دستور داریم بمباران کنیم. ۲ساعت وقت دارید

آلیس کادی بی‌بی‌سی، بیت المقدس «از اداره اطلاعات اسرائیل تماس می‌گیرم. دستور داریم بمباران کنیم. دو ساعت وقت دارید.» هنگام سحر این تلفن به محمود شاهین شد. روز ۱۹ اکتبر ساعت حدود ۶:۳۰ صبح بود و اسرائیل ۱۲ روز متمادی بود که غزه را بمباران می‌کرد. او در محله الزهرا، منطقه طبقه متوسط شمال نوار […]

آلیس کادی
بی‌بی‌سی، بیت المقدس
«از اداره اطلاعات اسرائیل تماس می‌گیرم. دستور داریم بمباران کنیم. دو ساعت وقت دارید.» هنگام سحر این تلفن به محمود شاهین شد.
روز ۱۹ اکتبر ساعت حدود ۶:۳۰ صبح بود و اسرائیل ۱۲ روز متمادی بود که غزه را بمباران می‌کرد. او در محله الزهرا، منطقه طبقه متوسط شمال نوار غزه، در آپارتمان سه‌خوابه‌اش در طبقه سوم زندگی می‌کرد. تا کنون، این محله از حملات هوایی آسیبی ندیده بود. از بیرون صدای بلند شدن فریاد را شنید. مردم جیغ می‌زدند. یکی در خیابان داد می‌زد: «باید فرار کنید چون برج‌ها را بمباران خواهند کرد.»
او از ساختمان‌اش خارج شد و از خیابان رد شد و داشت دنبال جای امنی می‌گشت که تلفن‌اش روشن شد.
تماس از شماره‌ای خصوصی بود.
به گفته محمود، مردی از آن سوی خط گفت: «من از اطلاعات اسرائیل با شما صحبت می‌کنم.» این تلفن بیش از یک ساعت طول کشید – هولناک‌ترین تماس زندگی‌اش بود. صدا، محمود را با نام کامل‌اش خطاب می‌کرد و به عربی سلیس و بی‌نقصی سخن می‌گفت. «او به من گفت که می‌خواهد سه برج (ارتباط مخابرات رادیویی) را بمباران کند … و به من دستور داد که منطقه مجاورش را تخلیه کنم.»
برج محمود مستقیماً تهدید نمی‌شد – ولی او ناگهان مسئول تخلیه صدها نفر آدم شده بود. می‌گوید: «زندگی مردم در دست من بود.»
فکرش را جمع کرد و به مرد که خود را ابوخالد می‌نامید گفت که تلفن را قطع نکند.
محمود که دندانپزشکی ۴۰ ساله است می‌گوید که هیچ تصوری نداشت که چرا او را برای این کار انتخاب کرده بودند. اما آن روز، او هر کاری می‌تونست کرد تا مردم را امن نگه دارد.
به نظر می‌رسید این صداهای غریبه همیشه می‌دانستند چگونه حتی وقتی باتریش تمام می‌شد، با او تماس بگیرند. او از آتها خواهش کرد که بمباران متوقف شود و آنقدر فریاد می‌کشید که گلویش درد می‌کرد تا مردم فرار کنند.
او راهنمای تخلیه عمومی همسایگان‌اش بود – و بعد شاهد انفجار محله پیش چشمانش شد.
در طی این درگیری، ارتش اسرائیل گاهی اوقات به مردم غزه تلفن زده است که پیش از حملات هوایی به آنها هشدار بدهد – روایت محمود تصویری از یکی از این تماس‌های تلفنی را با جزییاتی بی‌سابقه به ما می‌دهد.
بعد از اینکه شمار زیادی از ساکنان الزهرا او را به عنوان کسی که تلفن هشدار را دریافت کرده بود شناسایی کردند، بی‌بی‌سی با او تماس گرفت. ما نمی‌توانیم به طور مستقل محتویات تماس را که او حدود سه هفته پس از ماجرا نقل می‌کرد راستی‌آزمایی کنیم. اما جزییات با آنچه در گروه فیس‌بوکی این جامعه از آن روز آمده است و با تصاویر ماهواره‌ای پیش و پس از بمباران سازگاری دارد.
