداشت می‌کند. 
 
چرا هم اکنون جامعه ایران جامعه‌ای «اعتراضی-شورشی» است؟ 
 
به این دلیل که محتوای حرکت اعتراضی مردم ایران در حال تغییر است. در بیست و پنج سال گذشته حاکمیت ابتدا در برابر مطالبات جنبشی جامعه بوسیله گروه‌های فشار (که در جریان قتل‌های زنجیره‌ای در سال ۱۳۷۷، این گروه‌ها خود‌سر نامیده شدند) مقاومت کرد و بعد گروه‌های فشار به دولت پنهان (در برابر دولت رسمی) تبدیل شدند. و با تشدید مطالبات جنبشی مردم در سال ۱۳۸۸ «دولت پنهان» به «دولت موازی» و قدرتمند‌تر تبدیل شد. همین دولت موازی با قدرت تمام نگذاشت مطالبات انتخاباتی مردم در سال‌های ۹۲ و ۹۶ (که بطور آشکار خود را در برجام و اصلاح‌ سیاست خارجی نشان می‌داد) به ثمر برسد. در این فرایند جنگ‌های بوش پسر در خاورمیانه و تحریم و تهدید ترامپ در خروج از برجام به تقویت اقتدارگرایی در ایران کمک کرد. در دهه گذشته دولت موازی بجای پاسخگویی به مطالبات جنبشی جامعه به دنبال سیاست خارجی بلند‌پروازنه (با سلطه «میدان» بر «دیپلماسی» یا دیپلماسی مبتنی بر رئالیسم تهاجمی) رفت. تحریم‌های اقتصادی از سوی ترامپ تشدید شد و اقتصاد ایران را با رکود، تورم دو رقمی، عدم‌ کارایی و رانت‌جویی روبرو کرد-و اقشار ضعیف را ضعیف‌تر کرد. به طوری که در جامعه ایران در دهه نود طبقه متوسط ریزش کرد، تعداد بیکاران زیاد و مزدبگیران، بازنشستگان و فرودستان اقتصادی وضعیت بدتری پیدا کردند. در چنین فضای بد معیشتی و در شرایطی که به مطالبات جنبشی طبقه متوسط پاسخ داده نشد، ما شاهد تشدید نارضایتی در اقشار فرودست شدیم. اعتراضات سراسری جوانان عاصی، بی‌قرار و بی‌آینده در دیماه ۹۶ (با ده‌ها کشته) و آبان ۹۸ (با صدها کشته) نشان می‌دهد جامعه ایران در حال حرکت از یک «جامعه جنبشی» به یک جامعه «اعتراضی-شورشی» است. نماد این تحول را در اعتراضات پراکنده کارگری و مزدبگیران در نقاط مختلف کشور و خصوصا در اعتراضات مردم خون‌گرم و تشنه خوزستان در گرمای تابستان ۱۴۰۰ در بیست شهر این استان دیدیم که دو هفته طول کشید (۷).
ویژگی دوم: جامعه نه رو به «پیشرفت» که رو به فقر و ناامنی است
مقدماتی‌ترین علامت (و نه تنهاترین علامت) برای یک جامعه رو به پیشرفت، رشد اقتصادی بالا است، در حالی که در ده سال گذشته رشد اقتصادی ایران منفی و یا صفر بوده است؛ پروژه‌های بزرگ اقتصادی پنج دههٔ گذشته (خصوصا سدسازی‌ها، صنایع نفت، پتروشیمی و فولاد) حافظ منابع آب، هوا و خاک نبوده و محیط زیست ایران تخریب شده است؛ اینک این تخریب محیط زیست با خشک‌سالی هم همراه شده و زندگی روزمرهٔ مردم را فلج کرده است. این اخلال در زندگی روزمره در تیر و مرداد ۱۴۰۰ در میان اعتراضات مردم خوزستان و در روستاهای غرب کارون دیده شد. بیش از ۱۵ سال است که «پنجرهٔ جمعیتی» ایران باز شده است و این فرصت طلایی فقط چند سال دیگر باز خواهد ماند (۸). حاکمیت هم بیش از یک دهه هست که به‌جای پاسخ‌گویی به مطالبات مردم دنبال سیاست خارجی که در خدمت افزایش ظرفیت‌های اقتصادی ایران باشد نیست. در این شرایط بحرانی راست‌ افراطی جهانی (در آمریکا، اسرائیل و عربستان) نیز دنبال جنگ روانی-رسانه‌ای-امنیتی و اقتصادی شدید علیه ایران‌ بوده‌است و از «پان‌»های قومی و مذهبی ایران دفاع می‌کنند. بنابراین جامعه ایران‌ رو به فقر، پیری و ناامنی می‌رود و نه پیشرفت.
ویژگی سوم: جامعه ایران اعتراضی است ولی «انقلابی» هم نیست
