روایت یک خبرنگار از تذکر حجاب در مترو
گروه جامعه: خبرنگار سایت جماران در گزارشی نوشت: بعد از شنیدن اخبار مربوط به مدل جدید تذکر حجاب به زنان و دختران در برخی ایستگاههای مترو، سه شنبه شب ساعت ۱۸ برای تهیه گزارشی در این خصوص بود که از ایستگاه تئاتر شهر وارد مترو شدم. بلندگوی ایستگاه جمله «مسافرین گرامی! داشتن حجاب اسلامی در […]
گروه جامعه: خبرنگار سایت جماران در گزارشی نوشت: بعد از شنیدن اخبار مربوط به مدل جدید تذکر حجاب به زنان و دختران در برخی ایستگاههای مترو، سه شنبه شب ساعت ۱۸ برای تهیه گزارشی در این خصوص بود که از ایستگاه تئاتر شهر وارد مترو شدم. بلندگوی ایستگاه جمله «مسافرین گرامی! داشتن حجاب اسلامی در ایستگاههای مترو الزامی است»، را تکرار میکرد.
دومین پله برقی را پشت سر گذاشتم. دیدم فردی بدون لباس فرم خاص یا نشانی که مشخص شود او وابسته به چه نهاد یا سازمانی است، به دختران و زنان تذکر حجاب میدهد و چند قدمی جلوتر آمدم و دیدم تعداد این افراد شامل زن و مرد و پیر و جوان، به قدری چشمگیر شد که محوطه پشت گیت بلیط ایستگاه را با ازدحام مواجه کرده بود.
این افراد با زنان و دختران درگیر نمیشدند و تنها به تذکر لسانی اکتفا میکردند و به کسانی که موی سر خود را نپوشانده بودند، تذکر میدادند که «روسریت رو سَرِت کن»، «شالت رو سرت کن» و «کلاهت رو سرت کن!».
این تذکرها دو نکته جالب داشت؛ اول اینکه به لباس هیچ کس کاری نداشتند و فقط موی سر نباید باز میماند! بعد اینکه «کلاهت رو سرت کن» هم میگفتند؛ انگار پروتکل جدیدی در زمینه حجاب به دست آنها رسیده که سر کردن کلاه را هم به عنوان حجاب پذیرفته است.
در ایستگاه تئاتر شهر افرادی بدون لباس فرم و نشان، قدم به قدم ایستاده بودند و به زنان و دختران تذکر میدادند و اکثریت قریب به اتفاق دخترانی که تذکر میگرفتند توقف نمی کردند و به راه خودشان ادامه میدادند و حتی دوربین عکاسی جلوی آنها هم تأثیری در این قضیه نداشت؛ البته برخی که با دیدن این فضاسازی احیانا دچار نگرانی میشدند، در همان هنگام شال یا روسری خود را سر میکردند.
خواستم با گوشی تلفن همراهم از ازدحام مردم در آن محوطه عکس بگیرم که با واکنش یکی از بانوان مواجه شدم که «چرا عکس میگیری؟» و «از چی عکس میگیری؟»
گفتم از شلوغی جمعیت پشت گیت عکس گرفتم و از شخص یا موضوع خاصی عکس نگرفتم؛ گوشی من را گرفت و عکسها را هم از گالری و هم از سطل زباله گوشی پاک کرد و گوشی را به من داد.
پله برقی سکوی علامه جعفری را پایین آمدم و سوار قطار به ایستگاه میدان انقلاب رسیدم. اینجا هم مثل تأتر شهر بلندگوی ایستگاه جمله «مسافرین گرامی! داشتن حجاب اسلامی در ایستگاههای مترو الزامی است» را تکرار میکرد و افرادی در این ایستگاه مستقر بودند؛ ولی اینها آرم و نشانهای مشخصی داشتند. بر تن مردان جلیقههای مشکی با آرم سپاه محمد رسول الله(ص) تهران بود و پشت آنها هم «سفیران هدایت» نوشته شده بود و زنان هم حمایلی بر گردن داشتند که همین آرم و همین جمله روی آن نقش بسته بود.
دو طرف راهروها را تا خروجی مترو این افراد ایستاده بودند و دیدم دختری با دو نفر از آنها حرف میزد و شنیدم که به آنها میگفت، چند وقت قبل لپتاپی که ۳۰ میلیون تومان خریده بوده را دزد برده و پس از شکایتی که داشته، هیچ کس دستگیر نشده اما خود او را به خاطر حجاب دستگیر کردهاند؛ با لحن ناراحت و عصبانی داشت ماجرا را تعریف میکرد و از این تناقض عجیب گلایه داشت.
پلههای مترو را بالا آمدم و تصمیم گرفتم همین مسیر میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر(عج) را در خیابان قدم بزنم و مشاهداتم را با صحنه هایی که در مترو دیده بودم، مقایسه کنم. در خیابان عابران را به همان میزان و تنوع ظاهر و پوشش در مترو مشغول عبور و مرور دیدم. البته اینجا دیگر از هیچ کدام آن نیروهای بدون لباس فرم یا دارای اتیکت خاص خبری نبود.
