مگر چه خبر است؟

گروه سیاسی: حسین نورانی‌نژاد از اعضای حزب اتحاد ملت ایران در یادداشتی در سایت امتداد نوشت: فضای سیاسی اجتماعی داخل کشور، با سلسله اتفاقاتی غیر عادی و قابل پرهیز، بی آنکه اتفاق خاصی افتاده باشد، به نحوی عجیب تند شده است. آخرین آنها صدور حکم اعدام توماج صالحی است که به اذعان حقوقدانان، فارغ از […]

گروه سیاسی: حسین نورانی‌نژاد از اعضای حزب اتحاد ملت ایران در یادداشتی در سایت امتداد نوشت: فضای سیاسی اجتماعی داخل کشور، با سلسله اتفاقاتی غیر عادی و قابل پرهیز، بی آنکه اتفاق خاصی افتاده باشد، به نحوی عجیب تند شده است.
آخرین آنها صدور حکم اعدام توماج صالحی است که به اذعان حقوقدانان، فارغ از محتوای پرونده که چیزی جز شعر و ترانه با هر محتوای درست یا قابل نقد ندارد، خارج از رویه معمول عمل شده است و حکم پنج سال زندان که همان هم سنگین محسوب می‌شد، به رغم نظر دیوان عالی کشور، به صدور حکم اعدام بدل شد.
این در حالی است که گشت‌های ارشاد به رغم همه تحلیل‌ها و آسیب‌شناسی‌هایی که پس از جنبش مهسا شد، به خیابان‌ها بازگشته‌اند و با تقویت ابعاد تبلیغاتی و روانی آن توسط سه جریان، مستعد بحران‌آفرینی امنیتی و اجتماعی شده‌اند. این سه دسته عبارتند از اول، مجریان و حامیان طرح نور. دوم براندازانی که به تجدید نزاع‌های خیابانی دل بسته‌اند و لذا به صداهای آن اکو می‌دهند. و دسته سوم، کسانی که میل شدیدشان به سیاست‌ورزی کلاسیک و نرمال آنها را به ورطه انکار و عادی‌نمایی یا تقلیل آزاردهنده فضای واقعن موجود و در نتیجه رو برگرداندن از اتفاقات درون جامعه و سکوت معنادار کشانده است. هم‌افزایی این سه با هم، فضایی ملتهب در سطح جامعه ساخته است که هر آن احتمال فضایی پر هزینه و تلخ‌تر را متصور می‌کند.
این موارد را بگذارید کنار اخباری چون تبعید ناگهانی و خارج از رویه سعید مدنی به زندان دماوند، اجرای حکم زندان چند فعال سیاسی و مدنی دیگر مانند عبدالله مومنی و بهشتی شیرازی و بهزادیان نژاد و ضیا نبوی و دیگرانی که مدتی بود حکم داشتند اما طی روزهای اخیر ناگهان با هم اجرا شدند. خود زندانیان سیاسی اوین را هم برخلاف رویه سال‌های گذشته، بعضا در بندهای مختلف پراکنده کرده‌اند.
رفتار بی سابقه‌ای که با ورزشکاران می‌شود نیز در این راستاست. جریمه سنگین و غیر قابل درک نسبت به دروازه‌بان ملی‌پوش و بی حاشیه استقلال به خاطر یک حرف ساده و اتفاق معمولی در فضای فوتبالی یا مانع‌تراشی برای فعالیت حرفه‌ای برخی بازیکنان و مربیان دیگر، اصلن عادی نیست و القاء فضای امنیتی و در آستانه بحران می‌کند.
ماجرا چیست؟ 
آیا این همه اتفاقی و بدون برنامه قبلی رخ می‌دهد؟ جریان یکدست حاکم به تندخویی و سختگیری و توطئه‌اندیشی مشهور است. آیا این جو امنیتی زاییده طبیعی قدرت یکدست آنهاست و اقتضای طبیعتش این است؟
یا گمان کرده‌اند که پس از تحقق انقلاب و نظام مطلوب و یکدست شدن حاکمیت، نوبت گام چهارم در جامعه‌سازی مد نظرشان است و به همان شیوه‌ای که بر عالم سیاست و انتخابات مهار زدند، هوای در مشت خود گرفتن جامعه را دارند؟ یا اتفاقاتی شبیه جراحی اقتصادی در راه است و این فضاسازی امنیتی، بستن کمربندها برای آن زمان است؟ یا نوعی واکنش به جامعه‌ای است که اکثریتش از مشارکت در انتخابات کناره گرفت و باید پیامدی منفی از قهر خود ببیند؟
شاید همه این دلایل با هم باشد و شاید هیچ کدام. اطلاعات ما از شرایط و پشت پرده‌های سیاست محدود است. اما آنچه در ظاهر دیده می‌شود، پمپاژ مساله و بحران به جامعه‌ای است که ورای همه این التهاب‌آفرینی‌ها، با سختی کمرشکن معیشت و اشتغال و تورم بالا و نرخ ارزی که روزانه رکورد می‌زند دست به گریبان است و هنوز به درستی نمی‌داند که آن یکی بحران، مساله تنش نظامی با اسراییل و احتمال وقوع جنگ از سرش عبور کرده یا باید فکر آن را هم بکند.
مخلص کلام آن که تضعیف دموکراسی و حاکمیت یکدست قرار بود دست کم کارآمدی و ثبات بیاورد. اما ظاهرن هیچ مساله‌ای را حل نکرده جز این که راه بر انداختن تقصیرها به گردن شرکای بی یال و دم و اشکم در قدرت بسته شده و باید خودشان پاسخ‌گو باشند.
و نکته آخر این که در میان همه این مسائل، عملکرد این جریان در قبال بحران منطقه‌ای و جنگ‌طلبی اسرائیل بسیار عاقلانه و حل مساله‌ای بود. چه تفاوتی بین عرصه داخلی و خارجی است که دو رویکرد کاملن متفاوت برای حل آنها دیده می‌شود؟ جز این است که جامعه را به زعم خود ضعیف گیر آورده‌اند؟ محاسبه‌ای که شاید غلط از آب در آید.