گفته شد جامعهٔ ایران دیگر جنبشی نیست و در حال حرکت به سوی جامعهٔ اعتراضی و شورشی است. با این همه جامعهٔ اعتراضی ایران یک «جامعهٔ انقلابی» هم نیست. در جوامع انقلابی عمدتا طبقه متوسط «احساس» محرومیت اقتصادی و سیاسی می‌کند ولی در واقع ساختار اقتصادی جامعه رو به فقر نمی‌رود، شبیه ایران ۵۷. به بیان دیگر موتور انقلاب‌ها عموما اقشار متوسط شهری‌اند. در شرایط انقلابی، گفتمان انقلابی به گفتمان مسلط و هژمون تبدیل می‌شود و «ایثارگری برای غیر» به یک ارزش مسلط تبدیل می‌شود. اما در جامعهٔ کنونی ایران گفتمان انقلابی مسلط نیست و تنوعی از گفتمان‌ها رایج است و فردگرایی خودمحورانه و جستجوی زندگی و بهرهٔ شخصی بیشتر یک گرایش مسلط در میان جوانان است. جوانان می‌خواهند زندگی کنند، نه اینکه جان‌ببازند. در شرایط انقلابی عمدتا رهبری بلامنازع و کاریزماتیک ظهور می‌کند و اکثر فرهیختگان و اکثر شهروندان فرامین این رهبر را جدی می‌گیرند، اما در جامعهٔ کنونی و اطلاعاتی-موبایلی-شبکه‌ای ایران به شخصیت‌های سیاسی و حتی شخصیت فرهنگی هنری و ورزشی هم رحم نمی‌شود (۹). در شرایط انقلابی دولت و حاکمیت از حیث پایگاه اجتماعی پوشالی هست و قدرت مقابله با مردم را ندارد، ولی در ایران کنونی جمهوری اسلامی با بحران و کسری مشروعیت روبرو است ولی پوشالی نیست و پایگاه پانزده الی سی‌درصدی مردمی دارد و سازمان‌های کنترلی‌اش تا قلب محلات و روستاها گسترش دارند. بنابراین در این جامعه امکان گسترش اعتراضات و شورش‌های جرقه‌ای و پراکنده و پی در پی هست ولی احتمال وقوع «انقلاب» بسیار کم است (۱۰). 
اگر جامعهٔ ایران در شرایط انقلابی نیست چرا در آینده نزدیک وقوع یک ابرجنبش سراسری دموکراتیک ناممکن است؟ 
همانطور که اشاره شد جامعهٔ ایران به‌خاطر مقاومت مستمر دولت موازی در حال حرکت از یک جامعهٔ جنبشی به یک جامعهٔ شورشی است. از سوی حاکمیت، انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ به‌عنوان یک فرصت (برای پاسخگویی به مطالبات مردم) تلقی نشد و این دو انتخابات مهندسی شد و بخش مهمی از طبقهٔ متوسط در انتخابات شرکت نکرد یا ناامید بود و انفعال سیاسی در پیش گرفت. اقشار زیادی از جامعه امید خود را از اصلاح‌ امور ذیل حاکمیت موجود از دست دادند و ناامیدانه سکوت کردند یا به ناراضیان پیوستند (۱۱). گفته شد جامعهٔ ایران با کم‌آبی و خشک‌سالی، بحران دائمی اقتصادی، سیاست خارجی پرهزینه و حاکمیت متوهم و ناکارآمد روبرو است. وضعیت مذکور علامت دموکراتیک شدن جامعه نیست، بلکه علامت «ناامن شدن» جامعه است (۱۲). ارتباطی و موبایلی شدن همهٔ اقشار جامعه سانسور را برای حاکمیت سخت می‌کند (البته مجلس یازدهم نابخردانه با تصویب قانون کنترل فضای مجازی دنبال انسداد است) اما به‌خاطر ضعف رسانه‌های حرفه‌ای، مدنی و ضعف سایت‌ها و کانال‌های خبری فضای افکار عمومی بیشتر در معرض شایعات، بدبینی و نفرت از حاکمیت و نیروهای جامعه مدنی قرار دارد (ایران مدت‌ها است در فضای «سرزنش ملی» قرار دارد). در جامعه با تجمیع بدبینی و نفرت می‌توان شورش کرد ولی با فضای افکار عمومی شقه شقه شده و بدبین، دموکراسی را نمی‌توان تقویت کرد. ضمنا در شرایطی که جمهوری اسلامی خود را با تهدید خارجی روبرو می‌بیند به بقای خود فکر می‌کند و اقتدارگرایی را تقویت می‌کند و فعلا به فکر مطالبات تحقق‌نیافتهٔ جامعه ایران نیست (۱۳).
 