می‌دانیم که آن روز که ارتش اسرائیل حداقل ۲۵ بلوک خانه متشکل از صدها آپارتمان را بمباران کرد و کل محله را نابود کرد، صدها نفر بی‌خانمان شدند. این مردم مجبور شدند با حداقل وسایلی که می‌توانستند با خود ببرند فرار کنند و در نهایت در سراسر غزه پراکنده شدند. ارتش اسرائیل می‌گوید که به اهداف نظامی حمله می‌کند و این اقدامات تابع «تمهیدات مربوط قانون بین‌المللی» هستند.
محمود به خاطر می‌آورد که وقتی مرد شروع به صحبت کرد باورش نمی‌شود. مردم اطرافش هشدار دادند که ممکن است تماس جعلی باشد. از زمان آغاز جنگ، پیام‌هایی در گروه فیس‌بوکی این جامعه در گردش بود که به مردم نسبت به تماس‌های جعلی هشدار می‌دادند و به آنها راهنمایی می‌کردند چطور دستورات تخلیه واقعی اسرائیلی را شناسایی کنند.
محمود از صدای پشت تلفن خواست که برای اثبات واقعی بودن‌اش یک تیر هشدار شلیک کند. با خودش فکر کرد اگر کسانی که هنوز خواب بودند فریادهای مردم را از خیابان نشنیده بودند حالا دیگر صدای تیر را می‌شنیدند.
او می‌گوید یک تیر هشدار از یک جایی، شاید از یک پهپاد، به یکی از بلوک‌های آپارتمانی زیر تهدید خورد.
محمود می‌گوید: «از او خواستم ‘پیش از اینکه بمباران کنید یک تیر هشدار دیگر بزنید’.». صدای شلیک دیگری آمد.
حالا که محمود می‌دانست تماس واقعی است سعی می‌کرد زمان بخرد و از مرد خواست صبر کند. به او گفتم: «به ما خیانت نکن و موقعی که مردم هنوز مشغول تخلیه‌اند بمباران نکن.»
مرد گفت که به محمود وقت می‌دهد – این دندانپزشک می‌گوید که مرد گفت که نمی‌خواهد هیچ کسی کشته شود.
محمود در پاسخ گفت که نمی‌خواهد حتی کسی مجروح شود.
او ضمن اینکه به شتاب اطراف محله می‌چرخید و از مردم می‌خواست آنجا را تخلیه کنند، تماس تلفنی را حفظ کرد. یکی از همسایگان به یاد می‌آورد که این دندانپزشک «فقط فریاد می‌کشید» و بعد بقیه با او همراه شدند.
محمود می‌گوید: «نمی‌خواستم بدانم کسی بوده که می‌توانستم نجات بدهم و این کار را نکرده‌ام.»
صدها نفر آن روز صبح به خیابان ریختند. ساکنان این شهر که معمولا آرام بود شیون‌کنان در حال فرار بودند و عده‌ای از آنها در لباس خواب یا لباس نماز بودند. این منطقه – که درست در شمال رودخانه وادی غزه واقع است که نقطه‌ای است که اسرائیل از روزهای نخست جنگ به مردم هشدار می‌داده که به جنوب آن بروند – متشکل از بلوک‌های مدرن آپارتمان و مغازه، کافه، دانشگاه، مدرسه و پارک است. در این پارک‌ها بود که مردم شروع به تجمع کردند.
محمود نمی‌توانست بفهمد چرا محله‌اش هدف قرار گرفته است. «تمام تلاش‌ام را کردم که متوقفش کنم. پرسیدم ‘چرا می‌خواهی بمباران کنی؟’». گفت: ‘ما چیزهایی می‌بینیم که تو نمی‌بینی’. مرد توضیح نداد که مقصودش چیست.
به گفته محمود، صدا افزود که «این دستور آدم‌هایی بزرگ‌تر از من و توست و ما دستور بمباران داریم.»
وقتی مناطق اطراف ساختمان‌ها خالی شدند مرد به محمود اطلاع داد که بمباران شروع می‌شود.
محمود وحشت کرد – اگر ساختمانی دیگر را به اشتباه بزنند چه؟ می‌‌گوید مرد به او گفت که «یک لحظه صبر کن.»
هواپیمایی اسرائیلی بالای سرشان چرخ زد. محمود شروع به نگاه کردن به سه برج همسایه بلوک آپارتمان خود کرد. بعد یکی از آنها بمباران شد. به گفته محمود،‌ مرد پشت تلفن گفت: «این برجی است که ما می‌خواهیم، دور بایست» و ساختمان فروریخت. دو بلوک دیگر هم پس از آن نابود شدند.
