اینجا، افغانستان، نقطه‌ی صفر حقوق بشری

خورشید سلیمانی نرم نرمک صدای پای بهار می‌آید و با خود عشق و امید و تازگی می‌آورَد و کیست که نداند نو را حلاوتی دگر است؟ اما گویی امسال این نو شدن بیشتر مورد عنایت آقایانِ نظام قرار گرفته است. می‌گویند دردها و زخم‌ها را پشت در پشتِ سال کهنه بگذارید و با دلِ بی‌کینه […]

خورشید سلیمانی
نرم نرمک صدای پای بهار می‌آید و با خود عشق و امید و تازگی می‌آورَد و کیست که نداند نو را حلاوتی دگر است؟ اما گویی امسال این نو شدن بیشتر مورد عنایت آقایانِ نظام قرار گرفته است. می‌گویند دردها و زخم‌ها را پشت در پشتِ سال کهنه بگذارید و با دلِ بی‌کینه به سال نو سلام بگویید. می‌گویند ما فراموش کردیم، شما نیز چنین کنید. می‌گویند به خاطر ما دشمنان قدیمی را دوست فرض می‌کنند وخیلی چیزهای دیگر….  ما را بر سر چندراهیِ غم و شادی، امید و بی‌اعتمادی، فقر و شرافت و رگبار “مرگ بر…”،” درود بر” قرار می‌دهند.
ما ملت نجیبی هستیم. ساده. صادق. کم‌توقع. چشم و دل پاک. و شاید به همین دلایل و به حکمِ نو شدنِ جهان، می‌‌توانیم دریچه‌های قلبمان را به روی صلح و دوستی باز کنیم و چشمانمان را چند صباحی به روی دردهایمان ببندیم.
اما دردی است در جهان که هیچش دوا نیست. نوشدارو ندارد. آرام نمی‌شود. نمی‌توان پنهانش کرد واز همه بدتر این‌که مُسری است و به طرفه‌العینی به همه منتقل می‌شود.و آن، دردِ بی‌دردی است.
چند روز دیگر، درست در اوج شکوفایی طبیعت و شادی همه جهان، به ویژه فارسی‌زبانانِ هم‌تبار، سالِ تحصیلیِ جدید در افغانستان آغاز می‌شود اما دختران باز هم پشت درهای بسته می‌مانند و تاوانِ بی‌دردیِ طالب‌ها را می‌دهند. این همان طالبانی است که در برج میزان سال پیش، بادی به غبغب انداخته و گفته بود داعش تهدید جدی نیست و ما سرکوبش می‌کنیم اما چنان در سرکوب آنها ناتوان بود که همین یک ماه پیش به جمع خبرنگاران در مرکز فرهنگی تبیان(نزدیک به ایران) حمله کرد و تعدادی کشته و زخمی به جا گذاشت.
اما بی‌دردی چنان در جان اینان ریشه دوانده که روی خود را برمی‌گردانند  و خود را به ندیدن می‌زنند. از این هم بدتر، کار به جایی رسیده که رهبرشان، ملاهبت‌الله آخوندزاده در جلسه با رؤسای منابع بشری نهادهای تحت کنترل فرمان می‌دهد که اعوان و انصارش برای جهاد برون‌مرزی آماده باشند چون جهادِ جهانی پیش.رو دارند. می‌گوید برای قربانی شدن و قربانی کردن آماده شوید و لباس رزم بپوشید زیرا برای استحکام شریعت در داخل و حاکم کردنِ آن در جهان، همه باید مسلمانِ واقعی و خالص شوند.
از آن سو، وزیر فرهنگ طالبان مسموم کردنِ دانش‌آموزانِ ایرانی را جنایت خوانده و خواستار کرسیِ نمایندگی در سازمان ملل شده است. می‌گوید اگر این کرسی را به آنها ندهند، جفا در حق مردم افغانستان کرده‌اند.
یک روز  تصاویر شاعران فارسی‌زبان را از دیوار دانشکده ادبیات کابل برمی‌دارند. روز دیگر جوانان مزارشریف را می‌کشند و آنان را خوارج می‌نامند. زمانی ساکنان روستاهای هزاره‌نشین در سرپل را ۳۶ میلیون افغانی جریمه کرده و بعد از آن به کوچ اجباری وادارشان می‌کنند. زمانی دیگر، میلیون‌ها دلاری که به نام حقوق‌ بشر و کمک‌های انسان‌دوستانه دریافت می‌کنند، خرج ریخت و پاش‌های خودشان می‌شود.
 هنوز از تجاوز ۴ عضو طالبان به زنی ۴۰ ساله و دختران ۱۱ و ۱۳ ساله‌اش یک ماه نگذشته است.هنوز از تیرباران جوان پنجشیر در کابل و به اتهام همکاری با جبهه مقاومت ملی دو هفته نگذشته است. هنوز از کشتن عروس در اتومبیل به جرم پخش موسیقی در ماشین یک هفته نگذشته است. هنوز۴۹٪ زنان افغانستان سوءتغذیه دارند.
هنوز درب دانشگاه‌ها و مدرسه‌ها و آموزشگاه‌ها به روی دختران بسته است. هنوز نیمی از جمعیت افغانستان در خانه‌هایشان زندانی‌اند. پزشکان زن در حال ناپدید شدن‌اند. مغزها و قلب‌ها فرار می‌کنند اما غالبا به مقصد نمی‌رسند.  یا با قایق ۱۵۰ نفری در سواحل جنوبی ایتالیا غرق می‌شوند یا  دولت‌ها آنها را به ماتم‌سرایشان برمی‌گردانند.
همانجا که زنان هنگام ورود به آرایشگاه باید وضو بگیرند. همانجا که نشر مطالب مخالف با موازین طالب‌ها مساوی است با سربه‌نیست شدن. همانجا که با ایران مبادلات تجاری فزاینده دارد. همانجا که ایران، در توافق با حاکمان طالب،۱۷۲۸ زندانی افغان را به دست آنها می‌سپارد و با هیئت‌های جورواجورشان دیدار می‌کند.‌ همانجا که سفارت‌خانه‌اش در تهران بازگشایی می‌شود و کارمندان پیشین، بی‌صدا تصویر احمدشاه مسعود را زیربغل می‌زنند و از آنجا می‌روند.
همانجا که مهاجران و اتباعش در ایران، نه کارت بانکی دارند، نه دستگاه کارتخوان و نه سیم‌کارت مستقل.
همانجا که ازدواج‌های اجباری به خودکشی عروس‌ها منجر می‌شود و فقط در رمضان سال گذشته ۷ مسجد آن مورد حمله قرار گرفته تا دست کم ۲۵۰ کشته و صدها زخمی به یادگار بماند و هراس از رمضان پیش رو را در دلها زنده کند.
  این، دردِ بی‌دردی است و اینجا، افغانستان، نقطه‌ی صفر حقوق بشری…..