جمع‌بندی
 
اگر ارزیابی فوق در این نوشته مورد قبول خواننده باشد، در شرایط فعلی و پس از انتخابات ۱۴۰۰ پاسخ به سوال «چه باید کرد؟» آسان نیست. نباید با خوش‌بینی در انتظار «ابرجنبش» نشست، بلکه باید احتمال وقوع «ابرشورش» را نیز داد. 
 
حاکمیت با مهندسی انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ هم بر دهان اصلاح‌طلبی انتخابات‌‌گرا (که در بیست و پنج سال گذشته رایج بود) زد و هم بر دهان اصول‌گراهای میانه‌رو کوبید. اما در عین‌حا راه برای ایجاد یک جنبش سراسری و بیرون قدرت رسمی و دموکراتیک هم فعلا باز نیست. و ادامه وضع موجود هم یعنی ادامهٔ فقر، پیرتر شدن جمعیت و بروز اعتراضات و شورش. 
 
بنابراین ایران‌دوستان، اصلاح‌‌جویان و دموکراسی‌خواهان در چهارسال پیش رو مقدمتا شایسته است هدفشان این باشد که ایران از روند «فقیر و ناامن شدن» فاصله بگیرد. تامین هدف دموکراسی و «ثبات سیاسی پویا و نهادینه شده» منوط به کنترل آثار ورشکستگی آبی، افزایش رشد اقتصادی، ناامن نشدن ایران و بازگشت به برجام است. با «جامعهٔ اعتراضی»، نمی توان به راحتی ایران را دموکراتیک کرد ولی ایران می‌تواند ناامن‌تر شود. این نکته‌ای است که هواداران «ابر‌جنبش» و «انقلاب آرام» به آن توجه نمی‌کنند. 
 
همه (و نه فقط اصلاح‌‌‌طلبان) شایسته است عرصهٔ کنشگری خود را در برابر اقدامات انحصارطلبانه و ایرانسوز حاکمیت در میدان «چالش‌های گفتمانی» تعریف کنند. در ایران بحرانی نمی‌توان به آثار مثبت تشدید اعتراضات و چالش‌های خیابانی امید بست. حتی شایسته است کسانی که نگران ایران هستند کمک کنند تا دولت رئیسی در مهار عوارض خشکسالی و کم‌آبی و به راه انداختن اقتصاد کشور (و بازگشت به برجام) گامی بردارد.
 
نجات ایران ابتدا مستلزم متوقف کردن روند حرکت کشور به سوی فقر و ناامنی است. اصلاحات ساختاری فقط از طریق کف خیابان میسر نیست و از طریق ایستادگی مدنی، گفت‌گوی مستمر و توافق میان نیروهای جامعه مدنی و حاکمیت نیز میسر است. راه نجات کشور وقوع انقلاب دیگر یا «ابرشورش» دیگر نیست بلکه تقویت جامعهٔ مدنی زنده، اهل‌گفت‌گو و مطالبه‌گر از حاکمیت است. به بیان دیگر راه باریک آزادی نه از راه «جامعه‌مدنی‌ستیزی» حکومت و نه از «دولت‌ستیزی» جامعه می‌گذرد. راه باریک آزادی از مطالبه‌گری، تعامل، گفت‌گو و مذاکره میان نیروهای جامعه و حاکمیت (درباره مسائل عمومی) می‌گذرد-و البته نویسنده به‌خوبی آگاه است که این راه مدنی برای جوانان عاصی جذاب نیست.
 
پی‌نوشت‌ها: 
 