تصاویری که آن روز صبح گرفته شده بودند به جای این سه بلوک آپارتمان، تلی از آوار را نشان می‌دادند و ویدیویی ساکنانی را نشان می‌دهد که در شوک و حیرت سرگردان‌اند و نتیجه بی‌درنگ حملات را می‌بینند. پستی در یک گروه فیس‌بوکی این جامعه در ساعت ۸:۲۸ صبح به وقت محلی می‌گوید که سه برج «با خاک یکسان شده‌اند». بمباران که تمام شد،‌ محمود به خاطر می‌آورد که صدا به او گفت: «کار ما تمام شد … حالا می‌توانید برگردید.»
محمود نمی‌فهمید الآن شاهد چه چیزی بوده است. او ۱۵ سال در این محله در غزه زندگی کرده بود و یک مطب دندانپزشکی شلوغ داشت و بچه‌های‌اش را اینجا بزرگ کرده بود. او می‌گوید: «به او گفتم که الزهرا محله‌ای غیرنظامی است. اینجا کسی غریبه نیست … سعی کردم به او بفهمانم. اینجا محله‌ای مرزی نیست، قبلاً ما در اینجا درگیری نداشته‌ایم. اینجا همیشه بیرون از محل درگیری بوده است.»
آن روز صبح پستی در گروه فیس‌بوکی این جامعه از همسایگان می‌خواست که برای بی‌خانمان‌ها تخت خواب، غذا و آب فراهم کنند.
مردم به دنبال پناهگاهی برای فرار می‌گشتند. مسئولان محلی شروع به پاکسازی خرابی‌ها از جاده‌ها و خاموش کردن آتش میان آوارها کردند.
آنهایی که خانه‌‌های‌شان سالم مانده بود برگشتند. عده‌ای حس امنیت پیدا کردند. یکی به ما گفت: «به خانه برگشتیم و فکر می‌کردیم دوباره بمباران نمی‌کنند.»
تماس جواب داده نشده از شماره‌ای خصوصی
محمود مدتی بعد در آن روز تازه نماز عشا را در آپارتمان‌اش تمام کرده بود که دید شماره‌ای خصوصی با تلفن‌اش تماس گرفته است.
دلش فروریخت. او می‌گوید: «بلافاصله متوجه شدم که تخلیه و بمباران در پیش است ولی نمی‌دانستم که هدف چه خواهد بود. فکر می‌کردم هدف ممکن است خانه من باشد و ممکن است خانه کناری من باشد.»
اندکی بعد دوباره تلفن‌اش زنگ خورد. مرد دیگری روی خط بود. صدا گفت که بعد از اتفاقات آن روز صبح فهمیده‌اند که محمود «مرد عاقلی» است و به همین دلیل دوباره به او تلفن زده‌اند. مرد خود را داوود معرفی کرد.
محمود از میزان جزییاتی که این مرد از زندگی او می‌دانست به هم ریخت – از نحوه‌ آشنای صحبت کردن‌اش و اشاره او به اسم پسرش.
به گفته محمود، این مرد بعد تلاش کرد که توضیح بدهد در غزه چه اتفاقی دارد می‌افتد.
محمود به خاطر می‌آورد: «او شروع کرد به من گفت: «دیدی چطور [حماس] آن بچه‌ها را با چاقو سلاخی کرد؟» …
او از مرد خواست که دست از «تنبیه دسته‌جمعی» بردارند ولی محمود می‌دانست که کار بی‌فایده‌ای است.
محمود می‌گوید که آن مرد به او گفت که آن شب ساختمان‌های بیشتری نابود خواهند شد و این دندانپزشک باید به همسایگان‌اش یک بار دیگر دستور تخلیه بدهد. در ابتدا به او گفته شد که هدف‌ها ساختمان‌های نزدیک سه ساختمانی بودند که آن روز صبح نابود شدند، به علاوه یک بلوک دیگر از برج‌ها. او به من گفت: ‘می‌خواهیم به مردم اطلاع بدی که منطقه را تخلیه کنند،’ و گفتم ‘باید به من وقت بدهید’.
او دست به کار شد. محمود می‌گوید: «ما همه مردم را تخلیه کردیم و بعد بلوک سومی را هم تخلیه کردیم چون خیلی نزدیک به بلوک دوم بود.»
