‍سالگرد اعدام صدام حسین و چائوشسکو

✍️ بیژن اشتری هفده سال پیش، در چنین روزی (سی دسامبر) صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق به دار کشیده شد. ویل باردنوپر، نویسنده کتاب «صدام ؛ زندانی در کاخ خودش»( که ترجمه فارسی آن توسط نشر ثالث چاپ و منتشر شده) لحظه‌ی اعدام صدام را این‌طور توصیف کرده است: صدام، پای چوبه دار می‌دانست که […]

✍️ بیژن اشتری
هفده سال پیش، در چنین روزی (سی دسامبر) صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق به دار کشیده شد. ویل باردنوپر، نویسنده کتاب «صدام ؛ زندانی در کاخ خودش»( که ترجمه فارسی آن توسط نشر ثالث چاپ و منتشر شده) لحظه‌ی اعدام صدام را این‌طور توصیف کرده است: صدام، پای چوبه دار می‌دانست که این آخرین صحنه‌ی جهانی‌اش خواهد بود و آخرین فرصتش برای ترمیمِ سیمای آسیب دیده‌اش و زدودن آن خاطره‌ی شرم‌آور بیرون کشیدنش از سوراخی در زیرزمین و تسلیم خفت‌بارش به سربازان آمریکایی در سه سال قبل. صدام‌ یگانه فرد در اتاق اعدام بود که نقاب به چهره نداشت و همین به وی وجه تمایز خاصی می‌داد…. یکی از اعدام کنندگان نقابدار پارچه‌ای را با دقت،‌یا دقیق‌تر بگوییم با ملاطفت، دور گردن صدام بست.او با این کارش، انگار می‌خواست جلو زجر کشیدن بیهوده‌ی صدام را در اندک لحظات باقیمانده به دو نیم شدن گردنش بگیرد.
فریادهای شیعه‌خواهانه‌‌ی «مقتدی، مقتدی، مقتدی» (مقتدی صدر، رهبر شیعیان عراق) سکون و سکوت هولناک حاکم بر اتاق اعدام را شکست. فلش دوربین‌های عکاسی به صدا درآمد تا حال و هوای شبح‌مانند و وهمناک آنجا را دو چندان کند. صدام به شعارها و طعنه‌های فرقه‌ای اعدام‌کنندگانش نیشخندی زد و گفت: «شما به این می‌گویید شجاعت؟»
یکی فریاد برآورد: «برو به جهنم»
صدام جواب داد: «جهنم همین عراق فعلی است» و بعد چند بار شعار داد: «مرگ بر ایرانی‌ها، مرگ بر ایرانی‌ها»
جان مگوایر، مأمور سابق سیا می‌گوید «اگر ویدیوی اعدام صدام را همراهِ عراقی‌ها ببینید همه آنها می‌گویند اعدام‌کنندگان ترسیده بودند…. آنها ترسیده بودند، چون صدام پای چوبه‌ی دارش نترسیده بود!
****************************************
و چائوشسکو…
« نیکلای چائوشسکو» دیکتاتور سابق رومانی که این روزها مصادف با سی و چهارمین سالگرد اعدام او و همسرش است، کمونیست متعصبی بود که در حالی‌که سرود انترناسیونال را می‌خواند در برابر جوخه تیرباران قرار گرفت.یکی از اپیزودهای خواندنی از روزهای پایانی زندگی‌اش جلسه‌ای است که او چند هفته مانده به سقوطش با وزیر کشور، وزیر دفاع و رئیس پلیس مخفی‌اش در بخارست برگزار کرد.چائوشسکو در این جلسه به روسای نیروهای سرکوبگرش اعتراض می‌کند چرا با قاطعیت لازم علیه شورشیان کف خیابان برخورد نکرده‌اند.
چائوشسکو: به گمانم پای گروه‌های خارجی در میان است.حالا مشخص شده که شرق و غرب، هر دو، گفته‌‌اند که وضع رومانی باید تغییر کند.پلیس و ارتش عملکرد بسیار ضعیفی داشته‌اند. من به فرماندهان ارتش گفته بودم که با آوردن واحدهای تانک نمایش قدرت بدهند اما حالا فهمیده‌ام که واحدهای تحت امر پلیس و پلیس مخفی و وزارت کشور غیرمسلح بوده‌اند.درست است؟
وزیر کشور: بله قربان، غیرمسلح بودند.
چائوشسکو: چرا؟ مگر من به تو نگفته بودم که همه نیرو‌ها باید مسلح باشند؟چرا آن ها را غیرمسلح به مرکز شهر اعزام کردی؟تو آنها را به خیابان فرستادی تا با مشت مردم را بزنند؟ اینها دیگر چه نوع واحدهای نظامی‌ای هستند؟ میلیشیا و پلیس هم باید مسلح می‌بودند.
وزیر کشور: رفیق دبیر کل، میلیشیا مسلح بود.
چائوشسکو: اگر مسلح بود، پس باید شلیک می‌کرد. میلئا(وزیر دفاع) نیروهایت چه کار می‌کردن؟ چرا شلیک نکردند؟
وزیر دفاع: رفیق، من به آنها مهمات جنگی نداده بودم.
چائوشسکو: چرا به آنها مهمات جنگی نداده بودی؟اگر به آنها مهمات جنگی نداده بودی پس باید آنها را به خانه‌هایشان می‌فرستادی. تو دیگر چه‌ جور وزیر دفاعی هستی؟ تعدادی از اراذل و اوباش می‌خواهند سوسیالیسم را نابود کنند و آن وقت شما دست روی دست گذاشته‌اید تا آنها کار خودشان را بکنند؟ فیدل کاسترو حرف درستی زده است: تو نمی‌توانی دشمنت را با حرف زدن و موعظه کردن مثل یک کشیش ساکت کنی بلکه باید او را به آتش بکشی.
وزیر دفاع: رفیق دبیر کل، نیروهای ما بزدل نیستند
چائوشسکو: از بزدل بدترند.به نظرم تو مرتکب خیانت علیه منافع ملی، علیه سوسیالیسم شده‌ای. همه شما را برکنار می‌کنم. همه شما را جلو جوخه تیرباران می‌گذارم.
رئیس پلیس مخفی: قربان،ما تصور می‌کردیم این مسئله‌ای در ابعاد محدود است و می‌توانیم آن را بدون استفاده از مهمات جنگی حل کنیم.
چائوشسکو: گمان نمی‌کنم.ما باید گلوله‌های ساچمه‌ای شلیک می‌کردیم؟ خیر، آنهایی که به زور وارد ساختمان حزب شده‌اند نباید زنده از آنجا بیرون می‌آمدند….
به نقل از کتاب« انقلابهای هزار و نهصد و هشتادو نه»