راه را به سمت خانه ادامه دادم و به اتفاقاتی که در یک ساعت گذشته در ۲ ایستگاه مترو دیده بودم فکر میکردم تا بلکه بتوانم توجیهی برای هرکدام از این صحنهها پیدا کنم؛ البته بنابر پرس و جوها فعلا فقط در این دو ایستگاه گروههای یاد شده حضور دارند، اما سؤالات من در مورد شرط اولیه امر به معروف و نهی از منکر یعنی «تأثیرگذاری این اقدامات» همچنان باقی ماند.
دومین پله برقی را پشت سر گذاشتم. دیدم فردی بدون لباس فرم خاص یا نشانی که مشخص شود او وابسته به چه نهاد یا سازمانی است، به دختران و زنان تذکر حجاب میدهد و چند قدمی جلوتر آمدم و دیدم تعداد این افراد شامل زن و مرد و پیر و جوان، به قدری چشمگیر شد که محوطه پشت گیت بلیط ایستگاه را با ازدحام مواجه کرده بود.
این افراد با زنان و دختران درگیر نمیشدند و تنها به تذکر لسانی اکتفا میکردند و به کسانی که موی سر خود را نپوشانده بودند، تذکر میدادند که «روسریت رو سَرِت کن»، «شالت رو سرت کن» و «کلاهت رو سرت کن!».
این تذکرها دو نکته جالب داشت؛ اول اینکه به لباس هیچ کس کاری نداشتند و فقط موی سر نباید باز میماند! بعد اینکه «کلاهت رو سرت کن» هم میگفتند؛ انگار پروتکل جدیدی در زمینه حجاب به دست آنها رسیده که سر کردن کلاه را هم به عنوان حجاب پذیرفته است.
در ایستگاه تئاتر شهر افرادی بدون لباس فرم و نشان، قدم به قدم ایستاده بودند و به زنان و دختران تذکر میدادند و اکثریت قریب به اتفاق دخترانی که تذکر میگرفتند توقف نمی کردند و به راه خودشان ادامه میدادند و حتی دوربین عکاسی جلوی آنها هم تأثیری در این قضیه نداشت؛ البته برخی که با دیدن این فضاسازی احیانا دچار نگرانی میشدند، در همان هنگام شال یا روسری خود را سر میکردند.
خواستم با گوشی تلفن همراهم از ازدحام مردم در آن محوطه عکس بگیرم که با واکنش یکی از بانوان مواجه شدم که «چرا عکس میگیری؟» و «از چی عکس میگیری؟»
گفتم از شلوغی جمعیت پشت گیت عکس گرفتم و از شخص یا موضوع خاصی عکس نگرفتم؛ گوشی من را گرفت و عکسها را هم از گالری و هم از سطل زباله گوشی پاک کرد و گوشی را به من داد.
پله برقی سکوی علامه جعفری را پایین آمدم و سوار قطار به ایستگاه میدان انقلاب رسیدم. اینجا هم مثل تأتر شهر بلندگوی ایستگاه جمله «مسافرین گرامی! داشتن حجاب اسلامی در ایستگاههای مترو الزامی است» را تکرار میکرد و افرادی در این ایستگاه مستقر بودند؛ ولی اینها آرم و نشانهای مشخصی داشتند. بر تن مردان جلیقههای مشکی با آرم سپاه محمد رسول الله(ص) تهران بود و پشت آنها هم «سفیران هدایت» نوشته شده بود و زنان هم حمایلی بر گردن داشتند که همین آرم و همین جمله روی آن نقش بسته بود.
دو طرف راهروها را تا خروجی مترو این افراد ایستاده بودند و دیدم دختری با دو نفر از آنها حرف میزد و شنیدم که به آنها میگفت، چند وقت قبل لپتاپی که ۳۰ میلیون تومان خریده بوده را دزد برده و پس از شکایتی که داشته، هیچ کس دستگیر نشده اما خود او را به خاطر حجاب دستگیر کردهاند؛ با لحن ناراحت و عصبانی داشت ماجرا را تعریف میکرد و از این تناقض عجیب گلایه داشت.
پلههای مترو را بالا آمدم و تصمیم گرفتم همین مسیر میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر(عج) را در خیابان قدم بزنم و مشاهداتم را با صحنه هایی که در مترو دیده بودم، مقایسه کنم. در خیابان عابران را به همان میزان و تنوع ظاهر و پوشش در مترو مشغول عبور و مرور دیدم. البته اینجا دیگر از هیچ کدام آن نیروهای بدون لباس فرم یا دارای اتیکت خاص خبری نبود.
راه را به سمت خانه ادامه دادم و به اتفاقاتی که در یک ساعت گذشته در ۲ ایستگاه مترو دیده بودم فکر میکردم تا بلکه بتوانم توجیهی برای هرکدام از این صحنهها پیدا کنم؛ البته بنابر پرس و جوها فعلا فقط در این دو ایستگاه گروههای یاد شده حضور دارند، اما سؤالات من در مورد شرط اولیه امر به معروف و نهی از منکر یعنی «تأثیرگذاری این اقدامات» همچنان باقی ماند.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