در این لحظه، الزهرا کاملاً تاریک بود. ساکنان می‌گویند برق قطع شده بود و از تلفن همراه و چراغ قوه برای روشنایی موقع رفتن به خیابان استفاده می‌کردند. عده‌ای موقع ترک خانه فرصت داشتند که کیف‌های از پیش بسته‌بندی شده‌ای بردارند که شامل اقلامی مثل لباس اضافی،‌ آب، تلفن و جعبه کمک‌های اولیه بود. عده‌ای فرصت نکرده بودند.
عبدالله الخطیب، یکی از ساکنان می‌گوید: «واقعاً وحشتناک بود. نمی‌دانستیم کجا برویم. واقعاً فقط پا به فرار گذاشته بودیم و هیچ چیزی برنداشته بودیم.» یکی دیگر در پیام واتس‌اپ اتفاقات آن شب را تعریف می‌کند: «چیزی نمی‌شود دید. فقط باید تخلیه کرد. من فقط تمرکزم روی امنیت خانواده‌ام است.»
محمود تا جایی که می‌توانست زمان خرید و با مردی که خود را داوود می‌نامید صحبت کرد تا همه از منطقه دور شوند و بتوانند اگر بخواهند رانندگی کنند سوار خودروشان شوند.
سه ساختمان نابود شدند. ضمن اینکه محمود ویرانی را تماشا می‌کرد، مرد پشت تلفن گفت که سه ساختمان دیگر بمباران می‌شوند و بعد به ساکنان اجازه داده می‌شود برگردند.
اما ناگهان دستورات تغییر کردند.
محمود تعریف می‌کند که به او گفتند آنها قرار است کل بلوک آپارتمان‌ها را در طرف شرقی خیابان بمباران کنند. این یعنی بیش از ۲۰ برج بلوک و صدها خانه. کسانی بودند که هنوز تخلیه نکرده بودند چون هیچ هشداری درباره این ساختمان‌ها نیامده بود. به او گفتم: ‘حداقل تا صبح وقت بدهید. وسط شب مردم کجا بروند؟’». جواب این بود که ‘دستور دریافت شده است و ما همه برج‌ها را ظرف دو ساعت بمباران می‌کنیم’.
محمود سر مردم فریاد می‌زد که منطقه را خالی کنند و از این بلوک به آن بلوک می‌دوید.
ساکنان صحنه‌هایی پرآشوب را توصیف می‌کنند که بزرگسالان فریاد می‌زدند و کودکان می‌گریستند. عده‌ای از والدین و کودکان همدیگر را در میانه غوغا گم کرده بودند. به رغم وحشت‌زدگی، محمود تمام مدت پای تلفن ماند و سعی کرد بمباران را به تأخیر بیندازد.
صدای پشت خط بدون هیچ احساس و عاطفه‌ای به صحبت‌اش ادامه داد.
حتی به من گفت: ‘عجله نکن. تا زمانی که تو اجازه ندهی بمباران نمی‌کنم’.
برخی از کسانی که خانه را ترک کردند شب را در جایی در نزدیکی دانشگاه فلسطین سپری کردندمنبع تصویر،QUTAIBA KOLTHOUM
گفتم: ‘نه، اجازه من نیست. اصلاً نمی‌خواهم هیچ چیزی را بمباران کنید. اگر می‌خواهید تخلیه کنم، برای امنیت مردم تخلیه می‌کنم ولی اگر می‌خواهید بمباران کنید نگویید که نیازمند اجازه من هستید’. ‘محمود شاهین نیست که الزهرا را بمباران می‌کند’.
یک زن معلول سالخورده در آخرین بلوک آپارتمان‌ها زندگی می‌کرد. محمود و افراد اطراف‌اش به محلی‌ها گفتند «به سرعت برق رانندگی کنید» و پیدایش کنید و بیاوریدش بیرون.
او و بقیه نگران یک خانه سالمندان بودند. اما، به گفته محمود، مرد پشت تلفن می‌گفت «فقط ساختمان‌های مسکونی را خراب می‌کند.»
محمود می‌گوید که آنچه او و همسایگان‌اش آن شب شاهدش بودند «یک بمباران کوچک» نبود بلکه «ویرانی کامل ساختمان‌ها» بود چون بلوک‌های مسکونی یک به یک با خاک یکسان شدند. شب بسیار سختی برای همه مردم الزهرا بود.