۱- در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ حدود پنجاه و یک در صد واجدین شرایط در انتخابات شرکت نکردند و حدود ده در صد هم رای باطله دادند یا به همتی نامزد نزدیک‌تر به اصلاح‌طلبان رای دادند. 
۲- اگر پس از انتخابات ۱۴۰۰ به ویس‌های اتاق‌های کلاب‌هاوس مراجعه کنید می‌توانید با نظر این کنشگران «ابرجنبش» خواه و منتظر انقلاب آشنا شوید.
۳- در این نوشته وقتی از سه ویژگی یا خصیصه جامعه ایران صحبت می‌کنیم، منظور خصیصه‌های دائمی، ذاتی و همیشگی جامعه نیست. جامعه پدیده‌ پویایی است در آینده می‌تواند این خصیصه‌ها تغییر کند. ادعای این نوشته این است که فعلا و در شرایط کنونی ایران می‌توان این سه خصیصه را مشاهده کرد. 
۴- اینجانب در دو کتاب «جامعه‌شناسی جنبش‌های اجتماعی» و کتاب اخیر «جامعه‌شناسی سیاسی ایران» به خصلت جنبشی جامعه ایران پرداخته‌ام.
۵- به لحاظ رویکرد نظری و اخلاقی تصریح بر سه نکته ضروری است. نکته اول این‌که روشن است در واقعیت جامعه ایران نمی‌توان مرزبندی عینی و کاملا متمایزی بین دو گونه جامعه «جنبشی» و جامعه «اعتراضی-شورشی» ترسیم کرد. هدف این گونه‌بندی در این نوشته جلب توجه به وقوع تغییرات در «حرکت‌های جمعی و اعتراضی» جامعه در یک دهه اخیر (و خصوصا در نسبت اعتراضات با دموکراسی و ثبات سیاسی پویا در جامعه ایران) است. نکته دوم تقسیم حرکت جمعی به «جنبشی» و «اعتراضی-شورشی» یک تقسیم بندی ارزشی نیست، بدین معنا که «جنبش» خوب باشد و «شورش» بد باشد. تقسیم بندی این نوشته توصیفی است. به نظر نگارنده از حیث ارزشی اعتراض از هر نوعش حق شهروند عاصی است، منتها در این نوشته نگارنده با گونه‌بندی «جنبشی» و «شورشی» به دنبال تشریح تفاوت‌ها و پیامدهای این دو نوع اعتراض در جامعه ایران است. نکته سوم این‌که اگر مخاطب عدالت‌طلب با گونه‌بندی این نوشته همراه نیست می‌تواند از دو گونه جنبش‌ها و اعتراض‌های «معطوف به اصلاح در درون نظام سیاسی» و جنبش‌ها و اعتراض‌های رادیکال «بر ساختار سیاسی» استفاده کند. بنابراین در این نوشته وقتی بر ابعاد شورشی اعتراضات ۹۶،۹۸ و خوزستان ۱۴۰۰ تاکید می‌شود قصد تخطئه ارزشی این اعتراضات نیست بلکه هدف، تشریح واقعیتی است که در جامعه در حال وقوع است. 
۶- در دو کتاب مذکور از دو جنبش کلان و ده جنبش خرد در ایران بحث شده است. 
۷- درست پس از انتخابات ۱۴۰۰ به‌جای این که مردم آسیب‌دیده نسبت به آینده خوشبین شوند، از بیست ‌ وچهارم تیرماه به مدت دو هفته در بیش از بیست شهر خوزستان مردم رنج‌کشیده دست به اعتراض زدند و شعارها به سرعت از شعارهای کمبود آب به شعارهای ضد حکومتی تبدیل شد. (نگارنده این اعتراضات را در نوشتهٔ «خوزستان و حاکمیت توهم» مورد بررسی قرار داده‌ است). 
۸- بیست سال است که ایران در فرصت کم‌نظیر «پنجره جمعیتی» قرار دارد و بیش از پنجاه در صد جامعه در بین جمعیت فعال -۱۵ تا ۶۵ ساله- قرار دارد ولی پانزده سال دیگر این «فرصت جمعیتی» به پایان می‌رسد، و در کنار روند فقر، هرم سنی جامعه ایران پیر هم می‌شود.
۹- به‌عنوان مثال اصغر فرهادی وقتی که جایزه بزرگ جشنوارهٔ کن را در ۱۴۰۰ دریافت می‌کند، در فضای مجازی زیر ضرب تخریب و اتهام قرار می‌گیرد. فروغی در تیراندازی قهرمان المپیک می‌شود ولی مورد نقد قرار می‌گیرد و از اهانت به دیگر ورزشکاران زن المپیادی دریغ نمی‌شود. 
۱۰- وقتی گفته می‌شود امکان وقوع «انقلاب» خصوصا انقلاب دموکراتیک در جامعهٔ اعتراضی و شورشی ایران بسیار کم است، به معنای این نیست که دیگر شاهد تحولات مهمی در جامعهٔ ایران نخواهیم بود. به بیان دیگر، امکان وقوع انقلاب کم است، ولی احتمال سراسری شدن ناامنی در کشور یا تقویت اقتدارگرایی یا فروپاشی از درون یا حتی جنگ‌های نقطه‌ای از سوی دشمنان ایران، چندان کم نیست. 
۱۱- به‌عنوان نمونه در انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ حدود بیست و پنج درصد مردم آگاهانه و معترضانه در انتخابات شرکت نکردند. بعضی تندروهای حکومتی از این عدم شرکت مردم خوشحال شدند و رسما این خوشحالی را ابراز کردند.
۱۲- فقیرشدن و ناامن شدن مستمر جوامع در خاورمیانه آن‌ها را به گونهٔ جوامع دائما در ناامنی مثل سوریه و افغانستان نزدیک می‌کند.
 
۱۳- در نوشتهٔ دیگری تحت عنوان «گام دوم مفید» توضیح داده‌ام که انتخاب حاکمیت در مقابله با جامعهٔ اعتراضی در واقع یک‌‌دست کردن سه قوه و کنترل جمعیت معترض است و به راه علاج‌بخش «بازگشت به مردم» و راهبرد توسعه پایدار و همه جانبه فکر نمی‌کند.