عکس‌ها و فیلم‌هایی که ساکنان این جامعه پست می‌کردند پیامدهای بمباران آن روز صبح را نشان می‌داد.
پستی در ساعت ۲۱:۱۱ به وقت محلی در گروه فیس‌بوکی می‌گوید: «برج‌های الزهرا همین الآن دارند بمباران می‌شوند. خدا رحم کند.»
یکی از ساکنان که از طریق پیام واتس‌اپ با بی‌بی‌سی صحبت می‌کرد سردرگمی را در خیابان‌ها توصیف می‌کند: «نمی‌دانستیم کجا باید برویم – عده‌ای می‌گفتند باید به مدرسه‌ها برویم، عده‌ای می‌گفتند باید برویم به النصیرات [یک اردوگاه پناهندگان در جنوب محله]. در این مدت، بمب‌های بی‌رحم از راه رسیدند.» محمود از مرد پشت تلفن پرسید همسایه‌هایش را کجا باید ببرد.
او گفت: «یا ببرشان شرق یا غرب». گفتم: «شرق بردن سخت است چون شرق الزهرا المغارقه است – که الآن ناامن است. مردم همین حالا هم از رفتن به آنجا هراس دارند.
به من گفت: ‘ببرشان به غرب به خیابان فلسطین’. دانشگاه فلسطین را پیشنهاد کردم و گفت بله.
محمود هدایت جمعیت را به عهده گرفت که فقط شامل ساکنان بلوک‌های برج‌ها نبود بلکه مردم آواره دیگری نیز که پس از فرار از خانه‌های خودشان در جاهای دیگر در شمال غزه به الزهرا گریخته بودند در میان‌شان بودند.
ساکنان دیگر تأیید کردند که به دانشگاه رفتند و ویدیویی در گروه فیس‌بوکی پست شده است که نشان می‌دهد مردم در آن جهت حرکت و رانندگی می‌کنند و فرد پشت دوربین دارد دعا می‌کند. محمود تلفن را قطع می‌کند – ولی تلفن همسایه‌ای زنگ می‌خورد. محمود می‌گوید مردم در دانشگاه ترسان منتظر ماندند و به صدای انفجارهای بیرون گوش می‌دادند. سگ‌های وحشت‌زده در خیابان سعی می‌کردند جایی پیدا کنند تا میان زنان و کودکان دراز بکشند.
محمود می‌گوید که یک جایی صدای پشت تلفن از او پرسید که تلفن‌اش چقدر باتری دارد. او ۱۵ درصد باتری داشت. به او گفت قطع کند تا باتری‌اش را نگه دارد و او دوباره تلفن خواهد زد. پس از آن‌ تماس‌های مکرری رخ داد.
محمود می‌گوید: «تلفن می‌زدند و می‌گفتند «حالا ما ساختمان دیگری را بمباران می‌کنیم»، «حالا یکی دیگر را بمباران می‌کنیم». و می‌گفتند ‘تا وقتی که تمام کنیم تلفن می‌زنیم.’». یک بار تلفن همسایه‌ای زنگ خورد و صدایی سراغ محمود شاهین را گرفت.
محمود در کل روز از زن و پنج فرزندش دور مانده بود – هم به خاطر اینکه مشغول تخلیه مردم بود و هم می‌ترسید که تماس او با اطلاعات اسرائیل باعث شود خودش هدف قرار بگیرد.
در دانشگاه، سراغ خانواده‌اش را گرفت که ببیند سالم هستند یا نه و بعد آنها را ترک کرد.
ساکنان الزهرا شبی بی‌خواب را سپری کردند. جمعیت برای خبر تازه و پاسخ سراغ محمود را می‌گرفتند.
[می‌گفتند] ‘هی دکتر، به تو تلفن زدند که برگردیم؟ گفتند کجا را می‌زنند؟’.
سپیده دمید. پستی در گروه فیس‌بوکی جامعه در ساعت ۰۸:۵۴ به وقت محلی می‌گفت: «بمباران تا این لحظه هنوز ادامه دارد.»
ویدیوهایی که در طول شب به اشتراک گذاشته شده بودند نورهایی نارنجی را در آسمان شب ثبت کرده بودند. بعضی دیگر که صبح گرفته شده بودند ستون‌هایی از دود خاکستری را نشان می‌داند که به همراه خورشید در شهر بالا می‌رفتند.
محمود و مردی که خود را داوود می‌خواند همچنان مشغول صحبت بودند تا خیابان‌ها ساکت شدند. بعد تماس‌ها بدون هیچ دستور دیگری برای مردم الزهرا متوقف شدند.

محمود می‌گوید: «به ما نگفتند به خانه‌مان برویم یا تخلیه کنیم یا منطقه را ترک کنیم. در نتیجه مردم تا ظهر صبر کردند و بعد شروع به حرکت کردند.» در ساعت‌ها و روزهای بعد، جامعه الزهرا مثل خیلی‌های دیگر در غزه، از هم پاشید.
محمود می‌گوید: «حتی برای کسانی که خانه‌‌های‌شان هنوز سالم بودند، هیچ سرویسی وجود نداشت … سیستم فاضلاب آسیب دیده بود. نانوایی نبود. هیچ سوپرمارکتی نبود. هیچ آب و برقی نبود.»
بلوک محمود نابود نشده بود، هر چند به شدت آسیب دیده بود. محله‌ای که مطب دندانپزشکی‌اش را طی ۱۵ سال در آن ساخته بود و کانون محله شده بود حالا از میان رفته بود. برای او در الزهرا دیگر چیزی باقی نمانده بود. او خانواده‌اش را به منطقه دیگری از غزه برده است و در خانه دوستی که مملو از آدم است اقامت کرده‌اند. او می‌گوید: به کلینیک یا خانه‌ام فکر نمی‌کنم. فقط دعا می‌کنم زنده بمانم. چیزهای مادی مهم نیستند. حالا در هر لحظه ممکن است بمیری. ما به چیز دیگری فکر نمی‌کنیم.
می‌گویند که اسرائیل با تلفن زدن به مردم غزه، پیامک فرستادن به آنها و انداختن اعلامیه پیش از بمباران به آنها هشدار می‌دهد. اما در بعضی موارد، مردم غیرنظامی می‌گویند که از قبل به آنها هشداری داده نشده است.
ارتش اسرائیل به بی‌بی‌سی گفته است که به عنوان بخشی از «مأموریت آنها برای نابود کردن سازمان تروریستی حماس، اهداف نظامی را در سراسر نوار غزه هدف قرار داده است.» آنها می‌گویند حمله به اهداف نظامی مشمول «تمهیدات مربوط قانون بین‌المللی از جمله اتخاذ تدابیر احتیاطی برای کاهش تلفات غیرنظامیان» است. حماس همچنان از سراسر نوار غزه به اسرائیل حمله می‌کند. حماس خود را در میان زیرساخت‌های غیرنظامی مستقر کرده است و در سراسر نوار غزه فعالیت می‌کند. نیروی دفاعی اسرائیل عزم دارد که به این حملات پایان دهد و از این رو ما به حماس در هر جایی که لازم باشد حمله می‌کنیم.
وزارت بهداشت غزه که تحت اداره حماس است می‌گوید بیش از ۱۰ هزار نفر از زمان آغاز جنگ به دست اسرائیل کشته شده‌اند – و بیش از یک سوم آنها کودکان‌اند. پس از هجوم افراد مسلح حماس به اسرائیل در روز ۷ اکتبر که باعث کشته شدن ۱۴۰۰ نفر از جمله زنان و کودکان و به گروگان گرفتن صدها نفر شده بود، حملات هوایی تلافی‌جویانه اسرائیل در غزه آغاز شد.
تصور می‌رود به خاطر تلاش‌های محمود هیچ یک از همسایگان او در آن روز جان نباختند. اما روایت او وحشت و رنج یک جامعه فلسطینی را نشان می‌دهد که چطور شاهد ویران شدن خانه‌های‌شان و هر چه که دوست داشتند پیش چشم خودشان بوده‌اند.
بی‌بی‌سی با چندین خانواده صحبت کرده است که در الزهرا زندگی می‌کنند و این محله‌ای است که در آن آدم‌های حرفه‌ای و کارآفرین هستند و خانواده‌‌ها در آن در ساحل کنار هم فلافل و پیتزا می‌خورند و بچه‌ها در نور سپیده‌دم موقع طنین انداختن اذان صبح از بام خانه‌ها، با هم فوتبال بازی می‌کنند.